عنوان مقاله: موشح در ادبیات عرب (18 صفحه)
نویسنده : حریر چی،فیروز
چکیده :
کلمات کلیدی :
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 587)
موشّح در ادبـیّات عرب
بقلم آقای فیروز حریرچی
در روزگاری که خلفای اموی بر سرزمین اندلس فرمانروایی میکردند شـعراء بـه سـرودن اشعاری پرداختند که در ادبیات عرب بنام موشحات شهرت دارند و ما نخست این منظومهها را معرفی کـرده سپس آنها را از حیث معنی و لفظ بررسی مینمائیم ولی پیش از مطالعهء این اشعار تـذکر دو مطلب دیگر نیز ضـروری بـنظر میرسد.
1-غلبهء مسلمین بر اندلس-در سال 92 هجری طارق بن زیاد عامل موسی بن نصیر جزیرهء فندالیسیا را فتح کرد و بعدها نام این جزیره پس از اندکی تحریف بصورت اندلس درآمد و کلمهء مزبور بر سراسر انـدلس اطلاق گردید1و از سال 92 هجری تا سال 138 هجری والیان متعددی از جانب خلیفهء اموی در اندلس حکومت کردند تا اینکه در این سال عبد الرحمن بن داخل به اندلس پناهنده شد و سلسلهء بنیامیهء اندلس را تـأسیس نـمود و از این تاریخ تا سال 897 هجری اندلس در تصرف مسلمانان بود تا در سال مزبور فرمانروائی مسلمین بر سرزمین اندلس بپایان رسید2.
2-سبک و مضامین شعر پیش از ظهور موشحات-بطور کلی شعرای اندلس در همهء انواع شـعر مـانند مدح و مرثیه و شکوی و خمریه و توصیف طبیعت سخنسرائی کردهاند و در مضامین و کیفیت تعبیر از سخن سرایان مشرق تقلید نمودهاند و تنها امتیاز شعرای اندلس عبارت از آوردن کلمات ساده و بکار بردن الفاظ دور از ذهن اسـت یـعنی گویندگان اندلس مانند شعرای جاهلیت لغات مخصوص بادیه را نیاورده و تا توانستهاند مضامین خود را بسیار (1)ادباء العرب و عصر الانبعاث ص 8.
(2)تلخیص از الوسیط ص 366.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 588)
ساده بیان کردهاند و از تمام انواع شعر به سرودن غزل بـیشتر تـوجه نـموده و هرگونه مفهوم عشقی را در قالب غـزل سـرودهاند تـا آنجا که در این فن جنبهء ابتکار را نیز رعایت کردهاند. آبادی شهرها و آسایش مردم و وجود باغهای پرگل و شکوفه و کنیزکان زیبا عواملی هـستند کـه شـعرای اندلس را به سرودن غزل بانگیختهاند1.
1-وجه تسمیهء موشحات:
در نامیدن این اشـعار بـه موشح جای هیچگونه تردیدی نبوده و تمام ادب در این تسمیه اتفاق نظر دارند چنانکه ابن خلدون2و ابن سنا3نیز آنها را مـوشح خـواندهاند امـّا کلمهء موشح اسم مفعول از مصدر توشیح و بمعنی آراسته شده اسـت و این لفظ از وشاح یا اشاح مشتق میباشد و وشاح شبیه گردنبند چرمینی است که مروارید را در آن بنظم کشیده و زنان آن را مـانند حـمایل بـر دوش میبستهاند و یا اینکه و شاح عبارت از دو و چون موشحات از حیث داشتن اسماط و اقـفال و ابـیات به وشاح شباهت دارند لذا آنها را موشح نامیدهاند و سرایندهء این نوع شعر را وشّاح گفتهاند.
انواع موشح از حیث قالب:
بنا بگفتهء ابـن سـناء مـوشح از لحاظ قالب به دو نوع تام و اقرع تقسیم میشود4.
1-موشح تام:
موشح تام آنست که با قـفل شـروع گـردیده و با خرجه بپایان رسد و از شش قفل و پنج بیت ترکیب شده باشد5.
اجزاء موشح تام:
هر موشح تام دارای اجـزائی اسـت کـه عبارتند از قفل،خرجه، دور،بیت،سمط؛ولی پیش از شرح این اجزاء بندی از یک موشح تام را نقل مینمائیم: (1)بـه ادبـاء العرب ص 38 تا 84 مارجعه کنید.
(2)مقدمهء ابن خلدون نسخهء موجود در کتابخانهء لغت نامهء دهخدا،ص 518.
(3)دار الطـراز،چاپ دمـشق،1949،ص 23.
(4)دار الطـراز،ص 25.
(5)دار الطراز،ص 25؛خلاصة الاثر،محبی،جلد 1،ص 108.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 589)
عبث الشّوق بقلبی،فاشتکی، دلم بازیچهء عشق شد و از درد اشتیاق شکوه ألم الوجد،فلبّت أدمعی، میکند و مـرا جـز اشک ریختن چارهای نمیباشد
*
أیّها النّاس،فؤادی شغف ای مردم دل من شوریده است و در بیداد و هو مـن بـغی الهـوی لا ینصف عشق دادخواهی نمیگردد و من آن را آرام کم أدرایه و دمعی یکف میکنم و حال آنکه از دیدگانم سرشک مـیبارد. أیـّها الشّادن من علّمکا ای آهوی رمیده ترا که آموخت که با تیر بـسهام اللّحـظ قـتل السّبع1 مژگانت دلدادگان شیر اوژن را بخاک افکنی.
*
قفل:
در شعر بالا(عبث الشوق...)قفل میباشد و آن جزئی است که شاعر موشح الشادن...)قفل دیـگری اسـت کـه بروزن و قافیهء قفل اوّل سروده شده است.
اجزاء قفل نمیتواند کمتر از دو جزء باشد مـانند قـفل شعر مزبور که از دو جزء (عبث الشوق...)و(الم الوجد...)ترکیب شده است ولی ممکن است اجزای قفل تا ده جزء نـیز تـجاوز نماید2مانند قفل ذیل که از چهار جزء تشکیل یافته است.
نسیم غرناطة3علیل، لکنّه یـبریء العلیل.
و روضـها زهره بلیل، و رشفه ینقع الغلیل4.
نسیم غرناطه عـنبرافشان اسـت و بـیمار را شفا میبخشد و نوشیدن قطرههای شبنم از شکوفههای گـلزار آنـجا تشنه را سیراب مینماید.
وجود معنی مستقل برای هریک از اجزاء قفل لازم نیست و ممکن است چـند جـزء (1)موشح از ابوبکر قرطبی است،مناهل الادب العـربی،چاپ بـیروت،ج 18،ص 16.
(2)دار الطراز،ص 26.
(3)غـرناطه یـکی از شـهرهای اسپانیا.
(4)موشح از ابن زمرک،مناهل الادب العربی،ج 19،ص 86.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 590)
قفل تشکیل فـقرهء واحـدی دهند و مراد از فقره این است1که چندین جزء قفل مانند عبارت نثری هـستند کـه بصورت شعر در آمدهاند2یعنی از پیوستن چند جـزء قفل معنی تمامی بـوجود مـیآید و هر جزء بتنهائی معنی مـستقلی نـدارند مانند این قفل که از دو جزء ترکیب شده ولی یک فقره محسوب میگردد:باللّه یـا سـفاک،أغمد ظباک3
(ای خونآشام ترا بخدا سوگند مـیدهم کـه شـمشیرت را در نیام فرو کنی).
اتـحاد قـافیه در قفل از شرایطی نیست کـه رعـایت آن لازم باشد4مثلا در قفلی که از برای مثال ذکر نمودیم دو جزء قفل هریک قافیهء مـستقلی داشـته و قافیهء واحدی ندارد ولی در قفل(نسیم غرناطه)تمام اجـزاء آن بـا یکدیگر مـتحد القـافیه میباشند.
شرایط قـفلها با یکدیگر:
قفلهای یک موشح بـاید در وزن و قافیه و تعداد اجزاء با یکدیگر متحد باشند5چنانکه در شعر مورد مثال دو قفل(عبث الشوق...)و(ایها الشادن...)شرایط مذکور را دارا هستند.
خـرجه:آخرین قـفل از هر موشح را خرجه یا مرکز6مینامند و ابـن سـناء بـرای آن مـختصاتی ذکـر میکند که مـیتوان آن را خـلاصه نمود و گفت:در خرجه باید اسم ممدوح ذکر شود اگر موشح را از برای مدح بسرایند و یا اینکه بـهترین الفـاظ عـاشقانه را در آن آورند اگر عواطف و احساسات عشقی را در موشح بـیان کـنند و یـا ایـنکه مـصرع یـا بیتی از شاعر مشهوری را در خرجه تضمین نمایند7مانند موشح صدر الدین بن وکیل8که مصرعی از قصیدهء مشهور ابن زیدون را در خرجه تضمین کرده است9.
(1)-ادباء العرب،ص 160.
(2)-اقرب الموارد،ص 937.
(3)-گویندهء این موشح مـعلوم نیست،مناهل الادب العربی،ج 19،ص 29.
(4)-فن التوشیح از دکتر مصطفی عوض الکریم،چاپ بیروت،سال 1959،ص 21.
(5)-دار الطراز،ص 25.
(6)-ابن بسام خرجه را مرکز خوانده است،الذخیره،قسم اول،ج 1،ص 1-2.
(7)-دار الطراز،ص 31.
(8)-دربارهء موشح مزبور رجوع کنید به:مناهل الادب العربی،ج 18،ص 82.
(9)-دربارهء قصیدهء ابن زیدون رجـوع کـنید به:تاریخ الادب العربی،تألیف احمد حسین الزیات ص 332.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 591)
دیگر از مختصات خرجه آوردن الفاظ غیر عربی یا عربی عامیانه است ولی غالبا اینگونه کلمات از زبان حیوانات یا پرندگان و یا کنیزکان بیان میگردد و پیش از این الفاظ کـلمهء گـفت(قال)یا نظایر آن آورده میشود1.مثلا در خرجهء ذیل دو کلمهء اقول و تذوق بصورت قول و تذوقو یعنی بشکل عامیانه بکار رفتهاند2.
انا قول:قوقو، لیس باللّه تذوقو،
ترجمه:بخدا سوگند میخورم که از لبانم نـخواهی چشید.
و یـا این خرجه از ابن سناء کـه تـمام آن بزبان فارسی سروده شده است:
دانستی کی بوسه بمن داد دها انکسترین* اوار کدای دست من باش ببوسته مم شیین3
دور
:بخشی که بعد از نخستین قفل آورده میشود دور نام دارد و در هر دور مـمکن اسـت از سه جزء یا بـیشتر تـشکیل یافته باشد ولی حداقل آن سه جزء است4مانند دور شعر مورد مثال که دارای سه جزء است و آنها عبارتند از(ایها الناس...)و(هومن...)و(کم اداریه...).
هر دور باید از حیث اجزاء و قافیه و وزن با یکدیگر متحد باشند و چون دور اول بپایان رسـید بـدنبالش قفل دوم ذکر گردیده و دوباره دور دوم آغاز میشود و دور دوم نیز باید از حیث وزن و تعداد اجزاء با دور اوّل متحد باشد ولی میتواند خود قافیهء مستقلی داشته و با قافیهء دور اوّل مطابقت ننماید ولی چنانکه گفتیم تمام اجزاء هر دور بـاید مـتحد القافیه بـاشند5.به این ترتیب در هر موشح چندین بار دور و قفل تکرار میگردد تا اینکه با خرجه بپایان میرسد.
بیت
:مجموع یک دور و یک قـفل را در اصطلاح موشح بیت گویند6مثلا در شعری که ذکر نمودیم مجموع دور(ایها النـاس...)و قـفل(ایها الشـادن...)یک بیت (1)-دار الطراز،ص 31.
(2)-ادباء العرب،ص 162.
(3)-دار الطراز،ص 136.
(4)-فن التوشیح،ص 25.
(5)-فن التوشیح،ص 25.
(6)-ادباء العرب،ص 160.
(*)-معانی مصرع دوم و سوم و چهارم بخوبی روشـن نمیباشد.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 592)
میباشند و بـرای ابیات موشح تعداد معینی در نظر گرفته نشده گرچه ابن سنا گفته است بـاید هـر مـوشح از پنج بیت ترکیب یافته باشد.
سمط
:هریک از اجزاء دور را بتنهائی سمط نامند و سمط خود به دو نوع مفرد و مرکب تـقسیم میگردد1مثلا دور شعری که از برای مثال آوردیم از سه سمط مفرد ترکیب شده است.
سمط مـرکب مانند این قول عـبادة القـزاز که از چهار جزء تشکیل شده است:
بدرتم،شمس ضحی،غصن نقا،مسک شمّ، ما أتمّ،ما أوضحا،ما أورقا،ما أنمّ،2
ترجمه:ماه تمامی شب چهارده است.خورشید بامدادان است.شاخهء نورسته در میان شنزار است.بوی مشک میدهد.چه کامل اندام است.چه روشن و تـابناک است. چه با رونق و با صفاست.بوی خوش میافشاند3.
همانطوری که اجزاء سمطهای مفرد قافیهء واحدی دارند باید تمام اجزائی که در یک دور مرکب میباشند اتحاد قافیه داشته باشند.
موشح اقرع
:آنست که با قفل شروع نشده و بـا دور آغـاز گردد4مثلا در شعر مورد مثال اگر قفل(عبث الشوق)را حذف نمائیم موشح از نوع اقرع خواهد بود.
قافیه در موشحات
از مطالعهء اشعار عرب چنین برمیآید که شعرای اندلس در ایجاد قوافی موشحات مبدع نبوده و در این امر از شعرای مـشرقزمین پیـروی کردهاند به این معنی که برخی از سخن سرایان مشرق نیز پیش از گویندگان اندلس از التزام قافیهء واحد سرپیچی نموده و قصیدهای را در قوافی متعدد بنظم در آوردهاند مثلا یاقوت قصیدهء ذیل را از برای مـحمد بـن (1)-فن التوشیح،ص 29.
(2)-مقدمهء ابن خلدون ص 518.
(3)-ترجمه از آقای پروین گنابادی،ترجمهء مقدمهء ابن خلدون،ص 1258.
(4)-دار الطراز،ص 25.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 593)
ابراهیم فزاری ذکر میکند که از حیث قافیه کاملا به دور موشح شبیه میباشد.
الحمد للّه العلیّ الأعظم ذی الفضل و المجد الکـبیر الأکـرم الواحـد الفرد الجواد المنعم1 الخالق السـّبع العـلی الطـّباقا و الشّمس یجلو ضوءها الأغساقا2 و البدر یملأ نوره الآفاقا3
و چنانکه میدانیم مخمس و مسمط نیز از لحاظ قافیه به موشح شباهت دارند و شعرائی مانند بـشار بـن بـرد و ابو نواس که هر دو حدود یک قرن پیـش از ظـهور موشحات میزیستهاند در این دو فن طبع آزمائی نمودهاند بنابراین سیر این گونه اشعار از مشرق به مغرب است و طبیعة سرایندگان انـدلس در ایـن مـورد از ادبای مشرق متأثّر شدهاند امّا عواملی که شعرای اندلس را بـر آن داشته که قوافی مسمط و مخمس و نظایر آنها را بپذیرند بحث جداگانه دارد که از آن در اصل موشحات سخن خواهیم گفت.بهرحال تـنها بـرتری شـعرای اندلس تعمیم بکار بردن قوافی متعدد در یک موشح است زیرا تـا آن زمـان ادیبان برجستهء مشرق کسانی را که به نظم مسمط یا مخمس پرداختهاند سرزنش نموده و سرودن این دو نـوع شـعر را نـاتوانی شاعر دانستهاند و قول ابن رشیق مدعای ما را اثبات میکند که گفته اسـت:پارهای از گـویندگان بـه سرودن مخمس و مسمط پرداختهاند ولیکن شاعر زبردستی در این دو فن طبع آزمائی ننموده است زیـرا کـه نـظم اینگونه اشعار بر ناتوانی سراینده دلالت میکند مگر امرؤ القیس قصیدهای را که بدو منسوب مـیباشد بـه سبک مسمط سروده و یا بشار بن برد مخمساتی بر سبیل تفنن بنظم در آورده است4.
انواع مـوشح از حـیث وزن
اگـر اشعار تازیان را مطالعه کنیم خواهیم دید که تمام آنها مبتنی بر اوزانی است کـه (1)-مـنعم:احسان کننده.
(2)-اغساق:تاریکیها.
(3)-معجم الادباء،چاپ مصر،سال 1923،ج 6،ص 286.
(4)-العمدة،ج 1،ص 157.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 594)
خلیل بن احمد بصری استخراج شدهاند و اگر برخی از شعرا در بـحرو مـتداول یـا مهمل سخن سرائی کردهاند بهرحال پای خود را از دامنهء اوزان خلیلی بیرون ننهادهاند ولی از آنجا که شعرای اندلس بـعلت مـقدمات قبلی1بنای موشحات را بر آهنگ گذارده و خواستهاند جنبهء ابتکار را نیز رعایت کنند لذا در مـواقع بـسیار از قـوانین اوزان تزی سرپیچی نموده و گاهی در اوزانی شعر سرودهاند که در عروض عرب برای آنها وزنی نمیتوان یـافت. بـطور کـلی اوزان موشحت از پنج قسم تجاوز نمیکند.اوّل موشحاتی که بر اوزان خلیلی سروده شده و تـمام قـوانین عروض تازی در آنها رعایت گردیده است2و اغلب موشحات از همین نوع میباشند دوم موشحاتی که بعلت زیادی کـلمه یـا جزئی در شمار اوزان خلیلی محسوب نمیگردند3 مانند شعر ذیل که در بحر منسرح بـوده و جـزء(معذب کفانی)آن را از وزن خارج نموده است:
صبرت و الصّبر شـیمة العـانی و لم أقـل للمطیل هجرانی معذّ‘ب کفانی4
سوم موشحاتی که وحـدت وزن نـداشته و بر اوزان مختلفی مانند هزج و رمل و رجز سروده شدهاند5چهارم موشحاتی که بر اوزان خلیلی سـروده نـشدهاند ولی دارای وزن خاصی هستند که شنونده آن را احـساس مـیکند و برای سـنجش ایـن گـونه موشحت احتیاجی به عروض نمیباشد.پنجم مـوشحاتی کـه گوش شنونده از آنها احساس وزن نکرده و این اشعار موقعی موزون میگردند که خـواننده آنـها را با آواز بخواند زیرا موشحت مزبور در فـن خوانندگی بواسطهء کشیدن بـعضی از کـلمات و ادغام و وصل و فصل آنها مـوزون میشوند6.
نـکتهء قابل توجه در موشحات کوتاهی پارهای از اجزاء آنهاست و در این باره باید (1)-مقدمات قبلی در اصـل مـوشحات روشن خواهد شد.
(2)-دار الطراز،ص 31.
(3)-دار الطرز،ص 33.
(4)-دار الطـراز،ص 33.
(5)-فـن التـوشیح،ص 69.
(6)-دار الطراز،ص 37.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 595)
گفت که کـوتاهی اجـزاء جنبهء ابداع نداشته و پیـش از مـوشحات نیز دیده شده است مثلا این قصیدهء سلم الخاسر که از یک جزء مستفعلن تـشکیل یـافته است:
خیر و شر نفع و ضر و کم قدر ثمّ غـفر مستفعلن مستفعلن1
بـنابراین شعرای انـدلس فـقط ایـن موضوع را در اشعار خود تـعمیم داده و بیشتر موشحات خود را در اجزاء کوتاه سرودهاند.
انواع موشح از حیث زبان
اشعار مورد بحث را از حیث زبان میتوان به دو نـوع مـوشح و زجل تقسیم نمود چنانکه مستشرق مـشهور پروفـنسال نـیز ایـن تـقسیم را پذیرفته و گفته اسـت:موشح شـعری است که بزبان عربی فصیح سروده شده و قوانین اعراب بتمامی در آن رعایت گردیده است ولی چنانکه موشح را بـزبان عـامیانه بـیان کنند و از التزام قواعد اعراب در آن چشمپوشی نمایند در ایـن صـورت مـوشح مـحسوب نـگردیده و از نـوع زجل خواهد بود2.بنابراین زجل موشحی است که فصاحت زبان در آن رو بضعف تألیف گذارده است و بعبارت دیگر زجل همان تصنیف عامیانه است و علّت پیدایش زجل بنابر قول ابن خـلدون شیوع موشحسرائی در سراسر اندلس است3زیرا پس از اینکه تودهء مردم اینگونه شعر را مناسب ذوق خود یافتهاند از هر گوشه و کنار به سرودن موشح برخاسته و در نتیجه مقداری از الفاظ محلی خود را در آن وارد نمودهاند و چون طبقهء مزبور در حـفظ قـواعد اعراب چندان تعمدی نداشتهاند لذا نوعی از موشح را بنام زجل بوجود آوردهاند و مخترع زجل بنا بگفتهء ابن (1)-العمدة،چاپ قاهره،سال 1934،ج 1،ص 160.
(2)-ادب الاندلس و تاریخها:ترجمهء دکتر شعوذه،چاپ قاهره،1951،ص 25 و 26.
(3)-مقدمهء ابن خلدون،ص 534.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 596)
خلدون ابن قـزمان شـاعر دربار متوکل است که نوعی از زجلهای او بنام اقتراحات شهرت بسیار دارند1.
زبان عربی و کیفیت تعبیر در موشحات:
امتزاج دو زبان عربی اندلس و دورهء بنی عباس زبان موشحات را تشکیل مـیدهد زیـرا شعرای اندلس کوشش میکردند کـه شـیوهء گویندگان بنی عباس را در شعر و شاعری دنبال نمایند2و تنها امتیازی که موشحاترا از زبان سرایندگان بنی عبّاس متمایز میکند برخی الفاظ و کلمات سست است که مـوجب گـردیده فصاحت زبان عربی در مـوشحات جـانب ضعف گراییده و با زبان مشرقزمین برابری ننماید و استعمال الفاظ عامیانه یا غیر عربی را در خرجه میتوان برجستهترین عامل این ضعف دانست و سرودن موشحات از برای غنا علت دیگری است که در عدم فـصاحت زبـان مؤثر افتاده است3. امّا طرز بیان موشحات بسیار ساده و در عین حال دلکش و دلنشین است صنایع بدیعی مضامین موشحات را زیبا نموده و به آنها لطافت خاصی بخشیده است ولی برخی از شعرا در بـکار بـردن تشبیه عـقلی و استعاره راه افراط پیموده و از حد اعتدال تجاوز کردهاند و کثرت استعمال صنایع مزبور موجب شده است که در موشحات تـعقید لفظی و معنوی بوجود آمده و خواننده برای درک مفاهیم آنها به مقدماتی مـتوسل گـردد.با ایـن همه ایجازی که در الفاظ موشحات جلوهگری میکند نتیجهء همین محسنات بدیعی است زیرا شاعر معنی باریک و دقـیقی را در قـالب تشبیهی بیان نموده و از آوردن کلمات بسیار چشم پوشیده است4.
مضامین موشحات
چنانکه قبلا گفتیم این اشعار بـرای غـنا اخـتراع گردیده و بمنظور آواز سروده شدهاند و ابن سنا نیز به این نکته واقف گشته و صریحا گفته اسـت که ابداع موشح از برای آواز و غنا بوده است و بدیهی است که بهترین موضوع بـرای آواز وصف طبیعت و بیان مـفاهیم (1)-مـقدمهء ابن خلدون،ص 535.
(2)-ادباء العرب،ص 179.
(3)-ادباء العرب،ص 179.
(4)-ادباء العرب،ص 180-181.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 597)
عاشقانه است و موشحات اولیه نیز شامل مضامین مزبور بوده و دلانگیزترین مناظر عشقی و مجالس شراب در آنها بوصف در آمدهاند و طراوت سرزمین اندلس و کنیزکان زیبا و باغهای پر گـل و شکوفه عواملی میباشند که دستبدست یکدیگر داده و موجبات غزلسرائی را در اندلس فراهم آوردهاند1و هماکنون نمونهای از مضامین عشقی را در ذیل ذکر میکنیم:
جان میسپارم در راه آهوی کمر باریکی که از شراب زیبائی سرمست میباشد و او کسی است کـه در هـنگام خرامیدن دلم از برایش پارهپاره میگردد2.
*** گوئی چشمانم بخواب رفته بود از آتش هجران بیمی نداشتم و از دلدار چیزی نمیدانستم که ناگهان دیدگانش دامی برایم گسترد و مرا صید کرد و آن کدام دلی است که در دام او گرفتار نشد؟3
*** ای شب وصال دریـچهء صـبح را ببند و پردهای قیرگونت را بروی زمین بگستر زیرا که محبوب در سرای من است4.
امّا پس از اندک زمانی شعرای اندلس فقط به سرودن مفاهیم عاشقانه اکتفا ننموده و موضوعات مختلفی را مانند مدح و مرثیه و هـجو و هـزل در قالب موشحات بنظم درآوردهاند مثلا ابن زمرک موشحی دارد که در آن بهبودی سلطان را از بیماری تهنیت گفته و در پایان خوشی و دوام سلطنت را برای پادشاه آرزو کرده است5و باید گفت موشحاتی که از برای مدح سـروده شـدهاند نـخست با وصف طبیعت آغاز گـشته و بـا مـدح ممدوح ختم میشوند و یا اینکه شاعر پس از مدح دوباره بوصف مناظر طبیعی پرداخته و موشح را با سخنان دلکش (1)-ادباء العرب،ص 38.
(2)-از موشح ابو زهـر اشـبیلی،مناهل الادب العـربی،ج 18،ص 35.
(3)-از موشح صلاح الدین صفدی،مناهل الادب العربی،ج 18،ص 21.
(4)-ابن سناء العـیلانی،فن التـوشیح،ص 223.
(5)-موشح ابن زمرک،مناهل الادب العربی،ج 19،ص 94.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 598)
عاشقانه بپایان رسانیده است1مثلا موشح ابن قطیب،در مدح محمد بن ابو الحجاج پادشاه بنی احـمر از هـمین نـوع میباشد2.
شعرای اندلس از مرثیهگوئی و هجو و هزل نیز غفلت نورزیده و موشحات بـسیاری را در این دو فن از خود بیادگار گذاردهاند مانند ابن حزمون که بهترین مراثی و هزلیات را سروده و در نظم هجویات خود غفلت ادبـی را رعـایت نـکرده و در استعمال الفاظ رکیک راه افراط پیموده است3.
موشحات اندلسی از مضامین عرفانی هم بـرکنار نـمانده و محیی الدین عربی(638 م) و ابو الحسن ششتری(688 م)دو شاعری هستند که در نظم موشحات صوفیانه شهرت بـسیار دارنـد ولی کـثرت استعمال اصطلاحات عرفانی فهم اشعار این دو شاعر را دشوار گردانیده است4.
زهد و عبادت و پرهـیزگاری نـیز از مـوضوعاتی است که در موشحات اهمیّت بسیار دارد تا آنجا که ابن سناء موشحاتی را که دربارهء زهـد و عـبادت سـروده شدهاند از سایر انواع جدا کرده و آنها را مکفّر نامیده است5.
اختراع موشحات
تمام دانشمندان ادب اختراع موشح را از شعرای انـدلس دانـسته و ابداع آنها را به گویندگان آن سرزمین نسبت دادهاند چنانکه ابن سناء و ابن خـلدون و ابـن بـسام6نیز قول مذکور را تأیید نمودهاند ابن خلدون گفته است:(هنگامی که انواع شعر در سرزمین اندلس سـروده گـشت شاعران متاخر آن سرزمین نوعی از اقسام شعر را ابداع نموده و آنرا موشح نامیدند)7.
(1)-فن التـوشیح،ص 33.
(2)-مـوشح ابـن خطیب،مناهل الادب العربی،ج 1،ص 53.
(3)-المغرب فی حلی المغرب،چاپ قاهره،سال 1953،ج 2،ص 216.
(4)-فن التوشیح،ص 37.
(5)-دار الطراز،ص 38.
(6)-رجوع کنید بـه دار الطـراز،ص 23 و مقدمهء ابن خلدون ص 18 و الذخیره،ج 2،ص 1.
(7)-مقدمهء ابن خلدون،ص 519.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 599)
مخترع موشح،بنا بر قول ابن خـلدون،مقدم بـن مـعافر فریری شاعر امیر عبد اللّه بن محمد مروانی است که پادشاه مزبور از سال 275 هجری تا 300 سـلطنت کـرده اسـت1و مقری نیز اختراع موشح را به معافر نسبت داده است2امّا ابن بسام گفته اسـت کـه مخترع موشح محمد بن حمود قبری و یا بنا بر قولی ابن عبد ربه مؤلف کتاب عـقد الفـرید میباشد3ولی محمد قبری نمیتواند اولین موشحسرا باشد زیرا وی از شاعرانی است که تـاکنون شـناخته نگردیده و معلوم نیست که در چه زمان و در عـهد کـدام پادشـاه میزیسته است و ابن عبد ربه نیز بـنا بـر قول ابن خلدون شیوهء موشحسرائی را از معافر اقتباس کرده است4.
بنابراین از اقوال مختلف چنین بـرمیآید کـه موشحسرائی در اواخر قرن سوم هـجری اخـتراع گردیده اسـت و اگـر بـخواهیم نخستین سرایندهء آن را معرفی نمائیم مقدم بـن مـعافر حق تقدم دارد زیرا قول ابن خلدون از سایرین معتبرتر است دیگر اینکه اغـلب مـورخین نام این شاعر را ذکر نمودهاند.امّا از مـوشحات معافر و ابن عبد ربـه چـیزی بدست ما نرسیده و بنا بـگفتهء ابـن خلدون با پیدا شدن موشحسرایان متأخر نامی از این دو شاعر باقی نمانده است و اولیـن کـسی که بعد از این دو گوینده مـوشحسرائی را بـه مـرحلهء کمال رسانیده اسـت عـبادة القزاز شاعر معتصم بـن صـمادح است که ابن خلدون بندی از موشح او را در مقدمه ذکر نمدوه است5 و ما آن را در همین مقاله قـبلا بـیان کردهایم امّا تمامی این موشح در کـتاب دار الطـراز ضبط گـردیده است6.
نـکتهء قـابل ذکر دربارهء موشحات آنـست که برخی گمان کردهاند شعرای مشرق زمین موشح را ابداع نمودهاند و منشأ این پندار موشحی اسـت کـه در دیوان ابن معتز وارد شده است و قـفل آن عـبارت اسـت از:
(1)-مـقدمهء ابـن خلدون،ص 518.
(2)-ازهار الریـاض فـی اخبار غیاض،چاپ قاهره،سال 1939،ج 2،ص 253.
(2)-ازهار الریاض فی اخبار غیاض،چاپ قاهره،سال 1939،ج 2،ص 253.
(3)-الذخیره،ج 2،ص 1.
(4)-مقدمهء ابن خلدون،ص 519.
(5)-مـقدمهء ابـن خـلدون،ص 519.
(6)-دار الطراز،ص 65.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 600)
أیّها السّاقی إلیک المشتکی... قد دعوناک و إن لم تسمع1
چـنانکه مـیدانیم ابـن مـعتز در سـال 295 هـجری کشته شده است بنابراین وی از معاصران معافر بن فریری است پس اگر موشح مذکور را از ابن معتز بدانیم شرقیان نیز در اختراع موشح سهیم خواهند بود ولی باید گفت که ایـن موشح از ابن معتز نبوده و بنام حفید بن زهر ضبط گردیده است2و بهترین دلیلی که نسبت این موشح را به شعرای اندلس اثبات مینماید کتاب دار الطراز میباشد زیرا ابن سناء آن را در قـسمت مـوشحسرایان اندلس آورده است3 بعلاوه دانشمند معاصر بطرس البستانی با دلایل متقنی ثابت نموده است که موشح مزبور از ابن معتز نتواند بود4.
اصل موشحات
دانشمندان ادب پس از چندی مطالعه به این نتیجه رسیدهاند که اختراع مـوشجات بـدون مقدمه نبوده و اشعار دیگری در ابداع آنها مؤثر بوده است زیرا اگر نظریهء فوق را نپذیریم در برابر چند پرسش ذیل پاسخی نخواهیم داشت.
چرا موشحات را شـاعران مـغرب اختراع کردهاند با آنکه سـرایندگان شـرق در آن زمان هرگونه شعری را بنظم درآورده بودند و اگر ترویج زبان تازی تنها عاملی است که موشح سرائی را به وجود آورده است پس چرا موشحات در نزد شعرای مشرق بـسوی انـحطاط گراییده و لطافت و شیوائی اولیـهء خـود را از دست داده است5و برای چه شاعران اندلس از التزام قافیهء واحد سرپیچی نموده در حالیکه ادیبان شرق کسانی را که مسمط و مخمس سرودهاند سرزنش کردهاند؟
پس از سؤالات فوق این نکته مسلم میشود که شعرای اندلس در سـرودن مـوشحات آمادگی قبلی داشته و از اشعار دیگری متأثر شدهاند بطور کلی شعری که موشحات را به تقلید (1)-دیوان ابن معتز،چاپ بیروت،سال 1931،قسمت دوم،ص 33.
(2)-مناهل الادب العربی،ج 18،ص 13.
(3)-دار الطراز،ص 73.
(4)-ادباء العرب،ص 166.
(5)-دار الطراز،ص 39.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 601)
از آن سرودهاند بصورت ادبیات مـکتوب نـمانده و فقط تـعداد انگشتشماری از آن بزبان عربی و عبری نوشته شده است1که بدان مقدار ناچیز نتوان استناد نمود بعلاوه دانشمندان ادب دربارهء هـمین مقدار باقی مانده نیز اختلاف نظر دارند بعض مستشرقان معتقدند کـه اصـل مـوشحات اشعار محلی اندلس میباشند و برخی عقیده دارند که موشحات از سرودهای ملی اسپانیا و پروانس2الهام گرفتهاند3ولی اغلب مستشرقین بـر ایـن عقیده هستند که موشحات عربی و سرودهای تروبادور4یک منشأ داشته و در اصل واحدی مشترک مـیباشند و تـروبادور سـرودهائی است که در قرن یازدهم میلادی همزمان با اختراع موشح در یکی از نواحی جنوب فرانسه بنام پروانـس بمنصهء ظهور رسیده است و مقدمهء اشعار مزبور سرودهای دیگری است که آنها را گـروهی بنام ژنکلر5در میان راهـها بـا آواز میخواندهاند و دستهء مزبور در حدود قرن هشتم میلادی در کشور فرانسه بفعالیت پرداختهاند به این نحو که اشعار حماسی و عشقی خود را در هر کوچه و بازاری با آواز میخواندهاند امّا کیفیّت ورود دستهء ژنکلر را این قول غـستون بخوبی روشن میسازد:«ادبیات فرانسه در ادبیات ملی اسپانیا تأثیر عمیقی کرده بود زیرا با آمدن تجار یهودی به سرزمین اندلس بر عهدهء فرانسویان افزوده شده بعلاوه هیأتهای مذهبی کاتولیک نیز به نـاحیهء البـیره آمده و معابد مجللی را که در آنها استادان فرانسوی تدریس میکردند برای فرزندان بیچارگان بنا نهاده بودند»6پس از این قول میتوان نتیجه گرفت بعد از اینکه بر عهدهء فرانسویان در سرزمین اندلس افزوده شده و ادبـیات فـرانسه در آن کشور نفوذ کرده است گروه ژنکلر نیز به اندلس آمدهاند بنابراین اعراب سرودهای ژنکلر را شنیده و در صدد برآمدهاند اشعاری را بسرایند که مانند سرودهای ژنکلر با آواز خوانده شده و در وزن و قافیه با آنـها شـباهت داشته باشند ولی همچنانکه گفتیم شعرهای ژنکلر از میان رفته و جای خود را به سرودهای تروبادور دادهاند و سرودهای (1)-فن التوشیح،ص 108.
(2)- Provence یکی از شهرهای جنوب فرانسه.
(3)-فن التوشیح،ص 108.
(4)- Troubadour
(5)- Jungler
(6)-ادباء العرب،ص 171.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 602)
تروبادر اشعاری هستند غنائی که از اجـزاء و اسـماطی تـرکیب یافته و اتحاد وزن و قافیه در آنها رعـایت نـگردیده اسـت و تنها اسماط آنها در آخر هر سه جزء یا بیشتر با یکدیگر متحد القافیه میباشند و از این حیث به موشحات شباهت بسیار دارنـد بـعلاوه مـانند موشحات نیز دربارهء مدح و غزل و توصیف طبیعت سـروده شدهاند.
دلیـل دیگری که اثبات میکند موشح سرایان از سرودهای تروبادور تقلید نمودهاند اشعاری است که آنها را یهودیان اندلس بزبان عبری سـرودهاند زیـرا شـعرهای فوق از حیث قالب و آوردن کلمات بیگانه به موشحات شبیه میباشند بـنابراین اعراب اندلس از اشعار غنائی موجود متأثر شده سپس در صدد سرودن موشحات برآمدهاند و قصد آنها را تأثیر موسیقی اعراب در سـرزمین انـدلس تـقویت نموده است و شدّت این تأثیر از زمانی است که زریاب1موسیقیدان مشهور در قـرن هـشتم میلادی به سرزمین اندلس رفته و موسیقی عربی را در آنجا رواج داده است و شیوهء خاص او که بعدها بوسیلهء شاگردانش دنـبال شـده شـعرای ندلس را بر آن داشته است که قصد خود را بمرحلهء عمل درآورند زیرا زریـاب اشـعار مـتعددی را از شعرای مختلف که در وزن و قافیه متحد نبودهاند برای آواز بر میگزیده است. بنابراین بر اثر مـقدمات قـبلی اسـت که شعرای اندلس به موشحسرائی پرداخته و از التزام قافیهء واحد و رعایت قوانین عروض سرپیچی نمودهاند4.
موشحسرائی دو دورهـء معاصر
بـا تمام شدن فرمانروائی مسلمین بر سرزمین اندلس موشحسرائی نیز در آن کشور بپایان رسید و سـرودن مـوشحات فـقط به شعرای مشرق اختصاص یافت ولی بتدریج در میان آنان هم بکلی متروک گردید تا ایـنکه در دورهـء معاصر ادبای عرب دوباره به موشحسرائی توجه نموده و آن را مانند نخستین رونق بخشیدند و عـلّت ایـن امـر نهضتی است که در دورهء (1)-دربارهء زریاب مراجعه کنید به مقالهء نگارنده در مجلهء وحید سال 1345.
(2)-در نـوشتن ایـن قسمت از تکابهای ادباء العرب و فن التوشیح خصوصا«ادب الاندلس و تاریخها» استفاده شده است.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 603)
معاصر بـرای تـازیان بـوجود آمد زیرا عربها در جنبش اخیر از علوم و ادبیات فرنگیان خصوصا کشور فرانسه آشنا گشته و از خواب غـفلت بـیدار شـدند و حملهء ناپلئون به کشور مصر و اصلاحاتی که محمد علی پاشا در آن کشور نـمود در بـیداری اعراب سهم بسزائی دارند1 زیرا بر اثر ورود فرانسویان به مصر است که عربها با تمدن جـدید آشـنا شده و در صدد برآمدند از علوم و ادبیات فرنگیان تقلید نمایند بنابراین پس از اینکه آثار خـارجی بـوسیلهء روزنامه و کتاب در میان اعراب پراکنده شد و تـازیان از ادبـیات فـرنگی بخصوص فرانسویان مطلع گردیدند مصمم شدند کـه در ادبـیات نیز از خارجیان تقلید کنند3و چون ادبیات عرب دریافتند که سرایندگان خارجی در قوانین شـعری آزادیـ بیشتری داشته و از رعایت قواعد غـیر لازم آسـوده میباشند لذا آنـها نـیز بـه سرودن موشحات روی آورده و آن را لازمهء تـجدد شـمردند و احمد شوقی(1932 م)و سلیمان بستانی(1925 م)دو شاعری هستند که موشح سرائی را در دورهـء مـعاصر از نو آغاز کردهاند و موشحات این دو سـراینده فقط دربارهء افسانههای تـاریخی اسـت که در ادبیات تازی به اشـعار تـمثیلی شهرت دارند و در سرودن اینگونه مضامین از ادبیات خارجی و شعرای فرنگی تقلید نمودهاند3چنانکه سلیمان بـستانی الیـاد هومر را در یازده هزار بیت بـنظم درآوردهـ و سـال 1895 م.بستانی منظومهء فـوق را در قـوافی متعدد و اوزان مختلف بنظم درآورده اسـت و شـوقی نیز تمام قصائد تمثیلی خود را در قالب موشحات سروده است4و علّت توجه این دو شاعر بـه مـوشح سرائی تنها تجدد خواهی نبوده بـلکه خـواستهاند اشعار خـود را در بـحور مـختلف و قوافی بنظم درآورند تـا خواننده از طویل بودن آنها احسس خستگی نکرده بعلاوه مجال سخن نیز از حیث قافیه در مضیقه نباشد.
مـوشحسرائی در دورهـء معاصر تنها به سرودن افسانههای تـاریخی اخـتصاص نـیافته و هـر گـونه مضمون در آن بیان گـردیده اسـت چنانکه ایلیا ابو ماضی(1958 م)قصیدهء (1)-اسباب النهضة العربیة،تألیف انیسالنصولی،چاپ بیروت،سال 1926،ص 11.
(2)-مقدمهء حافظ و شوقی از دکتر طه حـسین،ص 6 و 7.
(3)-ادبـاء العـرب،ص 269.
(4)-فن التوشیح،ص 163.
دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران » شماره 63 (صفحه 604)
خود را بنام«متی یذکر الوطن النّوم»بشیوهء مـوشح سـروده اسـت1بطور کـلی قـوانین مـوشحسرائی در دورهء معاصر آزادتر شده و طریقههای خاصی از آن ایجاد شده است و فرق دیگر موشحات معاصرین با قدما در این است که خرجه در آنها نبوده و کلمات عامیانه در آنها بکار نرفته اسـت2ولی با این همه ادبای عرب همگی موشحسرائی را نپذیرفته و آن را تقلیدی از ادبیات خارجی میپندارند3.
(1)-الخمائل،ص 31.
(2)-ادباء العرب،ص 182.
(3)-فن التوشیح ص 168.
پایان مقاله