« احمد مذهبدار، سیدمجتبی هادیان - طلاب سطح یک »
چکیده اصلیترین منابع اسلامی را، قرآن و سنت تشکیل داده است که همه به زبان عربی فصیح هستند. به تبع این منابع، سایر کتب اسلامی از علمای بزرگ، اکثراً به زبان عربی است. برای استفاده از این منابع ارزشمند، راهی جز فهمیدن دقیق و صحیح این متون نیست و فهمیدن این متون، وابسته به تسلط در حد کفایت به ادبیات عرب است. این پژوهش به تبیین ضرورت و اهمیت تحصیل ادبیات عرب و جایگاه ویژه آن در میان دروس حوزوی، به عنوان عامل محرّكی در كوشش و جدّیت در تحصیل آن میپردازد.
از آنجاکه بهرهمندی از منابع قرآن و روایات و استخراج معارف حقهی اسلامی از آن، نیازمند رسیدن به قوهی استنباط و اجتهاد است، لذا در این تحقیق، به بررسی رابطهی ادبیات عرب با اجتهاد پرداخته شده و از آنجا که ادبیات عرب به عنوان یک علم آلی برای رسیدن به اجتهاد مطرح است، پرداختن بیش از حد کفایت به آن با توجه به اندک بودن وقت طلبه، او را از پرداختن به سایر علوم ضروری باز میدارد.
تحصیل هر زبانی، نیازمند طی دو مرحلهی کلی است: مرحلهی محتوایی و مرحلهی مهارتی که مرحلهی مهارتی، مرحلهی کاربردی کردن و تسلط عملی بر معلومات مرحلهی محتوایی است. اگر مرحلهی محتوایی را به چهار قسمت آشنایی، فهم، تسلط و اشراف تقسیم نماییم، با توجه به پژوهشهای صورت گرفته و مشاورههای انجام شده، برای اجتهاد مرحلهی تسلط لازم و کافی است. برای تبدیل این تسلط علمی به مهارت، طی کردن مراحل ششگانهی تجزیه و ترکیب ضروری است. همچنین از میان علوم ادبی، شش علم لغت، صرف، نحو، معانی، بیان و بدیع جهت اجتهاد فقهی لازم است که در این تحقیق، به توضیح مختصر و جایگاه آن در فهم منابع اسلامی پرداخته شده است.
در نهایت به بیان نکات ضروری در تحصیل علم ادبیات، ویژگیهایی که یک طلبه در مسیر تحصیل ادبیات عرب باید دارا باشد، علل دلسردی از تحصیل ادبیات و چند مبحث مفید دیگر اشاره شده است.
مقدمه
اصلیترین منابع اسلامی را قرآن و سنت تشکیل دادهاند که همه به زبان عربی فصیح هستند. یعنی نحوهی بیان مطالب، متناسب با روشی است که عرب فصیح در تفهیم مقاصد خود بهکار میبرده است. لذا برای فهم و درک دقیق مفاهیم قرآن و سنت، باید به قواعد و ویژگیهای زبان عربی در حد کافی آشنا بود.
از سوی دیگر، اعجاز قرآن از جهت ادبی آن سبب شده تا آیاتش مضامین بسیار بلند و عالی را بهگونهای بلیغ با تشبیهات، تمثیلات، استعارات و کنایات بیان کند. لذا بدون اطلاع از نکات علوم ادبی، نمیتوان توقع فهم صحیحی از این کتاب آسمانی داشت.
امام حسین(علیهالسلام) فرمودهاند: «كِتَابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَى أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ: عَلَى الْعِبَارَهِ وَ الْإِشَارَهِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ، فَالْعِبَارَهُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَهُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ.» یعنی: «كتاب خدا بر چهار چیز بنا شده است: بر عبارت و اشارت و لطائف و حقایق پس عبارت از براى عوامست و اشارت برای خواص و لطائف برای اولیاء و حقایق برای پیمبران.»
لذا رسیدن به اشارات و لطایف و حقایق قرآن و کلام اهلبیت(علیهمالسلام)، بدون ابزار علوم ادبی ممکن نیست. چرا که فهم هرچیز، مقدمهی عمیق شدن در آن است.
امام جواد(علیهالسلام) فرمودهاند: «مَا اسْتَوَى رَجُلَانِ فِی حَسَبٍ وَ دِینٍ قَطُّ إِلَّا كَانَ أَفْضَلُهُمَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ آدَبَهُمَا. قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ عَلِمْتُ فَضْلَهُ عِنْدَ النَّاسِ فِی النَّادِی وَ الْمَجَالِسِ فَمَا فَضْلُهُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ قَالَ(علیهالسلام): بِقِرَاءَهِ الْقُرْآنِ كَمَا أُنْزِلَ وَ دُعَائِهِ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَیْثُ لَا یَلْحَنُ وَ ذَلِكَ أَنَّ الدُّعَاءَ الْمَلْحُونَ لَا یَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ.» یعنی: «اگر دو نفر در حسب و تدیّن با همدیگر برابر باشند، اما یكى در ادبیات بالاتر باشد، در نزد خدا بهتر از دیگرى است. راوى گفت: خدمت امام(علیهالسلام) عرضه داشتم: فدایت شوم! برترى (ادیب) را در نزد مردم، در مجالس و محافلشان فهمیدم. اما فضیلت او در نزد خدا براى چیست؟ امام(علیهالسلام) جواب فرمود: برترى او در نزد خدا بهخاطر قرائت قرآن، به همان نحو كه نازل شده و بهخاطر دعاى غیرمغلوط است. زیرا دعاى مغلوط، به طرف خداى عزوجل صعود نمىكند.»
بنابراین هرکس با قواعد ادبی آشناتر باشد، پس آنها را بیشتر رعایت میکند و نزد خداوند برتر است. چراکه دعا و قرائت ناصحیح، اصلاً مقبول درگاه الهی قرار نمیگیرد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند:«...إِنَّمَا یُرَادُ إِعْرَابُ الْكَلَامِ وَ تَقْوِیمُهُ لِتَقْوِیمِ الْأَعْمَالِ وَ تَهْذِیبِهَ...» یعنی : «منظور از درست بیان كردن كلام، رعایت دستور زبان اراده نشده مگر برای اینکه كارها و اعمال انسان، درست و پاك گردد.»
لذا ادبیات عرب، مقدمهایست برای فهم صحیح دین الهی و عمل به آن و سعادتمندی دنیا و آخرت، در سایهی پایداری بر ارزشهای اسلامی. ترغیب امامان معصوم(علیهمالسلام) برای فهم صحیح معارف الهی، اعم از اخلاقی، فقهی، عقیدتی و ... این ضرورت را ایجاب میکند که ما در تحصیل علوم ادبی، جدیت ورزیم و از نقش این علوم در استنباط صحیح از متون و منابع اسلامی، غافل نشویم.
پیشگفتار:
موضوع این تحقیق، بررسی جایگاه ادبیات عرب در مسیر اجتهاد فقهی و اهمیت آن در فهم و درک قرآن کریم و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) میباشد که منبع اصلی دریافت معارف و مفاهیم اسلامی است. اگرچه بحث از ادبیات عرب در مسیر اجتهاد، سه رکن اساسی هدف، محتوا و روش را شامل میشود، اما این تحقیق به علت گستردگی مباحث، تمرکز اصلیش بر بحث هدف است. یعنی قلهای که طلبه باید برای رسیدن به آن در دورهی تحصیلی ادبیات، همت و کوشش کند.
بیان اهمیت و جایگاه موضوع
هرسال تعداد زیادی از مشتاقان تحصیل علوم دینی و اسلامی، با شوق و رغبت فراوان پا در عرصهی حوزه مینهند تا علاوه بر بهرهمندی از این علوم و خودسازی، بتوانند به عنوان سرباز حضرت ولیعصر(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) خدمتگزارانی مفید در راستای اهداف متعالی اسلام باشند. با توجه به گستردگی موجود در علوم حوزوی و شاخههای مختلف، اگر حساب شده و با یک نقشهی جامع، راه پیموده نشود، آنها بعد از طی سالهای گذر عمر و تلاش و کوشش فراوان، متوجه میشوند که راه را به درستی طی نکردهاند و احیاناً ضربههای جبران ناپذیری به آنها وارد خواهد شد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودهاند: «مَا مِنْ حَرَكَهٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَه»(تحف العقول/ص171)
یعنی هیچ حرکتی نیست، مگر آنکه در آن حرکت(قبل از شروع آن)، نیازمند به معرفت و شناخت هستی».
ادبیات عرب در حوزه نیز از این قاعده مستثنی نیست. یک طلبه باید بداند که ادبیات عرب به چه درد او میخورد و باید چگونه آن را بیاموزد؛ چه مقدار یاد بگیرد تا در آینده برای انجام کار و فعالیت علمی، به نحو احسن بتواند مقاصد صحیح متون اسلامی را دریابد و از آنها استفاده کند. لذا باید پیش از ورود طلبه به مباحث ادبیات عرب، او را از کوتاهترین و بهترین مسیر و چگونگی طی کردن آن آگاه کرد تا خدای نکرده، اوقات ارزشمند او تلف و ضایع نشود. مثلاً چه دروسی را با توجه به هدفش نیاز دارد؟ در آنها باید به چه حدی از معلومات برسد؟ برای رسیدن به این حد، چه کتابهایی باید بخواند و چگونه بخواند.
بزرگان بسیاری در حوزه بودهاند که بهخاطر داشتن یک برنامهی صحیح و هدفمند، در مدت زمان کوتاهی به مقاصد عالی دست یافتند و از طرف دیگر، عدهای سالهای طولانی مشغول تحصیل در حوزه شدند، اما ثمرهای مطلوب از تحصیل خود نگرفتند.
لذا برای موفق شدن در مسیر تحصیل هر علم، قبل از ورود به آن، آگاهی به چهار چیز ضروری است:
شناخت هدف و مطلوب تحصیل؛
بررسی راههای كسب این علم (شناخت مسیر)؛
ارزیابی استعداد و نیروی تحصیلی (شناخت خود)؛
شناخت روش و بهترین شیوهی تحصیل آن علم.
موضوع این تحقیق آن است که مورد شمارهی اول را در زمینهی علم ادبیات عرب در مسیر اجتهاد، مورد بررسی قرار دهد. به عبارت دیگر، هر طلبهای باید بداند که هدف او از تحصیل ادبیات عرب چیست و به چه حدی از معلومات و توانایی دست یابد. چراکه اگر این هدف و میزان از تحصیل ادبیات مشخص نشد، انسان در دریای وسیع علوم ادبی غرق خواهد شد و حیران و سرگردان باقی خواهد ماند؛ بدون اینکه چیزی برای خود کسب کرده باشد. از سوی دیگر، حجم علوم مورد نیاز طلبه بسیار وسیع و گسترده و عمر و اوقات تحصیل، محدود است و پرداختن بیش از حد او به یک علم به خصوص، او را از علوم لازم دیگر بازمیدارد.
امام صادق(علیهالسلام) فرمودهاند: «الْعَامِلُ عَلَى غَیْرِ بَصِیرَهٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ الطَّرِیقِ لَا یَزِیدُهُ سُرْعَهُ السَّیْرِ إِلَّا بُعْدا»(الکافی،ج1،ص 43)
"اگر انسان به مسیر خود بصیرت نداشته باشد، سرعت حركت در این مسیر هرچه بیشتر شود، تنها او را از هدف دور كرده است."
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودهاند: «الجاهل لن یلقی أبداً الاّ مفرطاً أو مفرّطاً»(غررالحكم،ص74)
"جاهل در هر کاری یا زیادهروی میکند و یا کوتاهی"
اگر در ادبیات عرب نیز بیش از حد لزوم یا کمتر از آن، به آن پرداخته شود، برخورد جاهلانهایست و چیزی جز پشیمانی به همراه ندارد. لذا قبل شروع و ورود به ادبیات عرب، باید از هدف و میزان مطلوب تحصیل در آن آگاهی داشت تا خدای نکرده، دچار سرگردانی و پشیمانی و اتلاف عمر نشویم.
حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند: «التَّدْبِیرُ قَبْلَ الْعَمَلِ یُؤْمِنُكَ مِنَ النَّدَم»(بحارالانوار/ج 74/ص 286)
"تدبیر قبل از عمل تو را از پشیمانی بازمیدارد"
یک طلبه در آغاز ورود به حوزه و گام نهادن در مسیر طلبگی، در زمینههای مختلف با سؤالات عدیدهای روبروست و مسیر حرکتش در ابعاد مختلف، صعب و مشکل است و همانند یک تصویر مبهم و مجهول میماند. در صورتیکه برای این سوألات پاسخ صحیحی پیدا کند، آرام آرام فضای پیش رو برایش روشن و به ابعاد مختلف آن علم پیدا میکند و این مقدمهایست برای تثبیت جایگاه خود در حوزه و اشراف به مسیر حرکت برای رسیدن به هدف. اما اگر به هجمهی سوألات و ابهامات، پاسخ درستی داده نشود، سبب سرگردانی او در دریای عظیم علوم و نظرات شده و نتیجهای جز دلسردی و افسردگی در برنخواهد داشت و او را از مسیر اصلی دور خواهد کرد. بنابراین، پاسخ به سوألات و حل این ابهامات امری ضروری است. بخش قابل توجهی از این سوألات، در فضای علمی و تحصیلی او قرار دارد و در این بین نیز، بخش عمده ی سوألات در مورد علوم ادبیات عرب میباشد که از اولین سال ورود، با آن درگیر میشود. سوألاتی که برخی از آن عبارتند از: علم ادبیات چیست و چه شاخههایی دارد؟ جایگاه ادبیات عرب در مسیر علمی یک طلبه کجاست؟ تحصیل ادبیات عرب چه اهمیت و ضرورتی دارد؟ هدف از تحصیل ادبیات چیست؟ میزان کمّی و کیفی نیاز به ادبیات عرب چقدر است؟ علت دلسردی برخی طلبهها در مسیر تحصیل ادبیات چه میتواند باشد؟
در این متن تلاش شده تا به این سوألات، پاسخی کامل، اما گزیده داده شود و در آخر هم به برخی نکات مهم و ضروری در این رابطه پرداخته شود.
موضوع این پژوهش، از جمله موضوعاتی است که در مرحلهی تأمین منابع اولیهی تحقیق، دچار کمبود منابع مکتوب بود. لذا برای جبران این کمبود، از ابتدای تحقیق تلاش شد با محوریترین عناصر متخصص در این زمینه به صورت مستقیم ارتباط برقرار شود که در نهایت به عنایت الهی، توفیق برقراری ارتباط با مجموعهی تألیف و تدوین کتب درسی حوزهی علمیهی قم، به عنوان اصلیترین مرکز بررسی تخصصی محتوای کتب درسی حوزه، از جمله دروس ادبیات، حاصل شد. استفاده از معلومات و تجربیات این افراد، نقطهی عطفی در پیشبرد مراحل این تحقیق بود.
همچنین تلاش شد تا از بهترین منابع مکتوب موجود در این زمینه نیز استفاده شود که از جملهی آنها، کتاب «ادبیات عرب در حوزه» تألیف استاد صفایی بوشهری میباشد.
ضرورت و هدف از تحصیل ادبیات عرب در حوزه
دروس ادبیات عرب در مسیر اجتهاد، حجم قابل توجهی از کتب درسی طلبه را تشکیل میدهد و زمان نه چندان کمی را از بهترین سالهای تحصیلی، یک طلبه به خود اختصاص میدهد. لذا شناخت علت نیاز و ضرورت پرداختن به امر تحصیل ادبیات عرب در مسیر تحصیلی طلبه و جایگاه آن در نیل به اهداف، عنصر تعیینكننده و عامل محرّكی در كوشش و جدّیت در تحصیل آن میباشد. برای کشف اهمیت ادبیات عرب در مسیر تحصیلی حوزه، باید ابتدا بین ادبیات و هدف(مثلاً اجتهاد)، یک نسبتسنجی صورت بگیرد که رابطهی ادبیات عرب با هدف علمی یک طلبه چیست؟
یک طلبه برای موفقیت در هر حوزهی کاری اعم از تبلیغ، تحقیق، تدریس، اجتهاد و یا سایر زمینهها، به دو منظور به علم ادبیات عرب نیاز دارد:
الف- فهمیدن و درك صحیح و واقعی منابع و متون علوم اسلامی؛
ب- كسب توان و اقتدار علمی، برای استخراج معارف اسلامی از منابع آن.
بنابراین، با دقت در این دو مورد درمییابیم که علم ادبیات در ساختار علمی معارف اسلامی، علمی است آلی و ارزش ذاتی ندارد. پس یک طلبه با نگاه ابزاری و نه أصالی، به دروس ادبیات مینگرد و وارد این مرحله از تحصیل میشود. این نکته از بروز آفتهایی چون افراط و زیادهروی در این مسیر جلوگیری می کند. چرا که غفلت از این مطلب که علم ادبیات تنها ابزاری است تا ما را به فهم و درک مفاهیم قرآن و روایات معصومین(علیهمالسلام) برساند، در بسیاری موارد باعث شده تا طلبه در دریای نامتناهی ادبیات، غرق و از وصول به قلهی اهداف خود بازبماند. در نتیجه كلید ورود به باب فهم معارف و مبانی اسلامی، ادبیات عرب است.
مقدار نیاز به ادبیات عرب در مسیر اجتهاد
تعیین هدف، اولین مطلبی است كه هر محصلی قبل از شروع هر علمی باید روشن كند. لذا جهت تعیین هدف در دورهی تحصیل ادبیات، ابتدا باید دانست که مقدار نیاز ما به ادبیات برای فهم و درک صحیح متون عربی چقدر است؟
با توجه به اختلاف نظرات جزئی که در این زمینه وجود دارد، در یک جمعبندی میتوان مراحل تحصیل این علم را به صورت زیر بیان کرد:
الف) مراحل محتوایی :
در این مرحله هدف، آموزش قواعد عربی و یادگیری آن میباشد که صرفاً جنبهی نظری دارد و خود شامل مراحلی است:
1- آشنایی: در این مرحله که اولین گام در آموزش زبان عربی است، شما تنها قواعد عربی را میآموزید؛
2- فهم: در اینجا شما قواعدی را که در مرحلهی آشنایی آموختهاید مرور، بررسی و تثبیت میکنید.(تثبیت دادههای فعلی)؛
3- تسلط: مرحلهی تسلط و قدرت بر فهم و درك معانی از عبارات عربی و شناخت آراء و اقوال مختلف و مؤثر در تغییر معنا و انتخاب یك نظریه؛
4- اشراف: مرحلهی شناخت آراء مختلف و مبانی استدلالی نحویون و اقتدار بر انتخاب و اختیار یك كلمه ادبی و ابطال نظریات مخالف با دلیل و منطق خاص ادبیات و قدرت حل تعارضات بین دلایل.
حداقل مقدار نیاز علمی تحصیل ادبیات برای هدف اجتهاد، مرحلهی سوم است. یعنی باید بتواند با بهكارگیری قواعد ادبیات، معنای صحیح را بفهمد و اگر با قاعدهی دیگر ترکیب بشود و معنای دیگر را بدست آورد، آن را اجرا كند. پس با خلاقیت و پشتوانهی كامل، دلایل و مبانی استدلالی یكی را انتخاب كند. ارزش وجودی یادگیری قواعد، بهکار بردن آنها جهت فهم معنای واقعی كلام است و تنها 30% مرحلهی تحصیلی این علم است.
ب) مرحلهی مهارتی :
یعنی كار مستمر تطبیق قواعد ادبی بر عبارات و تمرینات مناسب و كسب خلاقیت لازم جهت فهمیدن معنای واقعی كلام.
از آنجاییکه حفظ قواعد عربی، به تنهایی موضوعیت و اصالت ندارد و هدف از کسب آنها، کاربردی کردن آن و اجرای درست آنها بر روی متون عربی، جهت درک و فهم صحیح آن میباشد، باید طی فرآیندی، این محتوا به مهارت تبدیل گردد. این محتوا و مهارت به مثابهی دو ستون اصلی نردبان علمی ادبیات لازم برای فهم قرآن و سنت میباشند که فرآیند مذکور به همچون پلههای اتصال این دو ستون، نقش تعیینکنندهای را دارا میباشد. این فرآیند که از آن با نام «تجزیه و ترکیب» یاد میشود، طی مراحل زیر تعریف میشود:
1- تجزیه و ترکیب کتبی: در این مرحله، طلبه معلومات ادبی خود در زمینههای صرف، نحو و بلاغت را، در ذیل جملات مینگارد؛
2- تجزیه و ترکیب شفاهی؛
3- عبارتخوانی با توجه به ترکیب، بدون لزوم رعایت لحن (مطابقت شیوهی خواندن با تجزیه و ترکیب)؛
4- عبارتخوانی با توجه به ترکیب، با رعایت لحن؛
5- ترجمهی متون برگزیده؛
6- درک مطلب که در رشتههای تخصصی، مربوط به درک متن تخصصی است.
این مرحله در حقیقت، شامل 70% تحصیل ادبیات عرب است.
و درنهایت باید در مرحلهی اجرا، مراحل «الف» و «ب» را به صورت تلفیقی پیاده نمود. یعنی زمانیکه مرحلهی آموزش به حد معینی رسید، عملیات اجرایی آغاز و همان مقدار تئوری ارائه شده، به صورت عملی و در قالب مراحل ششگانهی تجزیه و ترکیب، اجرا و کاربردی میشود. مهارت نوشتن و تکلم نیز، از موارد ضروری است که به عنوان یک خلاء در نظام آموزشی حوزه محسوب شده و طلبه، خود باید برای کسب آن همت گمارد. شهید بزرگوار مطهری در این زمینه فرمودهاند:
“در حوزههای علمیه، ادبیات عرب خوانده میشود، اما با متد غلط. در نتیجه طلاب علوم دینی پس از سالها تحصیل ادبیات عرب، با آنكه قواعد زبان عرب را یاد میگیرند، خودِ زبان عرب را یاد نمیگیرند.”
لازم به ذکر است که هرچه این فعالیتها در بستر کارهای گروهی انجام شود، از بازدهی بیشتری برخوردار خواهد بود.
این توضیحی بود در مورد میزان کیفی مورد نیاز ادبیات عرب. اما ادبیات عرب شامل چه علومی است؟ و آیا تحصیل تمامی آنها برای یک طلبه ضروری است؟ و ما از نظر کمی، به چه میزان از محتوای علوم ادبی نیازمندیم؟
علوم ادبیات عرب شامل شاخههای زیر میباشد:
1-صرف، 2- نحو، 3- عروض، 4- لغه، 5- اشتقاق(جهت شناخت انواع اشتقاقات)، 6- قریض الشعر، 7- انشاء، 8- معانی، 9- بیان، 10- بدیع، 11- تأمین، 12- تاریخ علم ادبیات، 13- خط، 14-فروق اللغه (شناخت تفاوت معنوی كلمات متقاربالمعنی مثل: صراط، طریق، سبیل)، 15- فقه اللغه.
اما از این میان، پنج علم “لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع” برای اجتهاد لازم میباشد كه در این میان، صرف و نحو و لغت اهمیتی بیشتر دارند. گرچه پرداختن به سایر علوم آن هم، خالی از لطف نیست. اما به جهت حجم عظیم علوم و مطالعاتی که یک طلبه باید در طول دوران کوتاهی داشته باشد، باید در علوم آلی به آنچه لازم و کافی است، اکتفا کند تا از اهداف تعیین شده عقب نماند.
جهت اشراف و آگاهی بیشتر نسبت به میزان لازم در هر درسی، میبایست کلیهی قواعد غیرتکراری موجود در کتب مختلف مربوط به آن درس را بدست آورد، سپس قواعد کاربردی را استخراج و در سیر تحصیل علوم ادبیات، برروی آنها متمرکز شده و در این مدت آنها را به مرحلهی مهارت رساند.
البته استخراج این قواعد از کتب مختلف هر علمی توسط مرکز تدوین متون درسی حوزهی علمیهی قم در حال انجام است. برای مثال در بررسیهای انجام شده در کتب نحوی، مجموعاً حدود دوازدههزار قاعدهی غیرتکراری استخراج شده که از این میان، حدود چهارهزار قاعده، کاربردی و لازم جهت فهم دقیق و استخراج معارف اسلامی از متون ادبی و دینی، ضروری تشخیص داده شده است.
نیمنگاهی به جایگاه هر یک از علوم ششگانه، در فهم متون اسلامی
علم لغت
تعریف: علمی است که بهوسیلهی آن، مفهوم کلمات مفرد و کاربرد واژگان، شناسایی میشود و هدف آن، دوری از خطا و اشتباه در حقایق موضوعات لغوی(آنچه لغات برای آن وضع شدهاند) است تا بین حقیقت و مجاز و منقولات عرفی، تمیز داده شود. اهمیت این علم در حدی است که بعضی شناخت لغات را، نصف علم و دانش دانستهاند. زیرا آن مقدمهی افاده و استفاده از هر دانش است.
جایگاه لغت در فهم متون اسلامی:
واضح است که قبل از فهم لغات و مفردات هر متنی، نمیتوان وارد آن متن شد و از معارف آن بهره برد و چه بسیاری از اختلافات موجود در شاخههای مختلف علوم اسلامی، ناشی از عدم توجه به معنای دقیق لغوی بهوجود آمده است. در ذیل به دو مثال اشاره میشود:
مثال اول: عدم توجه لازم به معنای لغوی «مُتَوَفِّیكَ» در آیهی « إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسى إِنِّی مُتَوَفِّیكَ وَ رافِعُكَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذینَ كَفَرُو »(آلعمران 55) باعث شده که عدهای از مفسرین و مترجمین، آن را به معنای «تو را میمیرانم» ترجمه و تفسیر کنند. حال آنکه این معنای غلطی است. «توفی» به معنای اخذ تام و استیفای کامل است که گاهی در مردن، گاهی در خواب و گاهی در اخذ از زمین و عالم بشری به کار رفته است و در این آیهی شریفه، مراد معنای اخیر است؛ در ضمن «توفی» از ریشهی «وفی» است، نه «فوت» که معنای میراندن از آن برداشت شود.
مثال دوم: عدم توجه دقیق به معنای لغوی «لَنْ نَقْدِرَ» در آیهی « وَ ذَاالنُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْه»(انبیاء 87) باعث شده که عدهای از مفسرین و مترجمین، آن را به معنای «یونس(علیهالسلام)» درنظر گیرند و به این صورت که «حضرت یونس(علیهالسلام) گمان کرد که خداوند بر او قدرت ندارد» ترجمه و تفسیر کنند. حال آنکه این معنای غلطی است و چنین قضاوتی از یک پیامبر معصوم، جفای به اوست.
«لَنْ نَقْدِرَ» در این آیهی شریفه، از ریشهی «قدَر یقدِر قَدَراً» است به معنای تنگ گرفتن. مانند آیهی شریفهی: «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»(فجر/16) «و امّا هنگامى كه براى امتحان، روزیش را بر او تنگ مىگیرد(مأیوس مىشود و) میگوید پروردگارم مرا خوار كرده است!» و از ریشهی «قدَر یقدُِر قَدْراً و قُدْرَهً» نیست که به معنای قدرت داشتن باشد. واضح است که عدم توجه به علم لغت، تا چه اندازه میتواند انسان را به بیراهه بکشاند. تا حدی که در اعمال و اعتقادات او نیز خلل ایجاد میکند.
علم صرف
تعریف: این علم به قواعد حالات و صورتهای مختلف ابنیه کلمات، برای بدست آوردن معانی مختلف میپردازد.
جایگاه علم صرف در فهم متون اسلامی:
بیتوجهی به این علم، انسان را از حقیقت امر محروم ساخته و او را دچار انحراف میکند. برای نشان دادن این مطلب، تعدادی از شواهد عینی موجود ذکر میگردد:
مثال اول: عدم توجه کافی به قواعد صرفی باعث شده که عدهای از مفسرین و مترجمین، کلمهی «هُدْنا» در آیهی شریفهی «وَ اكْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَهً وَ فِی الْآخِرَهِ إِنَّا هُدْنا إِلَیْكَ»(اعراف 156) را به معنای «هدایت شدیم» ترجمه و تفسیر کنند. حال آنکه این معنای غلطی است. با دقت در بنای صرفی متوجه میشویم که صیغهی متکلم معالغیر مجهول از ریشهی «هَدَی یَهدِی»، «هُدِینا» میشود نه «هُدْنا». پس واژهی «هُدْنا» از این ریشه نیست. بلکه از ریشهی «هَوَدَ (هَاد) یَهودُ» به معنای بازگشتیم (توبه کردیم) خواهد بود که صیغهی متکلم معالغیر مجهول آن، «هُدْنا» خواهد شد.
مثال دوم: هیئت «أفعل» بین چند صیغه مشترک است و این اشتراک، سبب اشتباهات فراوانی شده است. از جملهی آن صیغهها: أفعل تفضیل، أفعل تعیین(بدون تفضیل) و مفرد مذکر باب إفعال میباشد. عمده آن است که عدهای از مفسرین و مترجمین أفعل تعیین را، با أفعل تفضیل خلط کردهاند و دچار اشتباهات بزرگی شدهاند. مخصوصاً هنگامیکه این هیئت، برای ذات باریتعالی بهکار میرود، معمولاً نباید معنای افضلیت داشته باشد. چرا که هر چیزی برای خدای متعال، مساوی است و تفضیلی برای او نیست.
یا عدهای به اشتباه در معنای آیهی شریفهی «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ»(یوسف/33) گفتهاند: «یوسف گفت: «پروردگارا! زندان نزد من، محبوبتر است از آنچه اینها مرا بسوى آن مىخوانند.» یعنی آنچه یوسف به آن دعوت شده بود(عمل منافی عفت) مورد محبت یوسف بود، ولی زندان را بیشتر دوست میداشت! حال آنکه پیامبر خدا، معصوم است و حتی فکر ارتکاب به گناه را هم نمیکند، چه رسد به محبت آن.
درست آن است که این چنین آیات را از دلالت بر معنای تفضیل جداشده و مبرّا بدانیم. مثلاً در مثال مذکور، معنای درست عبارتست از: «ای پروردگار! من اگر بین زندان و عمل منافی عفت مخیر شده بودم، هر آینه زندان را انتخاب میکردم» که هیچ دلالتی بر وجود محبت نسبت به آن عمل زشت در قلب پیامبر الهی ندارد.
علم نحو
تعریف:این علم به شناخت جایگاه کلمه در کلام میپردازد و بهوسیلهی آن، إعراب، حرکات، احوال بنا و ترکیب کلمات عربی شناخته میشود. یک کلمه در یک جمله اگر نقش اعرابی آن تغییر کند، معنای جمله به کلی متفاوت خواهد شد. لذا اشتباه در تشخیص نقش واقعی کلمات، انسان را از رسیدن به حقیقت بازمیدارد. در ادامه، مثالهایی در این زمینه مطرح میشود:
مثال اول: در آیهی شریفهی: «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ»(نحل/24) برخی به اشتباه اینگونه ترجمه کردهاند: «و هنگامىكه به آنها گفته شود پروردگار شما چه نازل كرده است، مىگویند افسانههاى دروغین پیشینیان را» یعنی «اساطیر» را مفعولی معنا کردهاند؛ حال آنکه این کلمه، مرفوع است و اگر مفعول بود، میبایست منصوب باشد. پس در واقع خبر است برای مبتدای محذوفی چون «هو»؛ یعنی مشرکان حتی انزال قرآن را نیز قبول ندارند و آنچه هست را، اسطور و افسانه میدانند. به این ترتیب معنای صحیح، عبارت خواهد بود از: «و هنگامى كه به آنها گفته شود پروردگار شما چه نازل كرده است مىگویند اینها(وحى الهى نیست. بلکه) همان افسانههاى دروغین پیشینیان است.»
جالب اینجاست که با توجه به آیهی «وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ماذا أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا خَیْرا»(نحل/30) یعنی «(ولى هنگامىكه) به پرهیزگاران گفته مىشود پروردگار شما چه چیز نازل كرده است، مىگفتند خیر (و سعادت) را»، متقین در جواب سوألی مشابه، به صورت مفعولی جواب میدهند. یعنی هم انزال را قبول دارند و هم آن را خیر میدانند.
مثال دوم: در آیهی شریفهی «وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْكُرْنی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ»(یوسف/42) برخی به اشتباه مرجع ضمیر در «فانساه» را، به حضرت یوسف(علیهالسلام) برگرداندهاند. حال آنکه از شأن پیامبر معصومی چون حضرت یوسف(علیهالسلام) بهدور است که دستخوش وسواسهای شیطانی شود. دلیلش تصریح خود قرآن بر این مطلب است که میفرماید: «إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطان»(اسراء/65) «بدان تو هرگز سلطهاى بر بندگان من نخواهى یافت» همچنین در آیهی شریفهی «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» یعنی «گفت به عزّتت سوگند، همهی آنان را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو از میان آنها»(ص/82و83) که صراحت دارند شیطان بر بندگان مخلص هیچ تسلطی ندارد و از آنجاییکه در سورهی یوسف تصریح دارد که حضرت یوسف(علیهالسلام) از بندگان مخلص خدا بود: «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ»(یوسف/24) ، لذا شیطان نمیتوانسته است ایشان را دچار فراموشی کند و مرجع ضمیر، شخص زندانی مصاحب با حضرت یوسف(علیهالسلام) در زندان است که در حال آزادشدن بود.
علم معانی:
تعریف: شامل اصول و قواعدی است که چگونگی همخوانی کلام را با مقتضای حال، شناسایی میکند.
به کمک این علم، اعجاز قرآن کریم و لطافتهای ادبی و شگفتیهای تراکیب، ایجازها و اطنابها و... زبان عرب و متون قرآنی و روایی فهمیده میشود. عدم توجه لازم به نکات علم معانی، انسان را از کشف مقاصد اصلی موردنظر بازمیدارد. در ادامه مثالهایی در این زمینه مطرح میشود:
مثال اول: یکی از ابحاث علم معانی، تشخیص درست حصرهای موجود در کلام است که معنای کلام بسیار به آن وابسته است. مثلاً اگر جار و مجرور بر عاملش مقدم شود، افادهی حصر میکند.
به عنوان مثال معنای درست آیهی شریفهی: « وَ قالَ مُوسى یا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمینَ» عبارتست از «موسى گفت اى قوم من! اگر شما به خدا ایمان آوردهاید، تنها و فقط بر او توكّل كنید، اگر تسلیم فرمان او هستید» یعنی ایشان را از تکیه و اعتماد به غیرخدا بازمیدارد. حال آنکه به دلیل عدم توجه به این نکته در علم معانی، بسیاری از مفسرین و مترجمین قید «تنها» یا «فقط» که از آن مفهوم حصر استنباط میشود را، نیاوردهاند.
مثال دوم: از مباحث دیگر علم معانی، «اطناب» است که به معنای طولانیکردن کلام، به دلیل غرضی مفید میباشد. اگر غرضی در کار نباشد، به آن «تطویل» میگویند نه اطناب. در قرآن کریم در بسیاری از آیات، به تکرارهای متعدد برمیخوریم که قطعاً اطناب است و نه تطویل. چرا که خدای حکیم از هر کلامی غرضی دارد. لکن در بسیاری از ترجمهها و تفاسیر، از این نکته غفلت شده است. مثلاً در آیهی شریفهی: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ» چرا فعل امر «اطیعوا» دوبار تکرار شده، در حالیکه میتوانست با عطف کردن «الرسول» به «الله»، یکبار امر کند؟ این تکرار نشان میدهد که منظور از اطیعوی دوم، اطاعت از دستوراتی از رسول است که در قرآن نیست. چراکه آنها که در قرآن آمده، فرامین مستقیم الهی است. پس باید فرامینی چون پذیرفتن امارت و فرماندهی «اسامه بن زید» باشد.
علم بیان
تعریف: این علم به ارائهی یک معنای واحد، با جملات و ترکیبهای مختلف میپردازد؛ به گونهای که بعضی از این ترکیبها، از بعضی دیگر واضحتر باشند. غرض از این علم، نبودن تعقید معنوی در کلام و رساندن مقصود خود به مخاطب، بدون پیچیدگی و بهصورت آسان و روان میباشد. به کمک این علم میتوان، بر اسرار فصاحت و بلاغت در کلام عرب اطلاع پیدا کرد و بدون آن، فهم صحیح قرآن و سنت و مخصوصاً فهم اعجاز قرآن ممکن نیست. برای اشاره به اهمیت مسئله، در ادامه مثالی ذکر میشود:
مثال اول: یکی از ابحاث علم بیان، مجاز و حقیقت است. مجاز یعنی لفظی در غیر معنایی که اصالتاً برای آن وضع شده است، به کار رود و قرینهای وجود داشته باشد که این استعمال در معنای مجاز، از آن درک شود. در غیر اینصورت اصل، استعمال لفظ در معنای اصلی و حقیقی آن است. مثلاً در آیهی شریفهی: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما كَسَبَتْ أَیْدیكُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ كَثیرٍ»(شوری/30) از نسبتدادن کسب به دست، متوجه میشویم که منظور، تمام کارهایی است که انسان انجام میدهد؛ نه فقط کارهایی که به وسیلهی دست انجام میدهد و قرینهی این مجازگویی آنست که اکثر کارها با دست انجام میگیرد.
مثال دوم: در بسیاری از موارد، اگر مجاز قصد شده در آیات و روایات را درنظر نگیریم و معنای حقیقی درنظر گرفته شود، انسان دچار عقاید فاسد میشود. کما اینکه بسیاری از مجسِّمه و مشبِّهه آیاتی چون: «وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام»، « وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ... بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتا»، « تَعْلَمُ ما فی نَفْسی وَ لا أَعْلَمُ ما فی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوب» را، دلیلی بر جسمانی بودن خدا دانستهاند. یعنی خدا هم صورت و دست و گوش و... دارد، منتها نه مثل سایر صورتها و دستها و گوشها و... !
علم بدیع
تعریف: این علم، مجموعهی فنونی را دربردارد که (بعد از رعایت قواعد معانی و بیان) به سبب آنها، زیباییهایی در کلام ایجاد میشود. این زیباییها شامل زیباییهای معنوی و لفظی میشود. در قرآن و روایات فراوان است از این زیباییهای معنایی و بهقدری آمیخته به نکات علم بدیع است که بدون درنظر گرفتن این نکات بدیعی، فهم صحیح آیات و روایات ممکن نیست. در زیر مثالی در این زمینه ارائه میشود:
مثال اول: از ابحاث علم بدیع، توریه یا ایهام میباشد. به این معنا که لفظی، در دو معنا مشترک باشد یا اینکه معنای حقیقی و مجازی داشته باشد بهطوریکه یکی از دو معنا قریب و دیگری، بعید از ذهن باشد و معنای بعید اراده شده باشد و به وسیلهی معنای قریب توریه گردد و شنونده در وهلهی اول، معنای قریب به ذهنش بیاید.
به عنوان مثال در آیهی شریفهی: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى»(طه/5) از صنعت توریه استفاده شدهاست. حال آنکه کسانیکه به این نکته بدیعی توجه نداشتهاند، دچار اعتقادات فاسدی چون جسمانیت خدا شدهاند. از آنجا که خداوند شبیه ندارد، جسم نیست تا مانند اجسام محتاج محل باشد. لذا معنای ظاهری «إستوی» را نمیتوان لحاظ کرد. لفظ مذکور دارای دو معنای دور و نزدیک است. معنای نزدیک، «استقرار» و معنای دور «استیلاء» میباشد که در این آیه، همان معنای دور، یعنی استیلاء اراده شده است. در اشعار عرب نیز لفظ «إستوی»، به معنای استیلاء بهکار رفته است.
روش صحیح تحصیل ادبیات عرب
یكی از عوامل موفقیت علما، كشف روش تحصیلی صحیح در تكتك علوم و معارف اسلامی مورد بحث در حوزههای علمیه میباشد. بهطور کلی تحصیل ادبیات عرب در حوزه، در دو دوره صورت میگیرد:
دورهی عمومی: تمامی حضرات طلاب؛
دورهی تخصّصی: اساتید و محققین ادبیات عرب.
دورهی عمومی تحصیل ادبیات عرب
این دوره دارای دو مرحلهی نظری و عملی میباشد.
نکات لازم در تحصیل نظری در دورهی عمومی:
هدف از یادگیری قواعد ادبیات، به كارگیری آنها برای درك معنای صحیح است؛
بررسی كتابهای تحقیقی و تكمیلی؛
پیشمطالعه و پیشمباحثه؛
جزوهنویسی از دروس؛
دوره كردن دروس سابق و مطالعه و مباحثهی مجدّد آنها؛
دقت در كلاس و تحلیلی دنبال كردن دروس.
تحصیل عملی در دورهی عمومی، دو مرحله دارد:
الف) در زمان تحصیل ادبیات:
1- قواعدی كه خوانده میشود، در جاهای دیگر پیاده و اجرا شود؛
2- بعد از اولین كتاب صرفی و نحوی، زیر نظر استاد شروع به تجزیه و تركیب كند و بعد روزی پنج آیه از قرآن را تركیب كند؛
3- بعد از اتمام یك كتاب صرف و یك كتاب نحو، جملهنویسی را شروع كند؛
4- بعد از سال اول، انشاءنویسی را شروع كند؛
5- بعد از سال اول با مطالعهی كتابهای مكالمه، تكلّم را شروع كند؛
ب) بعد از تحصیل و اشتغال به علم دیگر:
1- لزوم استمرار و تداوم كار علمی و كاربردی و رجوع به كتب ادبی بعد از دوران تحصیل ادبیات، جهت ملكه شدن قواعد میباشد؛
2- در مطالعات و مباحثات هنگام رجوع به كتاب، ابتدا یكبار روی متن كار ادبی كنند. سپس فعالیت علمی و محتوایی و تا زمانیكه صحیحخوانی و اعرابگذاری درست نشده، این كار را ادامه دهند؛
3- دورهی مجدد دروس صرفونحو؛
4- تجزیهوتركیب و سپس ترجمهی قرآن، نهجالبلاغه و روایات؛
5- انشاءنویسی و تصحیح آن؛
6- حاشیهنویسی عربی صحیح بر كتب تحصیلی؛
7- ادامهی مكالمهی عربی؛
8- تدریس خصوصی.
دورهی تخصصی ادبیات عرب در حوزه
این دوره، مخصوص محققین و مؤلفین و مدرّسین ادبیات است كه درنهایت، منجر به اجتهاد در این علوم است.
الف) علم لغت: استقرار تحقیقی و پژوهشی در كتابهای معتبر علم لغت؛
ب) علم صرف: بعد از تسلط كافی بر شناخت معانی صیغ و تحولات كلمه و متغیرهای لفظ، آغاز میشود و دارای دو مرحله است:
مرحله ی تحقیق ابتدایی: این دوره برای تسلط دقیق، جهت آمادگی در تدریس و خلاقیت در آن ضروری است که شامل عناوین زیر میباشد:
- تحقیق در كتب صرفی حوزه و كتب همسطح آن؛
- تسلط بر علل ادبی احكام صرف؛
- آشنایی ابتدایی بر مبانی استنباط احكام صرف؛
- تسلط بر موارد استثنایی صرف؛
- بررسی ارتباط بین علم صرف و لغت.
مرحلهی تحقیق كامل شامل:
بررسی موضوعی قواعد صرف و شناخت آراء و ارزیابی اختلاف علما؛
تحقیق پیرامون علل تحولات صرفی كلمات؛
شناخت كامل مبانی استنباط.
پ) علم نحو: بعد از تسلط لازم بر اعرابگذاری صحیح و تعلیلی و فهم دقیق معنای كلام و جملات، نوبت به این مرحله میرسد:
1- مرحلهی ابتدایی تحقیق: جهت تلفظ اختلاف آراء و خلاقیت در تدریس شامل:
-بررسی فلسفی و تدوین مباحث مكرر كتب نحوی همراه با بیان تعلیلی آن؛
-بررسی تعلیلی و دقیق كتب نحو در حوزه و بررسی شرح و تدقق در آنها؛
-بررسی منطقی و اصولی شاهد مثالها؛
-آشنایی ابتدایی با علم اصول نحو؛
-بررسی ارتباط بین صرف، نحو و لغت؛
-تدریس خصوصی.
2- مرحله تكمیلی تحقیق: تحقیق و بررسی منابع معتبر استنباط قوانین نحو + ارتباط علم اصول نحو با احكام + شیوه كار فنّی اجتهاد قواعد + ارزیابی مكاتب نحوی شامل:
1- علم اصول نحو؛
2- شناخت منابع معتبر استنباط احكام نحو كه عبارتست از:
الف- سماع و نقل معتبر عرب مهمترین منبع؛
ب- اجماع (اهل بصره و كوفه)؛
ج- قیاس (حمل غیرمنقول بر منقول به شرط داشتن شرایط قیاس)؛
د- استصحاب؛
- نقل و سماع با دو شرط قابل استشهاد است:
الف) زمان نقل مربوط به یكی از این سه دوره باشد:
جاهلیت (قبل از اسلام)؛
مخضرم (تلفیق اسلام و جاهلیت)؛
مقدّم (بعد از اسلام تا پایان امامت امام محمد باقر(علیهالسلام)).
بعد از این سه دوره كه «مولد» نام دارد، اعتبار استنباطی ندارد.
ب) مكان نقل باید از مركز شبه جزیرهی عرب باشد و قبایل معتبر عبارتند از: قریش، قیس، تیمم، أسد، هزیل، طیء و بعضی از قبایل كنانه و طائف. تعیین قبایل به علت مراوده با كشورهای غیرعرب، از این دایره حذف میشوند؛
3- شناخت مكاتب پنجگانهی نحو و اختصاصات هر كدام شامل:
بصره، كوفه، بغداد، مغرب، أندلس؛
4- بررسی نقاط و ضعف آراء نحویون با منطق خاص نحو؛
5- تدریس مكرّر؛
6- بررسی تاریخ و تحولات علم نحو و ... ؛
ت) علم بلاغت:
1- مرحلهی ابتدایی تحقیق:
- بررسی دقیق احكام بلاغی در كتابهای تدریسی و تحقیق در شرح آنها؛
- آشنایی كامل با نحوهی كاربرد قوانین بلاغی در آیات، روایات و اشعار؛
- مباحثات مكرّر كتب بلاغی؛
- دستهبندی احكام بلاغی؛
2- مرحلهی تكمیلی تحقیق:
- هدف: تسلط عمیق و كسب ذوق ادبی؛
- تحقیق موضوعی احكام بلاغی؛
- بررسی دقیق قرآن، نهجالبلاغه و ادعیه، از حیث فصاحت و بلاغت؛
- تحقیق پیرامون ارتباط علم فصاحت و بلاغت، با فطرت و روحیات بشری؛
علت دلسردی برخی طلاب در تحصیل ادبیات عرب
1- نداشتن روش صحیح تحصیل ادبیات عرب؛
2- نداشتن استاد خوب؛
3- حل نشدن مجموعهی مشكلات علمی؛
4- عدم آگاهی به ضرورت و اهمیت ادبیات عرب در معارف اسلامی؛
5- سنگین بودن كتب درسی؛
6- توصیههای غلط در اهمیت ندادن به ادبیات؛
7- نداشتن دوستان جدی و كوشا در تحصیل؛
8- زیاد شدن حجم درسها و كمبود وقت برای تلاش هرچه تمامتر؛
9- جدی نگرفتن كارهای عملی در طول سال؛
10- یأس و كمانگیزگی در مسیر حوزه؛
11- عدم انضباط تحصیلی.
ویژگیهای ضروری یک طلبه در تحصیل علم ادبیات
در این قسمت به نکاتی که طالب علوم اسلامی در زمینهی آموختن ادبیات عرب باید درنظر داشته باشد، اشاره میشود. شایسته است یک طلبه:
1- هدف از تحصیل علم ادبیات برایش روشن و واضح باشد؛
2- روش تحصیلی ادبیات عرب را دقیقاً بشناسد و آن را به كارگیرد؛
3- جدّیت و بلندهمّتی، سرلوحهی همیشگی او باشد؛
4- مراحل درسی را در هر درس رعایت کند؛ این مراحل عبارتند از: پیشمطالعه (و در موارد امکان پیشمباحثه)، دقت در جلسه درس، مطالعه و مباحثه دقیق و سپس جزوهنویسی؛
5- تجزیهوتركیب را در دروس خود عملی کند؛
6- ثمرهی تحصیل او در ادبیات عرب، نباید کمتر از صحیح خوانی كتب، انشاءنویسی، ترجمهی متون كتب تحصیلی و فهم معنای عبارات باشد؛
7- دروهی هفتگی دروس و دورهی همه كتاب در ایام تعطیل را، در برنامه خود گنجانده و به آن عمل کند؛
8- در هر درس، ملازم استادی فنّی و دلسوز باشد؛
9- هر از چندی سطح معلومات خود را با اساتید ارزیابی کرده و نقاط ضعف خود را برطرف کند. درك و آگاهی به ضعف علمی خویش، نقطهی آغاز موفقیت است؛
10- از اتلاف وقت پرهیز کند؛
11- در كلاس، حضور مستمر داشته باشد؛
نکات تکمیلی در مورد استاد و کتاب
استاد:
- ارزش تعلیمی كتاب، متوقف بر ارزش تدریس استاد است؛
- نقطهی آغاز تدریس: بعد از اتمام مرحلهی تحصیلی و اول تحقیقاتی است؛
- ایجاد روح نشاط علمی بین طلاّب.
كتاب: اكثر كتب تحصیلی حوزه، توجه به جنبهی نظری دارند. اما توجهی به جنبهی عملی ندارند. چون بهصورت آموزشی نگارش نیافتهاند.
در پیشگفتار تحقیق حاضر، قسمت بیان اهمیت و جایگاه موضوع گذشت که برای موفق شدن در مسیر تحصیل هر علم، قبل از ورود به آن، آگاهی به چهار چیز ضروری است:
شناخت هدف و مطلوب تحصیل؛
بررسی راههای كسب این علم (شناخت مسیر)؛
ارزیابی استعداد و نیروی تحصیلی (شناخت خود)؛
شناخت روش و بهترین شیوهی تحصیل آن علم.
اکنون برآنیم که مقداری هرچند کوتاه، به بررسی مورد سوم، یعنی ارزیابی استعداد و نیروی تحصیلی بپردازیم:
نكاتی در مورد شناخت نیرو و قدرت تحصیلی خود
هر طلبه برای شناخت نیرو و توان تحصیلش، لازم است نکات زیر را رعایت کند:
1- شناخت مقدار توان كار و فعالیت تحصیلی خود در طول روز، با استفاده از یادداشتبرداری مطالعات در طول روز. همیشه باید مقداری زیر توان تحصیلی كار كرد كه زدگی علمی ایجاد نشود و شوق و جدّیت به تحصیل، همواره باقی بماند؛
2- بررسی مقدار ساعات لازم برای استراحت: استراحت به مقدار لازم، مقدمهی كار تحصیلی مفید و ثمربخش است؛
3- شناخت ساعات مفید تحصیلی- مطالعاتی در طول شبانهروز: هر شخصی ساعات خاصی از شبانهروز، ساعات مطالعهی مفید او خواهد بود. بهطوریكه بازدهی مطالعه او در این ساعات، چندبرابر مطالعه در دیگر ساعات است؛
4- پیدانمودن شیوهی كار تحصیلی متناسب با قدرت علمی: هر محصلی با شیوه و قدرت خاصی، تحصیل و تحقیق برای او مفید است. پیشمطالعه، جزوه برداری و ... ؛
5- بررسی عوامل و آفات عدم استفاده صحیح از ساعات تحصیلی و احتراز از آن؛
6- شناخت عوامل ایجادكنندهی نشاط روحی و جسمی و حفظ این عنصر مهم در ادامهی موفقیتآمیز طلبگی؛
7- بررسی و كشف محیط مناسب كار علمی متناسب با روحیهی خود؛
8- بررسی عوامل موفقیت در استفاده كامل از ساعات تحصیلی و التزام به آن؛
9- كشف اساتید و طلاب مفید و مؤثر جهت استفاده از آنها؛
10- بررسی و یافتن عوامل استفاده كامل از محیط كلاس و مباحثه و مطالعه و حضور ذهن در آنان؛
11- تحقیق و شناخت نوع تغذیهی مناسب با طلبگی و كار علمی و دوری از تغذیه نامناسب.
چهار ركن اساسی آموزش
در پایان، به چهار رکن اساسی آموزش که در هر علمی برای رسیدن به هدف تحصیلی، باید مدنظر قرار گیرد، اشاره میگردد. رمز موفقیت در هر علمی، عبارتست از برنامهریزی صحیح، همراه با بهکارگیری دقیق این چهار عامل. این چهار رکن عبارتند از 1) طلبه، 2)استاد، 3)کتاب و 4)روش.
در این چهار رکن، ركن اساسی خود طلبه است. هر طلبهای میتواند با جدیت و تلاش مداوم و پیوسته و استفاده کامل از اساتید و کتابهای مفید و طی طریق با روش صحیح و هدفمند و مدیریت تحصیلی، به عالیترین اهداف نایل آید.
حیات علمی طلبه دارای سه مقطع اصلی است:
عمر مفید تحصیلی: این مقطع، كل زیربنای علمی و اخلاقی او را تشکیل میدهد و حدود پانزده سال به طول میانجامد؛
عمر مفید تحقیقی: این دوره پس از پایان دورهی تحصیلی آغاز میشود. عامل موفقیت در این دوره، سرمایهاندوزی تحصیلی در دورهی قبل است. در این دوره طلبه به کمک سرمایهی دورهی تحصیلی، به تحقیق در زمینههای مختلف علمی مورد نیاز خود و جامعه میپردازد تا بتواند به نوبهی، خود مشکلی از مشکلات جامعهی اسلامی را حل نماید؛
3- عمر مفید تبلیغی: در این دوره، نوبت به عرضهی مطالب تحقیق شده به جامعه و ایام ثمردهی علوم اندوختهشده میباشد.
با توجه به مشکلات بسیار زیاد جامعهی اسلامی و وظیفهی یک طلبه در قبال آنها، اهمیت سالهای تحصیلی به عنوان زیربنای هرگونه کار تحقیقی و تبلیغی، روشن میشود. لذا باید از این مدت کوتاه پانزدهساله، حداکثر استفاده برای آموختن علوم متعدد مورد نیاز را برد و این هدف، بدون برنامهریزی صحیح و منظور داشتن کامل هر چهار رکن ذکر شده امکانپذیر نمیباشد.