شیوة مترجمان قرآن کریم در برگردان ساختار مدح و ذم به فارسی
پژوهش های ترجمه در زبان و ادبیات عرب
مقاله 3، دوره 4، شماره 11، زمستان 1393، صفحه 57-78
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسندگان
علی صابری1 ؛ معصومه فروزان 2
1دانشیار زبان و ادبیّات عرب دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی
2دانشجوی دکتری رشته زبان و ادبیات عربیدانشگاه آزاد واحد تهران مرکز
چکیده
یکی از ساختارهایی که مختصّ زبان عربی است و در قرآن کریم کاربرد نسبتاً گسترده ای دارد، اسلوب مدح و ذمّ است که ما در این پژوهش سعی کردیم ضمن بیان این ساختار و اهداف وکارکرد آن، به تحلیل برخی از آیات در بر دارندة این ساختار بپردازیم. در این کنکاش پی بردیم که اگرچه این ساختار معادلی در زبان فارسی ندارد، امّا میتوان برخی ساختارها و ترکیبهای دستوری را در فارسی یافت که بیانگر مضامین و اهداف آن باشد و از آنجا که این ساختار گاهی بیانگر نوعی تعجّب و شگفتی گوینده میباشد، ساختارهایی چون: «چه»، «چه + صفت مطلق» و «چه + ترکیب وصفی» میتواند وظیفة انتقال این مضمون را بر عهدهبگیرد و از سویی دیگر، چون افعال مدح و ذم دارای بار عاطفی هستند، ساختارهایی مانند: صفت مطلق، صفت عالیو ترکیبهای وصفی، میتواند معادل مناسبی برای بیان این بار معنوی باشد و نیز از آنجا که این ساختار در زبان مبدأ در بر دارندة مفهوم مبالغه و تفخیم است، گاهی قیدهای کثرت همچون «بس»، «بسی»، «سخت»، «قید+ صفت مطلق» و «قید + ترکیب وصفی» میتواند ساختار مناسبی برای بیان این مضمون در زبان مقصد باشد. امّا با مطالعة برگردان این ساختار در ترجمة برخی از مترجمان معاصر دریافتیم که نه تنها در معادلگزینی این مترجمان هیچ گونه هماهنگی وجود ندارد، بلکه در واژهگزینی یک مترجم نیز این نا هماهنگی به وضوح دیده میشود.
کلیدواژگان
قرآن کریم؛ مدح و ذم؛ ناهمگونی؛ ترجمة فارسی
اصل مقاله
باید توجّه داشت که هدف اصلی ترجمه، انتقال پیام متن از زبان مبدأ به زبان مقصد و برگردان ساختارهای دستوری با کارکردهای ویژة آنها در بیان مفاهیم است. بنابراین، نادیده گرفتن این هدف در فرایند ترجمه، از یک سو به رسایی متن اصلی لطمه میزند و از سوی دیگر، زبان مقصد را در بیان بخشی از مفاهیم زبان مبدأ ناکارآمد میسازد، امّا با وجود این امر و اهمیّت زیاد ترجمة قرآن کریم، در بررسیهای انجام شده دریافتیم که تاکنون پژوهشهای چشمگیری در این راستا صورت نگرفته است، جز دو پایاننامه با عنوانهای «اسالیب مدح و ذم در قرآن» به سال 1378، در مقطع کارشناسی ارشد و «بررسی مدح و ذم در قرآن و اسالیب آن دو» در سال 1380 در مقطع کارشناسی ارشد که به ترتیب در دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه تربیت مدرّس به انجام رسیدهاند و تنها به بررسی ساختار این اسلوب در قرآن کریم بسنده کردهاند و سخنی از ترجمه یا معادلهای این افعال در زبان فارسی به میان نیاوردهاند.نگارندگان در این مقاله سعی کردهاند با بررسی دیدگاه علمای قرآن، تفسیر و نحو، نخست اهداف این اسلوب را در زبان عربی بیابند، سپس با بررسی برگردانهای آن در ترجمههای برگزیده، ضمن یافتن پاسخ پرسشهای زیر، اسلوب مناسبی را که بیانگر آن اهداف باشد، به عنوان اسلوب پیشنهادی به پژوهشگران قرآن کریم ارائه دهند:
ـ مترجمان چه معادلهایی را برای برگردان اسلوب مدح و ذم برگزیدهاند؟
ـ مترجمان تا چه حد در برگردان این اسلوب همسو هستند؟
با این فرض که مترجمان برای برگردان این اسلوب، از معادلهای یکسانی استفاده نکردهاند و این پژوهش ضمن بیان ناهماهنگیهای موجود در برخی از برگردانهای معاصر قرآن کریم، از یک سو، مترجمان را از آن آگاه میسازد و از سوی دیگر، افق تازهای در برابر قرآنپژوهان میگشاید تا با دیدی علمی و مبتنی بر استدلال به ترجمة کتاب الهی بپردازند.
تعریف ساختار مدح و ذم
مدح و ذم ساختاری نحوی در زبان عربی برای بیان مبالغه1و تفخیم2 است که متشکّل از فعل مدح و ذم مانند «نِعمَ» و «بِئسَ»، سبب و مخصوص3 به مدح و ذم است (ر.ک؛ ابنعقیل، 1980م.، ج 3: 161؛ سیوطی، 1979م.، ج 5: 31ـ30؛ غلائینی، 2007م.: 110؛ ابوموسی، بیتا: 613؛ لبدی، 1985م.: 210؛ دقر، 1986م.: 515 و 517 و عطیّة، 2007م.: 110)؛ مانند : «نِعمَ الخُلقُ الصِّدقُ» و «بِئسَ الخُلقُ الکَذِبُ». ذکراین نکته ضروری است که با مطالعة دیدگاه مفسّران بزرگ و نحویان معروف، میتوان به این نتیجه رسید که دانشمندان تفسیر و علمای نحو بر دو مفهوم مبالغه و تفخیم اتّفاق نظر دارند، امّا با این حال، ممکن است با تغییر سیاق کلام، مفاهیم دیگری نیز از آن فهمیده شود.
معادل ساختار مدح و ذم در زبان فارسی
دستورنویسان زبان فارسی ساختاری مستقل را برای این منظور در نظر نگرفتهاند، امّا چنین اسلوبی را در ضمن جملههای عاطفی مطرح کردهاند؛ زیرا «جملات عاطفی جملاتی هستند که در آنها، حالت شور و هیجان بیان میشود، خواه از اندوه باشد یا از شادی، خواه از درد یا از لذّت، خواه از ستایش و آفرین و یا از نفرت و کینه؛ مانند «چه دردافزاست» » (ناتل خانلری، 1363: 119ـ118). امّا مترجمان قرآن کریم برای برگردان این ساختار به زبان فارسی بر اساس دیدگاه و سلیقة خود، برابرنهادههایی برای آن برگزیدهاند که در این موضع، به بررسی آنها میپردازیم.
1) صفت مطلق
بیشتر مترجمان معاصر در برگردانهای خود، از این صفت به تنهایی استفاده نکردهاند، بلکه آن را به همراه قید کثرت «بسیار»، علامت تعجّب (!) و واژة «چه» بهکار بردند. شاید به این دلیل که صفت مطلق، بیانی ساده از چگونگی موصوف است (ر.ک؛ وفایی، 1391: 80). بنابراین، به تنهایی نمیتواند آن بار معنایی را که در ساختار مدح و ذمّ عربی نهفته است، به فارسی منتقل سازد، امّا با وجود این، برخی مترجمان محترم، در مواردی اندک، صفت مطلق را به تنهایی و بدون همراهی آن با قیدها و واژههای دیگر برای برگردانهای خود برگزیدهاند؛ مانند:
* Pوَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌوَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَO (المائده/ 66)؛ «... ازمیان آنان گروهی میانهرو هستند و بسیاری از ایشان بد رفتار میکنند» (فولادوند، 1415ق.: 119).
* قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُبَغْتَةً قَالُواْ یَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَO (الأنعام/ 31) «... بدانید بد است آنچه بر دوش میکشند...» (توحیدی، 1387: 140).
در باب استفاده از صفت مطلق، مانند «زشت»، «نیکو»، «خوب»، «بد» و غیره، باید گفت از آنجا که این واژهها، همان مفهوم «تمجید» و «مذمّت» را که از «نِعمَ و بِئسَ» و ملحقات آن دو استنباط میشود، در درون خود دارند، بالطّبع برای ترجمة فعلهای مدح و ذم، واژههایی مناسب به شمار میروند. امّا پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که آیا میتوان به این واژهها به تنهایی برای انتقال مفهوم و اهداف نهفته در اسلوب مدح و ذم بسنده کرد؟ بیتردید پاسخ منفی است، چون همانگونه که پیشتر نیز به این موضوع اشاره شد، صفت مطلق به تنهایی منتقلکنندة بار معنایی ساختار اسلوب مدح و ذم به زبان فارسی نیست و بدون کمک گرفتن از دیگر واژهها و علامتها، نمیتواند اهداف و اغراض نهفته در این فعلها را انتقال دهد. در این صورت، چه تفاوتی بین اسلوب مدح و ذم و یک صفت مطلق وجود دارد؟! چرا خداوند متعال این ساختار را برای بیان این مفهوم برگزیده است؟! بنابراین، پیشنهاد میشود که صفتهای مطلق به همراه واژهها یا علامتهایی بیایند که بتوانند انتقالدهندة مفهوم اسلوب مدح و ذم و اهداف آن، یعنی مبالغه و تفخیم باشند.
با توجّه به توضیح فوق، میتوان گفت که صفت مطلق «بد» که «فولادوند» و «توحیدی»، برای عبارتهای Pسَاء مَا یَعْمَلُونَO (المائده/66) و Pأَلاَ سَاء مَا یَزِرُونَO (الأنعام/31) بهکار بردهاند، در متن فارسی نمیتواند بیانگر هدفی باشد که این اسلوب به منظور بیان آن در اینجا آمده باشد.
2)صفت عالی (ترین)
مواردی، هرچند اندک در ترجمة فارسی قرآن مشاهده میشود که مترجمان از صفت عالی که صفتی است برای همسنجی، به منظور برگردان اسلوب مدح و ذم استفاده میکنند، شاید بدین سبب از این صفت بهره میگیرند که بدین وسیله، آن مفهوم بزرگنمایی را که در این اسلوب نهفته است، بیان کنند. مترجمان با استفاده از دو لفظ «بهترین و بدترین» این روش را، البتّه به صورت بسیار محدود، در برگردانهای خود به کار گرفتند:
* Pوَمَن یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاَّ مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلَى فِئَةٍ فَقَدْ بَاء بِغَضَبٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُO (الأنفال/ 16)؛ «و جایگاهش دوزخ که بدترین منزل است» (الهی قمشهای، 1380: 178).
* Pالَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُO (آلعمران/173) «... و گفتند: خدا ما را کافی است و بهترین حامی ماست» (مکارم شیرازی، 1373: 72).
در این بررسی، تنها در ترجمة قمشهای و مکارم شیرازی، ضمن چند آیه از دو واژة «بهترین» و «بدترین» برای انتقال معنای فعلهای مدح و ذم استفاده شده است. با توجّه به اینکه صفت عالی تنها در مواردی به کار میرود که گوینده قصد مقایسه دارد تا برتری و رجحان کسی یا چیزی را بر کسان یا چیزهای دیگر بیان کند (ر.ک؛ معین، 1371، ج 2: 2153) و وقتی پسوند «ترین» را به پایان صفتی اضافه میکند که قصد دارد چیزی را ممتاز جلوه دهد، میتوان گفت این صفت، به نوعی با اهداف و اغراض اسلوب مدح و ذم، یعنی مبالغه و بزرگنمایی نیز سازگاری دارد. بنابراین، کاربرد این صفت میتواند برگردان مناسبی باشد برای بیان اهدافی که مفسّران برای این اسلوب بیان کردهاند، چنانکه مترجمان و مفسّران قرآن کریم نیز از این شیوه برای ترجمة فعل «نِعمَ» و «بِئسَ» استفاده کردهاند که از آن جمله میتوان به این نمونهها اشاره کرد: «گفتند: خدا ما را کافی است و بهترین حامی ماست» (آل عمران173) (ر.ک؛ طبرسی، 1377، ج 1: 520 ) و «جهنّم که میسوزاند ایشان را و بدترین جا است» (ابراهیم/ 29) (ر.ک؛ عاملی،1360، ج 5: 274).
3)ترکیب وصفی
یکی دیگر از برابرنهادههایی که مترجمان قرآن کریم آن را برای برگردان اسلوب مدح و ذم برگزیدهاند، ترکیب وصفی به دو شکل ساده و مقلوب است. البتّه در برگردانهای مترجمان از این ترکیب وصفی، هم به تنهایی و هم به همراه واژة «چه»، قیدهای کثرت استفاده شده است؛ به عنوان مثال، در ترجمة الهی قمشهای، عبارت «بِئسَما یَأمُرُکُم»را در آیة Pوَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَO (البقره/ 93) با استفاده از ترکیب «کار بد و کردار زشت»، اینگونه ترجمه کرده است: «بگو: ایمان شما سخت شما را به کار بد و کردار زشت میگمارد، اگر ایمان داشته باشید» (الهی قمشهای، 1380: 140) و در عین حال، «معزّی» فعل ذمّ «بِئسَ» را در برگردان آیة Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَO (الحجرات/ 11)، به «... بد نامی است سرکشی پس از ایمان...» (ر.ک؛ معزّی، 1372: 517) برگردانده است و همانگونه که مشخّص است، در کنار این ترکیب، قید، واژه و یا علامت خاصّی نیاوردهاند. البتّه به نظر نمیآید که کاربرد این شیوه به تنهایی برای انتقال مفهوم و اهداف اسلوب مدح و ذم، یعنی مبالغه و بزرگنمایی مناسب باشد، چراکه این ترکیب، منتقلکنندة آن هیجان و غلیان موجود در فعلهای مدح و ذم نیست. بنابراین، باید در این ترکیب از واژهها، الفاظ و یا حتّی از علامتی استفاده نماییم که خوانندگان فارسیزبان، بتوانند به راحتی و وضوح، تفاوت آیاتی را که در آنها اسلوب مدح و ذم به کار رفته است، با دیگر آیات دریابند و این هدف محقّق نمیشود، مگر با استفاده از الفاظ و علامتهایی که در نگاه نخست، جملات عاطفی و انشایی را از جملات سادة خبری جدا میسازند و در گام بعدی، به مترجم کمک میکنند تا بتوانند آن هیجان و غلیان را به عمق جان برگردانهای فارسی منتقل نمایند. به این ترتیب، با توجّه به توضیحات فوق باید گفت که برگردانی الهی قشمهای برای آیة 93 سورة بقره و معزّی برای آیة 11 حجرات ارائه نمودهاند، نمیتواند آن مضمونی را که پیشتر بیان کردیم، به زبان دوم منتقل سازد، مگر اینکه در کنار آن از واژة «چه» و «قید کثرت» استفاده نمایند که در قسمتهای بعدی به نمونههایی از کاربرد واژة «چه» و «قید» کثرت به همراه ترکیب وصفی در برگردانهای مترجمان اشاره میکنیم.
4ـ واژة «چه»4
یکی از واژگانی که مترجمان برای برگردان فارسی اسلوب مدح و ذم از آن استفاده کردهاند، واژة «چه» است. امّا نکتة قابل توجّه در کاربرد آن اینکه این واژه در آیههای مختلف به صورتهای گوناگون بهکار برده شده که عبارت است از:
1ـ4) واژة «چه» + صفت مطلق
مترجمان، این واژه را گاهی همراه با یک صفت مطلق فارسی برای ترجمة ساختار نحوی مدح و ذم بهکار میبرند که نمونههایی از آن را میتوانیم در ترجمة زیر ببینیم:
* Pوَلَقَدْ نَادَانَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَO (الصّافات/75)؛ «و همانا نوح ما را (بر یاری خود) ندا کرد و ما او را چه نیکو اجابت کردیم» (الهی قمشهای، 1380: 448).
* Pتَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَفِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَO (المائده/ 80)؛ «...راستی چه زشت است آنچه برای خود پیش فرستادند» (ترجمة فولادوند، 1415ق.: 121).
* Pسَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِO (الرّعد/24)؛ «...چه نیکوست سرانجام آن سرا (ی جاویدان)!» (مکارم شیرازی، 1373: 252).
* Pوَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاًO (الإسراء/ 24)؛ «...و چه زشت است آن راه» (معزّی، 1372: 284).
* Pبِئْسَمَا اشْتَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن یَکْفُرُواْ بِمَا أنَزَلَ اللّهُ بَغْیاً أَن یُنَزِّلُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ عَلَى مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ فَبَآؤُواْ بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ مُّهِینٌO (البقره/ 90)؛ «چه زشت است آنچه بدان فروختند...» (معزّی، 1372: 14).
* Pفَإِذَا نَزَلَ بِسَاحَتِهِمْ فَسَاء صَبَاحُ الْمُنذَرِینَO (الصّافات/ 177)؛ «... چه بد است صبح بیمدادهشدگان» (توحیدی، 1387: 523).
در عبارتهای فوق به روشنی و وضوح، نقش مهمّ واژة «چه» در برگردان اسلوب مدح و ذم نمایان است، به گونهایکه اگر از این واژه به همراه صفتهای مطلق «نیکو»، «زشت» و «بد» استفاده نمیشد، وجه تمایزی بین برگردان صفت مطلق و اسلوب مدح و ذم برای خوانندگان فارسیزبان به دست نمیآمد و در این برگردانها، هر یک از مترجمان محترم تنها به کمک این واژه توانستند اسلوبهای مدح و ذمّ فوق را از صفتهای مطلق جدا سازند. بنابراین، بهرهگیری از این واژه به انتقال مفهومی که بر اساس دیدگاه دانشمندان علوم قرآنی، این اسلوب حامل آن است، کمک میکند.
2ـ4) واژة «چه» + ترکیب وصفی ساده
گاهی نیز از این واژه به همراه ترکیب وصفی ساده برای برگردان مدح و ذم استفاده کردهاند که در زیر نمونههایی از آن به چشم میخورد:
* Pوَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُواْ قَالُواْ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَأُشْرِبُواْ فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ إِن کُنتُمْ مُّؤْمِنِینَO (البقره/ 93)؛ «بگو: این شما چه فرمان بدی به شما میدهد، اگر ایمان دارید!» (مکارم شیرازی، 1373: 15).
* Pوَتَرَى کَثِیرًا مِّنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَO (المائده/ 62)؛ «واقعاً چه اعمال بدی انجام میدادند» (فولادوند، 1415ق.: 118).
همانگونه که دیدیم، در ترجمة مکارم شیرازی و فولادوند، فعل ذمّ «بِئسَما» از ترکیب واژة «چه + ترکیب وصفی ساده» استفاده نمودهاند که بیتردید مفهومی را که ترکیب وصفی به همراه این واژه به فارسیزبانان القاء میکند، از ترکیب وصفی بدون واژة «چه» استنباط نمیشود.
3ـ4) واژة «چه» + ترکیب وصفی مقلوب
کاربرد واژة «چه» در بین مترجمان به موارد بالا ختم نمیشود. در ترجمة آیههای زیر ملاحظه میشود که مترجمان این واژه را به همراه ترکیب وصفی مقلوب برای ترجمة این اسلوب عربی نیز آوردهاند:
* Pقِیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبِّرِینَO (الزّمر/ 72)؛ «...چه بد جایگاهی است جایگاه متکبّران!» (مکارم شیرازی، 1373: 466).
* Pاشْتَرَوْاْ بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاء مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَO (التّوبه/ 9)؛ «... به راستی آنان چه بد اعمالی انجام میدادند» (فولادوند، 1415ق.: 188).
* Pوَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًاO (الکهف/ 29)؛ «...چه زشت نوشابه است و چه زشت آسایشگاهی!» (معزّی، 1372: 297).
* Pوَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌO (ص/ 44)؛ «...چه نیکو بندهای! به راستی او توبهکار بود» (فولادوند، 1415ق.: 456).
* Pحَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُO (الزّخرف/ 38)؛ «...چه بد همدمی هستی!» (توحیدی، 1387: 570).
در این بخش، با مقایسة برگردان آیة 38 سورة زخرف با برگردان آیة 11 سورة حجرات، «... بد نامی است سرکشی پس از ایمان...»، فرقی را که واژة «چه» بین مفهوم آن دو به وجود آورده است، میتوان به خوبی درک کرد. به این ترتیب، پیشنهاد میشود تا مترجمان به همراه ترکیب وصفی، واژة «چه» را برای برگردان اسلوب مدح و ذم بهکار ببرند. یادآوری میشود پس از بررسی برگردانهای اسلوب مدح و ذم، به این نتیجه رسیدیم که به جز ترجمة الهی قمشهای که در آن از این واژه بسیار کم استفاده شده است، دیگر مترجمان بر استفاده از این واژه در کنار صفت مطلق و پس از آن، به همراه ترکیب وصفی مقلوب و نیز ترکیب وصفی ساده تأکید دارند.
در ادامه با تأیید روش مترجمان در بهکارگیری از واژة «چه» به این موضوع اشاره میکنیم که چون اسلوب مدح و ذم در زبان عربی جزء جملات عاطفی به شمار میآید (ر.ک؛ حسّان، 1994م.: 113 و 116) و از آنجا که این جملات در زبان فارسی غالباً با واژة «چه» بهکار برده میشوند (ر.ک؛ خانلری، 1363: 119ـ 117)، بنابراین، بهتر است که برای انتقال مفهوم و هدف این اسلوب، یعنی مبالغه و بزرگنمایی از این واژه استفاده شود، تا به این ترتیب، بتوان ذهن خواننده را به سوی جملات عاطفی فارسی هدایت نمود. در تبیین این موضوع، بار معنایی5 این واژه را با بررسی برگردان دو آیة P...إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌO (ص/ 44)؛ Pإِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ...O (البقره/ 271) مورد بررسی قرار میدهیم.
ـ «قمشهای» اسلوب مدح «نِعمَ العَبد» را به «...نیکوبندهای بود» برگردانده است و «فولادوند» اسلوب مدح «نِعِمّا هِیَ» را نیز به «این، کار خوبی است»، برگردانده است؛ یعنی در این دو برگردان از واژة «چه» کمک نگرفتهاند، امّا اگر از این واژه استفاده میکردند، قطعاً ترجمة این عبارتها تأثیرگذار و به هدف این اسلوب نزدیک میشد. همانگونه که دیگر مترجمان، واژة «چه» را به همراه ترکیب وصفی بهکار بردهاند. «و ایّوب چه خوببندهای بوده است» و «چه نیکوبندهای است» (ص/44) (ر.ک؛ خانی و دیگران، 1372، ج 12: 295 و طبرسی، 1360، ج 21: 110).
در پایان این بخش، با توجّه به توضیحات ارائه شده، تأکید میشود که بهتر است به منظور ایجاد وحدت رویه در برگردانها و برای آنکه ذهن از تکاپو در جملات سادة خبری و غیرانشایی دور شود و از سوی دیگر، همانگونه که اشاره شد، ترجمهها به هدف و غرض اسلوب مدح و ذم، یعنی مبالغه و تفخیم نزدیکتر شوند، از واژة «چه» در برگردانها استفاده شود.
5) قیدهای کثرت
برخی از مترجمان برای برگردان ساختار نحوی مدح و ذم از قیدهای کثرتی چون، «بسیار»، «بسی»، «بس» و «سخت» کمک گرفتند. امّا در مقابل، برخی دیگر مانند معزّی غالباً از این قیدها استفاده نکردهاند؛ نمونههایی از شیوههای مختلف کاربرد قیدهای کثرت در ذیل اشاره شده است.
1ـ5) قید «بسیار» + صفت مطلق
در برگردانهای الهی قمشهای، مکارم شیرازی، فولادوند و معزّی، قید کثرتِ «بسیار» به همراه صفتهای مطلق «زشت» و «بد» بهکار رفته است: مانند:
* Pلَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَصْنَعُونَO (المائده/ 63)؛ «همانا کاری بسیار زشت را پیشه خود نمودند» (الهی قمشهای، 1380: 118).
* Pیَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا یَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن یَکُونُوا خَیْرًا مِّنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِّن نِّسَاءٍ عَسَى أَن یَکُنَّ خَیْرًا مِّنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنفُسَکُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمَانِ وَمَن لَّمْ یَتُبْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَO (الحجرات/ 11)؛ «... بسیار بد است که بر کسی پس از ایمان نام کفرآمیز بگذارید...» (مکارم شیرازی، 1373: 517).
* Pیَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَO (النّحل/ 59)؛ «آگاه باشید که آنها بسیار بد حکمی میکنند» (فولادوند، 1415ق.: 273).
* Pکَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ»6 (الصّف/ 3)؛ «... نزد خدا بسیار منفور است که چیزی را بگویید که انجام نمیدهید» (توحیدی، 1387: 646).
ذکر این نکته ضروری است که از آنجاکه در ترجمة توحیدی تنها در یک مورد از قید کثرت «بسیار» استفاده شده است، در صورتی میتوان استفاده از این قید را به عنوان یکی از روشهای او برای برگردان اسلوب مدح و ذم در قرآن کریم به شمار آورد که وی فعل «کَبُرَ» در آیة 3 سورة صف ونیز آیة 5 سورة کهف را ملحق به فعل ذمّ «بِئسَ» به شمار آورده باشد. البتّه این در حالی است که در برخی دیگر از ترجمههای قرآن کریم و در بعضی از کتابهای تفسیری و اعرابالقرآن، فعل «کَبُرَ» را از باب «نعم و بئس» به شمار آوردهاند و انشای ذم را از آن قصد کردهاند (ر.ک؛ بغوی، 1420ق.، ج 5: 7؛ طبرسی، 1360، ج 9و ج 6: 693 ؛ درویش، 1415ق.، ج10: 77 و ج 5: 532 و دعاس و دیگران، 1425ق.، ج 2: 209). امّا برخی دیگر آن را فعل تعجّب به شمار آوردهاند (ر.ک؛ زمخشری، 1407 ق.، ج 4: 523 و رازی، 1420ق.، ج 21: 425).
2ـ5) قید «بسیار» + ترکیب وصفی
استفاده از قید کثرت «بسیار» به همراه ترکیب وصفی در برگردانهای مترجمان چندان مورد توجّه قرار نگرفته است، امّا به دو نمونه از آن در برگردان الهی قمشهای اشاره میکنیم:
* Pوَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاءَ مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًاO (الکهف/50)؛ «...ظالمان را (که به جای خدا شیطان را به طاعت برگزیدند،) بسیار بد بدلی است» (الهی قمشهای، 1380: 299).
* Pوَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًاO (الفتح/ 6)؛ «...و جهنّم را که بسیار بدمنزلگاهی است، برایشان مهیّا ساخت» (الهی قمشهای، 1380: 492).
* Pحَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُO (الزّخرف/ 38)؛ «...که تو بسیار همنشین و یار بداندیشی بر من بودی» (الهی قمشهای، 1380: 492).
3ـ5) قیدهای «بس» و «بسی»
آنگونه که قید کثرت «بسیار» مورد توجّه و اهتمام مترجمان قرار گرفته است، دو قید کثرت «بس» و «بسی» نیز در بین برگردانهای آنان چندان کاربرد نداشته است. امّا در این بین، در ترجمة الهی قمشهای، از دو قید مذکور به همراه صفت مطلق و ترکیب وصفی مقلوب استفاده شده است؛ مانند:
* Pکَانُواْ لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُونَO (المائده/ 79)؛ «آنگاه هیچ گاه یکدیگر را از کار زشت خود نهی نمیکردند و آنچه میکردند، بسی قبیح و ناشایسته بود» (الهی قمشهای، 1380: 121).
* Pوَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأکَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌوَکَثِیرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا یَعْمَلُونَO (المائده/ 66)؛ «...و بسیاری از آنها بسی زشتکار و بدعملاَند» (الهی قمشهای، 1380: 119).
* Pسَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِO (الرّعد/24)؛ «...و بس نیک است سرانجام این سرای» (الهی قمشهای، 1380: 252).
4ـ5) قید کثرت «سخت» + صفت مطلق
استفاده از این قید کثرت در برگردانهای «فولادوند» دیده شده است، البتّه به شرطی میتوان این ترکیب را در ضمن ترجمههای اسلوب مدح و ذم این مترجم، مدّ نظر قرار داد که وی فعل «کَبُرَ» را در آیة ذیل ملحق به این اسلوب به شمار آورده باشد:
* Pکَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَO (الصف/ 3)؛ «نزد خدا سخت ناپسند است ...» (فولادوند، 1415: 551).
اکنون پس از بررسی نمونههایی از این برگردانها به این نتیجه میرسیم که با توجّه به کاربرد مختلف قیدهای کثرت در برگردان اسلوب مدح و ذم ممکن است در ذهن خوانندگان این کتاب الهی این پرسش مطرح شود که آیا لزوماً تمام ساختارهای اسلوب مدح و ذم در زبان عربی در بر دارندة مضمون کثرت نیز هست؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت، همانگونه که پیش از این نیز اشاره شده است، مبالغه و تفخیم دو هدف اصلی اسلوب مدح و ذم به شمار میروند و در نتیجه، میتوان گفت که شاید مترجمان معاصر قرآن کریم نیز با آگاهی از این موضوع بود که برای انتقال این دو هدف در برگردانهای خود از قیدهای کثرت استفاده کردهاند، همانگونه که از واژة «چه» که در بر دارندة معنای فراوانی و ابراز شگفتی است (ر.ک؛ دهخدا، 1373، ج 5: 7325؛ عمید، 1355، 389 و خداپرستی، 1376: 486)، به عنوان یک روش در ترجمههای فارسی برای انتقال مفهوم مدح و ذم بهره بردهاند.
به این ترتیب، در پایان این بخش و با توجّه به توضیح فوق، برگردانهایی که در آنها از قید کثرت برای انتقال مفهوم اسلوب مدح و ذم استفاده شده است، برگردانهایی مناسبتر به شمار میروند.
نتیجة مباحث پیشین
اکنون میخواهیم ببینیم که آیا مترجمان با آگاهی از سیاق کلام خدا، این برابرنهادههای گوناگون را برگزیدند یا اینکه بدون هیچ دلیلی این ناهمگونی رخ داده است. بنابراین، ما در این بخش به نقد و بررسی این برگردانها میپردازیم تا خوانندگان و قرآنپژوهان محترم بیشتر در این زمینه با اسلوب برگردانهای مترجمان آشنا شوند:
1ـ ساختارهای یکسان با برگردانهای یکسان
در میان آیات قرآن، ساختارهای یکسانی از اسلوب مدح و ذم وجود دارد که برخی از مترجمان در برگردان آنها، اسلوبی یکسان بهکار بردند، از جملة آنها عبارت است از:
1ـ1) «نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»
مترجمان برای برگردان عبارت مذکور در دو آیة Pوَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشَاء فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَO (الزّمر/74) و Pوَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُم مِّنَ الْجَنَّةِ غُرَفًا تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَO (العنکبوت/58)، روش «واژة «چه» + صفت مطلق» را برگزیدند و برگردانهای «چه نیکوست پاداش عملکنندگان!» (فولادوند، 1415ق.: 403) و «چه خوب است پاداش عملکنندگان!» (مکارمشیرازی 1373: 403 و معزّی، 1372: 403) از جمله برگردانهای یکسانی است که برای این عبارت ارائه دادهاند.
2ـ ساختارهای یکسان با برگردانهای متفاوت
امّا برخی دیگر از مترجمان برای ساختارهای یکسان این اسلوب در قرآن کریم، از برگردانهای متفاوتی استفاده کردهاند؛ از جملة آن، شیوههای مختلفی است که برای عبارت «بِئْسَ الْمِهَاد» به کار بردهاند:
2ـ1) «بِئْسَ الْمِهَاد»
با وجود اینکه این عبارت در سه آیةPقُل لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُO (آلعمران/ 12)، Pمَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُO (آلعمران/ 197) و Pلِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَى وَالَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُواْ لَهُ لَوْ أَنَّ لَهُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ أُوْلَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُO (الرّعد/ 18) یکسان آمده است، امّا مترجمان با استفاده از شیوههای مختلفِ «ترکیب وصفی مقلوب»، «قید کثرت + ترکیب وصفی مقلوب»، «واژة چه + ترکیب وصفی مقلوب + علامت تعجّب (!)» و «واژة «چه» + صفت مطلق»، معادلهای متفاوتی را برای آن برگزیدند که در مثالهای زیر به صورت جداگانه به برگردانهای متفاوت مترجمان اشاره شده است:
ـ «بسیار بدجایگاهی است»، «بدآرامگاهی است» و «بسیار بدآرامگاهی است» (الهی قمشهای، 1380: 51، 76 و 251).
ـ «چه بدجایگاهی است!» (مکارمشیرازی، 1373: 51، 76 و 252).
ـ «چه بدبستری است»، «چه بدقرارگاهی است» و «چه بدجایگاهی است» (فولادوند، 1415ق.: 51، 76 و 251).
ـ «و [جهنّم] بدجایگاهی است»، «و بدآرامگاهی است»، «و بدبستری است» (توحیدی، 1387: 53، 80 و 278).
ـ «چه زشت است آرامگاه»، «و چه زشتآرامشگاهی است» و «چه زشت است آن آرامیدنگاه» (معزّی، 1372: 51، 76 و 252).
همانگونه که در برگردانهای فوق دیده میشود، برخی مترجمان از اسلوب یکسانی برای برگردان عبارت مذکور استفاده نمودهاند، امّا الفاظ آن را تغییر دادهاند، به عنوان مثال برای ترجمة لفظ «المِهاد»، واژههای مختلف «جایگاه»، «آرامگاه»، «بستر»، «قرارگاه» و ... را به کار بردهاند که میتوان این را نوعی ناهماهنگی در برگردانهای آنها به شمار آورد.
3ـ عبارتهای متفاوت با برگردانهای متفاوت
از سوی دیگر، در قرآن با عبارتهایی متفاوت از اسلوبهای مدح و ذم روبهرو میشویم که ساختارهای آنان تفاوتی با یکدیگر ندارند. امّا مترجمان این عبارتها را به شیوههای متفاوتی برگرداندند، از جملة آنها میتوان به دو عبارت زیر اشاره کرد:
1ـ3) Pبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُO و Pبِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُO.
عبارتهای متفاوت در دو آیة سورة هود، یعنی Pیَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُO (هود/ 98) و P وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُO (هود/ 99)، ترجمة الهی قمشهای به شیوههای مختلفِ «بسیار بدورودگاه و منزلگاهی است»، «آن بدعطا و بخششی است» و در ترجمة فولادوند به «و [دوزخ] چه ورودگاه بدی برای واردان است»، «و چه بدعطایی نصیب آنان میشود» و در ترجمة معزّی به شکلهای «چه زشت آبشخوری است فرود آمده بر آن»، «چه زشت است میهمانان پذیرایی شده» و در ترجمة توحیدی نیز به «و [آتش] بدمحلّ ورودی است که به آن وارد میشوند»، «بدعطایی است که به آنان عطا میشود» برگردانده شده است. همانگونه که در این برگردانها قابل ملاحظه است، دو شیوة مختلف ترکیب وصفی مقلوب و صفت مطلق در این برگردانها مورد استفادة مترجمان قرار گرفت که البتّه در برخی از این برگردانها این ترکیبها به همراه واژة «چه» و در برخی دیگر، بدون این واژه بهکار برده شده است. هرچند انتظار میرفت با وجود این تفاوت در عبارتها و نه در ساختارها، مترجمان از اصل وحدت رویه و هماهنگی در برگردانها غافل نشوند و ترجمههایی هماهنگ و همسو ارائه دهند. امّا پرسشی که در پایان به ذهن متبادر میشود، این است که چه دلیلی میتواند مترجمان را به استفاده از روشهای متفاوتی، مانند صفت مطلق، صفت عالی، قیدهای کثرت و... برای برگردان اسلوبهای مدح و ذم سوق داده باشد، بهگونهای که شاهد ناهماهنگی در برگردان این اسلوب در قرآن کریم هستیم؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت متأسّفانه انتخاب روشهای مختلف برای برگردان اسلوبهای مدح و ذم در میان مترجمان بسیار رایج است، بهطوریکه حتّی یک مترجم، به عنوان مثال، الهی قمشهای برای برگردان فعل ذم «بِئس» در دو آیة 16 سورة انفال و 3 سورة آلعمران، دو روش متفاوت صفت عالی «ترین» و قید کثرت «بسیار» را برگزیده است که انتخاب این روشهای متعدّد در برگردانها، حاکی از نبود وحدت رویه در میان مترجمان میباشد.
پیشنهاد
بعد از مقایسة ترجمة مترجمان، با استناد به آراء و نظرهای نحویان و مفسّران که ضمن این پژوهش به آنها اشاره شد، تأکید میشود که برای برگردان اسلوب مدح و ذم در قرآن کریم، روشهای مذکور مانند صفت مطلق، صفت عالی و ترکیب وصفی به تنهایی مورد استفاده قرار نگیرد، بلکه همانگونه که پیشتر یاد شد، پیشنهاد میشود واژة «چه»، قیدهای کثرت و دیگر مواردی که مترجمان را به انتقال بهتر مفهوم اسلوب مدح و ذم کمک میکنند، به همراه سه برابرنهادههای مذکور دیگر مورد استفاده قرار گیرند تا به عنوان مثال، بین ترکیب وصفی P...مَکْرَ السَّیِّئِ...O (فاطر/43) که به «نیرنگ زشت» و اسلوب ذمِّPبِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْO (البقره/ 93) که به «کردار زشت» برگردانده شدهاند، بتوان تفاوت قائل شد و به این ترتیب، فارسیزبانان در درک معنای اصلی آن دو با مشکلی مواجه نشوند.
نتیجهگیری
بعد از بررسی و واکاوی برگردانهای مترجمان معاصر، میتوان در باب سبک و شیوة هر یک از آنان اینگونه استنباط کرد:
1ـ در ترجمة الهی قمشهای، بیشتر از ترکیب وصفی مقلوب در کنار واژة «بسیار» استفاده شده است. البتّه در کنار این شیوه، ترکیب وصفی ساده به همراه قیدهای کثرت «بسیار، بسی و بس» نیز دیده میشود.
2ـ در ترجمة مکارم شیرازی نیز از واژة «چه»، علامت تعجّب (!) در کنار ترکیب وصفی مقلوب و ساده و در مواردی اندک، لفظ «بسیار» استفاده شده است و مترجم سعی داشته تا به بهترین و تأثیرگذارترین روش، مفهوم مدح و ذم را از زبان عربی به زبان فارسی منتقل کند.
3ـ در ترجمة فولادوند،مترجم در ترجمههای خود تلاش کرده تا با آوردن واژة «چه» بر سَرِ الفاظی مانند «خوب، نیک، بد و زشت»، حسّ هیجان و غلیان درونی موجود در جملههای عاطفی (ر.ک؛ حسّان، 1994م.: 113و 116؛ ناتل خانلری، 1363: 119ـ117) و نیز هدف مبالغه و بزرگنمایی را که در درون اسلوب مدح و ذم نهفته است، به خواننده منتقل کند و در واقع، سعی کرده است تا در برگردان این دسته از ترکیبها با دیگر ترکیبها در قرآن کریم تفاوتی قائل شود، بهگونهای که در برگردان برخی از فعلهای مدح و ذم از علامت تأثیرپذیری و یا اسم صوتِ «وَه» نیز استفاده کرده است.
4ـ در ترجمة معزّی نیز مترجم در ترجمههای خود به طور کلّی از روش ترکیب وصفی مقلوب استفاده کرده است و در برگردانهای خود بر بهکارگیری از واژة «چه» نیز تأکید داشته است.
5ـ در ترجمة توحیدی،از ترکیب وصفی مقلوب، بیش از ترکیب وصفی ساده استفاده شده است. موضوع دیگری که از تأمّل در برگردانهای این مترجم به دست میآید، اینکه وی از واژههایی مانند «بسیار و چه» به آن شکلی که دیگر مترجمان برای انتقال هدف وغرض اسلوب مدح و ذم استفاده کردهاند، بهره نبرده است.
پینوشت
1ـ مبالغه: توصیفی است که در آن افراط یا تفریط، توأم با تأکید باشد (سیوطی، بیتا، ج 5: 1773).
2ـ در اصطلاح ادبی، تفخیم یکی از شیوههای بیان ادبی در کاربرد زبان است که ادیب برای جلب نظر مخاطبان در اسلوب کلام خویش مبالغه میکند و یک صفت پسندیده یا ناپسند را بزرگتر از حدّ واقعی آن نشان میدهد که این عمل غالباً از طریق هنجارگریزی و خروج از زبان معیار (زبان رسمی) انجام میشود (صابری، 1388: 206).
3ـ مخصوص به مدح و ذم از جنس همان فاعلی هستند که بعد از «نِعمَ» ذکر میشوند (فارسی، 1969م.، ج 1: 87). در توضیح این موضوع باید گفت که فعلهای مدح و ذم و مخصوص این فعلها، بدون وجود (اسم) جنس، به مفهوم مدح و ذم اختصاص نمییابند. به همین علّت، به اسم جنس اسناد داده میشوند تا مشخّص شود که ممدوح یا مذموم یک نوع از انواع آن جنس به شمار میآید؛ به عنوان مثال، زید ( یا همان مخصوص به مدح) به جنس مرد در عبارتِ «نعم الرّجلُ زیدٌ» نسبت داده میشود و به این ترتیب، «زید» در ضمن این جنس قرار میگیرد و همانگونه که گفته شد، بعد از این اسناد است که فعلهای مدح و ذم به همراه مخصوص خود به مفهوم مدح و ذم اختصاص مییابند (ابنیعیش، 2001م.، ج 4: 394).
4ـ برخی از نحویان بر این باورند که آن دسته از افعال مدح و ذم که بر وزن «فعُلَ» آمدهاند، در درون خود معنای تعجّب را دارند (ر.ک؛ ابنسرّاج ، 1996م.، ج 1: 111 و غلائینی، 1993م.، ج 1: 85) و از آنجا که این واژه در زبان فارسی برای ابراز شگفتی و تعجّب به کار میرود، مانند «چه مردی! مردی کامل در صفات نیک یا مردی در نهایت بدی» (ر.ک؛ دهخدا، 1373، ج 5: 7325 و عمید، 1355: 389)، بهتر است در برگردان اسلوب مدح و ذمّ عربی به زبان فارسی، از واژة «چه» استفاده شود.
5ـ واژة «چه» در درون خود معنای فراوانی دارد (ر.ک؛ دهخدا، 1373، ج 5: 7325؛ عمید، 1355: 389 و خداپرستی، 1376: 486).
6ـ «کَبُرَ» فعل ماضی است در معنای «عَظُمَ» و جایز است که این فعل را از باب «نعمَ» و «بئسَ» به شمار آورد. بنابراین، فاعل آن ضمیر مستتری است که با تمیز نکره تفسیر میشود و «إِن تَقُولُوا» مبتدا و خبرش جملة قبل آن است، چراکه این جمله مخصوص به ذمّ است (ر.ک؛ درویش، 1415ق.، ج10: 77).
مراجع
قرآن کریم.
ابنسرّاج، محمّد بن سهیل. (1996م.). الأصول فی النّحو. به کوشش عبدالحسین الفتلی. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.
ابنعقیل، بهاءالدّین عبدالله. (1980م.). شرح ابنعقیل. به کوشش محمّد محییالدّین عبدالحمید. القاهرة: دار التّراث.
ابنیعیش، الموصلی. (2001 م.). شرح المفصّل للزمخشری. به کوشش امیل بدیع یعقوب. الطبعة الأولی. بیروت: دارالکتب العلمیّة.
ابوموسی، محمّد حسنین. (بیتا).البلاغةالقرآنیّة فی التّفسیر الزّمخشری و أثرها فی الدّراسات البلاغیّۀ.القاهرة: دارالفکر العربی.
الهی قمشهای، مهدی. (1380). ترجمة قرآن کریم. قم: انتشارات فاطمة الزّهراء(س).
بغوی، حسین بن مسعود. (1420ق.). معالم التّنزیل فی تفسیر القرآن. بیروت: دار الإحیاء التّراث العربی.
توحیدی، امیر. (1387). ترجمة قرآن کریم. چاپ اوّل. تهران: حافظ نوین.
حسّان، تمام. (1994م.).اللّغةالعربیّة؛ معناها و مبناها.مغرب: دار الثّقافة.
خداپرستی، فرجالله. (1376). فرهنگ جامع واژگان مترداف و متضاد زبان فارسی. شیراز: دانشنامة فارس.
خانی، رضا و دیگران. (1372). ترجمة بیانالسّعادة فی مقامات العبادة. تهران: مرکز چاپ و انتشارات دانشگاه پیام نور.
درویش، محییالدّین. (1415ق.). اعراب القرآن الکریم و بیانه. سوریه: دار الإرشاد.
دعاس، احمد حمید و دیگران. (1415 ق.). اعراب القرآن الکریم. سوریه: دارالمنیر و دار الفارابی.
دقر، عبدالغنیز (1986م.). معجم القواعد العربیّة فی النّحو و التّصریف. الطبعة الأولی. دمشق: دارالقلم.
دهخدا، علیاکبر. (1373).لغتنامة دهخدا. به کوشش محمّد معین و سیّد جعفر شهیدی. دورة جدید. چاپ اوّل. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
رازی، فخرالدّین ابوعبدالله محمّد بن عمر. (1420ق.). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التّراث العربی.
زمخشری، محمود. (1407ق.).الکشّاف عن حقائق غوامض التّنزیل. بیروت: دارالکتاب العربی.
سیوطی، جلالالدّین. (بیتا).الإتقان فی علوم القرآن. عربستان: مرکز الدّراسات القرآنیّة.
سیوطی، جلالالدّین. (1979م.). همع الهوامع فی شرح جمع الجوامع. به کوشش عبدالعال سالم مکرم. کویت: دار البحوث العلمیّة.
صابری، علی. (1388). فرهنگنامة مهارتهای ادبی (موسوعة الفنون الأدبیّة)؛ سهزبانه (عربی ـ انگلیسی ـ فارسی) و بالعکس.چاپ اوّل. تهران: سازمان چاپ و انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی.
طبرسی، فضلبن حسن. (1377).ترجمة تفسیر جوامع الجامع. ترجمة جمعی از مترجمان. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
ــــــــــــــــــــــ . (1360). ترجمة مجمع البیان فی تفسیر القرآن. ترجمة جمعی از مترجمان. تهران: انتشارات فراهانی.
عاملی، ابراهیم. (1360). تفسیر عاملی. تهران: انتشارات صدوق.
عطیّه، محسنعلی. (2007 م.).الأسالیب الإنشائیّة؛ عرض و تطبیق. الطبعة الأولی. اردن: دارالمناهج للنشر و التّوزیع.
عمید، حسن. (1355). فرهنگ عمید. چاپ دهم. تهران: انتشارات جاویدان.
غلائینی، مصطفی. (1993م.).جامع الدّروس العربیّة.به کوشش عبدالمنعم خفاجه. بیروت: منشورات المکتبة العصریّة.
فارسی، ابوعلی. (1969م.).الإیضاح العضدی. به کوشش حسن شاذلی فرهور. چاپ اوّل. عربستان: دانشکدة ادبیّات دانشگاه ریاض.
فولادوند، محمّدمهدی. (1445ق.). ترجمة قرآن کریم. تهران: دار القرآن الکریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی).
قرائتی، محسن. (1383). تفسیر نور. تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
قلیزاده، حیدر. (1384). «مشکلات ساختاری ترجمة قرآن کریم». مجلّة معارف. شمارة 28.
لبدی، محمّد سمیر نجیب. (1985م.). معجم المصطلحات النحویّة و الصرفیّة. الطبعة الأولی. بیروت: مؤسّسة الرّسالة.
مشکور، محمّدجواد. (1346). دستورنامه. چاپ دهم. تهران: مؤسّسة مطبوعاتی شرق.
معزّی، محمّدکاظم. (1372). ترجمة قرآن معزّی. قم: اسوه.
معین، محمّد. (1371).فرهنگ فارسی متوسّط. چاپ هشتم. تهران: موسّسة انتشارات امیرکبیر.
مکارم شیرازی، ناصر و دیگران. (1373). ترجمة قرآن کریم. قم: دارالقرآن الکریم (دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی).
ـــــــــــــــــــــــــــــ . (1374). تفسیر نمونه. تهران: دار الکتب الإسلامیّة.
ناتل خانلری، پرویز. (1363). دستور زبان فارسی. چاپ پنجم. تهران: انتشارات توس.
وفایی، عبّاسعلی. (1391). دستور زبان فارسی. چاپ دوم. تهران: انتشارات سمت.