بررسی تمثیلهای ادبی قرآن
تمثیلهای قرآنی معمولاً نمایانگر عقاید کلیدی قرآن هستند که ظرافت و لطافت ویژهای دارند و این موجب شده است هیچ کس یارای مبارزه با قرآن را نداشته باشد و همه اصحاب سخن در برابر این صحیفه مقدس، سر تسلیم و تعظیم فرود آورند.
چکیده
ارزش یک مَثَل در جلب توجه مخاطب و تسهیل در فهم مراد متکلم گاه بیشتر از توسعه کلام است، از اینرو کاربرد تمثیل در اقناع مخاطب و فن سخنوری ارزش والایی دارد. فلسفة مثلهای قرآن تنزّل مسائل بلند و بیان آنها در سطح افق فکری مردم است و نقش تاثیرگذار آن در تبیین مباحث، انکارناپذیر است؛ زیرا این فن، حقایق پیچیده را حسپذیر میکند.
بر این اساس قرآن برای پایین آوردن سطح مطلب عقلی و قراردادن آن در دسترس فکر بشری، بارها از مثل استفاده کرده است. کاربرد تمثیل و دیگر شیوههای بیانی قرآن، از نشانههای اوج بلاغت ادبی و هنری قرآن کریم است. از سوی دیگر، میدانیم که هدف داستانها و تمثیلهای قرآنی، گزارشگری تاریخی نیست؛ بلکه پشت هر داستان و تمثیل، نتیجهای اخلاقی و تربیتی نهفته است که مهمترین آن دعوت به تدبر و تأثیرگذاری و در نهایت تربیت انسان است.
واژگان کلیدی:تمثیلهای قرآنی، شیوههای بیانی، قصص قرآن، تصویرآفرینی.
طرح مسئله
معارف کتاب خدا بر اساس چهار چیز (عبارت، اشارت، لطیفه و حقیقت) نازل شده است. عبارتهای آن برای عموم، اشارتهایش برای خواص، لطیفههایش برای اولیای خدا و حقایق آن برای پیامبران است. در بررسی ادبی قرآن باید به این مسئله توجه کرد که قرآن چه قالب و صورتی (زبان، سبک و ساختار) را برای انتقال پیام بهکار میگیرد.
ویژگیهای ادبی قرآن به شکلهای گوناگون از دیرباز مطالعه شده است؛ اما بستر این نوع مطالعهها بیش از آنکه ادبی باشد، کلامی، اعتقادی و آموزشی بوده است. نقطه آغاز بیشتر آثار مرتبط با این موضوع، به مبارزه خواستن کافران از سوی قرآن است؛ بدین معنا که اگر در منشأ الهی قرآن تردیدی دارند، اثری مانند آن بیاورند.
در سالهای اخیر به جنبههای ادبی قرآن بیشتر توجه شده است. مطالعه آثار و کتابهایی که در زمینه جنبههای ادبی قرآن نوشته شده است، نشان میدهد که ساختارهای ادبی، عناصر متعددی دارند مانند: زبان، واجشناسی، صرف (ریختشناسی)، نحو، نظم، بلاغت، تألیف و سبک. مسائل مربوط به لحن، آهنگ، تصویرپردازی، نمادپردازی، تمثیل، گونه، دیدگاه، ارتباطات درون متنی، صورتها یا شکلهای مشابه درونمتنی و ویژگیهای ادبی دیگر را نیز باید به این موارد افزود که همه در یک بستر فرهنگی و معرفتشناسی تاریخی گرد آمدهاند؛ اما در این پژوهش تنها تمثیلهای ادبی قرآن بررسی شده است به این امید که علاقهمندان قرآن کریم هرچه بیشتر با جنبههای ادبی، بلاغتی و فصاحتی آن آشنا شوند.
الف) تمثیل در لغت و اصطلاح
تمثیل، اصطلاحی در علم بیان است و در لغت به معنای «تشبیه کردن»، «مَثَل آوردن» و «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی» است. تمثیل، به عنوان اصطلاحی ادبی ـ بلاغی (بیانی)، از دیدگاه موضوعی قابل بررسی است. به عبارت دیگر، از دیدگاه موضوعی به عنوان موضوعی ادبی یا اصطلاحی بیانی، دو معنای عام و خاص دارد:
1. معنای عام: تمثیل در معنای عام، معادل تشبیه است؛ زیرا «مثل» (ریشة تمثیل) معنای «شِبه» میدهد و به تعبیر اهل منطق، نسبتِ تساوی میان تمثیل در معنای عام و تشبیه برقرار است؛ یعنی «هر تمثیلی تشبیه» و «هر تشبیهی تمثیل» است. 2. معنای خاص: تمثیل در معنای خاص، گونهای تشبیه است و به تعبیر اهل منطق، نسبت تشبیه و تمثیل، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی «هر تمثیلی تشبیه است»؛ اما «بعضی از گونههای تشبیه، تمثیل نیستند». جرجانی به این معنا تصریح میکند. (جرجانی، 1370: 53)
3. تعریف دیگری از تمثیل: تمثیل در لغت، به معنی «همانند ساختن» و در اصطلاح، تشبیه چیزی به چیزی یا شخصی به شخصی است تا از آن فایده معنوی حاصل شود؛ اما اصل «مَثَل» از «مثال» است. امروزه هر سخن نغز متداول در زبانها را که نکتهای اخلاقی، فلسفی، دینی، سیاسی، و ادبی در آن باشد، میتوان مثل گفت. در اصطلاح بیان، یکی از تقسیمهای تشبیه از جهت وجه شبه، تمثیل است؛ تشبیه تمثیلی، تشبیهی است که وجه شبه در آن از امور متعدد گرفته شده باشد. (الخطیب، 2003: 190) از سوی دیگر یکی از تقسیمهای استعاره از جهت جامع، استعارة تمثیلیه میباشد؛ بدین معنا که جامع برگرفته از امور متعدد باشد. (همان: 231)
4. تفاوت تمثیل با استعاره و تشبیه: اگر به معنای اصطلاحی تمثیل از دیدگاه بعضی علمای بیان که در معنای تشبیه آوردیم، نظر شود، تفاوتی میان تمثیل و تشبیه نخواهد بود و این دو مترادف خواهند بود؛ با این تفاوت که استعاره یکی از ارکان اصلی (مشبّه یا مشبّهبه) حذف میشود؛ اما از دید بسیاری از علمای بیان، تمثیل یعنی اینکه وجهشبه یا جامع از امور متعدد گرفته شده باشد. بنا بر این تعریف، تشبیه تمثیلی و استعارة تمثیلیه معناهای جداگانهای دارند و جلوهای خاص از زیباییهای ادبی و شیوههای بیانی را شامل میشوند.
استفاده مکرر از تشبیه، استعاره و تمثیل در قرآن، شاهدی بر تمایل قرآن به خلق تصویری زنده و روشن است. تشبیههای قرآنی بر گرفته از زندگی روزمره اعراب و محیطیاند که با آن مأنوساند؛ اما سیاق عباراتی که تشبیهها در آن بهکار گرفته میشوند، کارکرد و ویژگی آنها را به سرعت دگرگون میسازد.
اعراب دیده بودند که درختان بر اثر باد شدید از جا کنده میشوند، اما باید این توصیف، آنها را تحت تأثیر قرار داده باشد که مردم طغیانگر عاد با تندبادی نابود شدند و بدنهای آنان از این سو بدان سو میرفت: «گویی که نخلهای میانتهیاند». (الحاقه / 7)
آیة هفتم سوره قمر صحنهای از قیامت را به تصویر میکشد: هنگامی که انسانها سر از قبر بر میدارند و در آشفتگی و سردرگمی «گویی ملخهایی پراکندهاند» و یا مانند شب پرههای پراکندهاند. (قارعه / 4) کوههایی که امروز بیحرکت بهنظر میرسند، در آخرین روز «همچون پشم زده شده» به اطراف پراکنده خواهند شد. (قارعه / 5) در آیه چهل و یک سورة عنکبوت گفته میشود: کسانی که ولایت غیر خدا را میپذیرند، بر تار عنکبوت تکیه کردهاند که ضعیفترین خانههاست.
استعارههای قرآن مانند تشبیههای آن از تصویرپردازیها معانی جدیدی مییابد. در سوره بقره، آیه 187 زن و شوهر جامة یکدیگر نامیده میشوند. این تعبیر از یک سو به تلویح اشاره میکند که ازدواج باعث حفظ پاکدامنی است و از سوی دیگر به همسران یادآور میشود که به یکدیگر وفادار باقی بمانند.
قرآن به این دلیل که اعراب به تجارت اشتغال داشتند، با استعارههای مختلفی در رابطه با مفاهیم خرید، فروش و قرض دادن، این موقعیت را خاطر نشان میسازد. (برای نمونه: بقره / 16، 141 و 245؛ توبه / 111؛ فاطر / 29؛ حدید / 11)
تمثیلهای قرآنی معمولاً نمایانگر عقاید کلیدی قرآن است و گونههای متنوعی از این تمثیلها وجود دارد. برای مثال میتوان به بقره، آیه 17 و 18 اشاره کرد که رفتار کسانی را توصیف میکند که چون هدایتی را که انتظارش را میکشیدند به آنها عرضه میشود، نمیپذیرند و فرصتی را که منتظرش بودند، از دست میدهند: مَثَل آنان همچون مَثَل کسانی است که آتشی افروختند و چون پیرامون آنان را روشنایی داد، خدا نورشان را برد و میان تاریکیهایی که نمیبینند، رهایشان کرد؛ کر، لال و کورند؛ بنابراین به راه نمیآیند.
آیات 264 و 265 بقره بیان میکند: تنها انفاقی که برای کسب رضای خدا باشد، در جهان آخرت پاداش داده میشود. منت نهادن بر کسی یا آزار رساندن به انسانی که به او انفاق میشود، انفاق را محو میسازد؛ همانطور که باران، خاک روی صخره را میشوید؛ در حالی که انفاق از سر پرهیزکاری حقیقی، شکوفا میشود؛ درست مانند بوستانی که بر بلندی قرار دارد و حتی اگر فقط نم نم بارانی بر آن ببارد، رشد میکند و شکوفا میشود.
ب) سیری در فصاحت و بلاغت قرآن
زیبایی، رسایی و شیوایی آیات به حدی اعجابآور است که تمام شاعران، سخنوران و ادیبان را به بهت واداشته و آنها مجبور شدهاند به ناتوانی خود در برابر قرآن اعتراف کنند.
1. تعریف فصاحت و بلاغت
یک. فصاحت: کلام فصیح باید روان و رسا باشد و واژههایش چنان مرتب شوند که از هرگونه پیچیدگی، مشکل و گرههای کور، خالی باشد و عبارتهای آن زننده، دارای تنافر و ضعف تألیف نباشد و از تعقید لفظی و معنوی هم خالی باشد. (صعیدی، بیتا: 11 و 12)
دو. تعریف بلاغت: این واژه در لغت به معنای به نهایت رساندن معنا و اکمال آن است (ابن فارس، بیتا: ماده بلغ) و کلام بلیغ عبارت است از آوردن کلام مطابق با مقتضای مقام و حال مخاطب، به شرط فصاحت؛ زیرا مقامها و حالتهای مخاطب مختلف است؛ مثلاً اگر مقام اقتضا تأکیدی کند، کلام را با تأکید بیاورد و اگر مقتضی خلوّ از تأکید باشد، خالی از تأکید بیاورد.
2. فصاحت و بلاغت قرآن کریم
تعابیر قرآن (اعم از حروف، واژهها، اعراب) جایگاه خاصی دارند؛ به طوری که اگر هر تعبیری جایگزین با تعبیر مشابه یا حذف شود، فصاحت و بلاغت خدشه برمیدارد، لذا امتیاز قرآن از دیگر کتب در این است که هر کلمه و عبارتی در جای خودش واقع شده است. از دیگر لطایف قرآن، گزینش الفاظ مناسب، روانی و بلاغت آنهاست که تلفظ قرآن را روان میکند. قرآن اسلوب ویژهای دارد که نه نثر است و نه شعر؛ ضمن آنکه تمام محاسن شعر و نثر را دارد. (رافعی، 1410: 175)
3. دو نمونه از فصاحت و بلاغت قرآن
یک. «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ». (بقره / 179) این آیه در مورد فلسفة قصاص است و اگر با مَثَل مشهوری که در این زمینه وجود دارد، مقایسه شود، فصاحت و بلاغت قرآن بیشتر اثبات میشود. عربها دراینباره میگویند: «القتل انفى للقتل؛ قتل نفیکنندهتر برای قتل است». امتیازهای این آیة قرآن از مثل معروف عربها، عبارت است از:
1. حروف «فی القصاص حیاة» از «القتل انفى للقتل» کمتر است، لذا آیه به جهت ایجاز بلیغتر از مَثَل است.
2. تعبیر قصاص در آیه حساب شده است؛ زیرا هرگونه قتلی نافی قتل دیگر نیست؛ بلکه چه بسا قتلی که خود موجب قتل دیگری شود، مثل اینکه کشتاری ظالمانه انجام شده باشد، بنابراین قتلی که موجب حیات است، قتل ویژهای است که از آن به قصاص تعبیر میشود.
3. آیه مراد خویش را به صورت جامع و کامل بیان کرده است؛ زیرا قصاص هم قتل را شامل میشود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالی که در مَثَل عرب، تنها قتل عنوان شده است.
4. در جملة عرب، واژه «القتل» تکرار شده و تکرار نشدن (حتی اگر وجود آن مخلّ به فصاحت نیز نباشد) از تکرار بهتر است.
5. آیه صنعت بدیعی دارد؛ زیرا یکی از دو چیز (فنا و مرگ) را ظرف ضد دیگر قرار داده و با آوردن «فی» بر سر قصاص، آن را سرچشمه حیات دانسته است.
6. فصاحت واژهها آنگاه آشکار میشود که در واژه، توالی حرکات باشد، در این صورت زبان در حال نطق به خوبی حرکت میکند؛ برخلاف جایی که در کلمه بعد از هر حرکت، سکونی باشد و این اختلاف در مقایسه آیه با مثل، به خوبی پیداست.
7. جمله «القتل انفى للقتل» در ظاهر متناقض است؛ زیرا چیزی نمیتواند نافی خویش باشد.
8. آیه از تعبیر به «قتل» که لفظی خشن است و بوی مرگ و فنا میدهد، خالی است؛ ولی همان معنا را با جاذبهای که در لفظ حیات نهفته است، بیان میکند.
9. بیان آیه مبتنی بر اثبات و بیان مثل، مبتنی بر نفی است و اثبات بر نفی برتری دارد. 10. لفظ قصاص به امر دیگری (مساوات) اشاره دارد و از عدالت خبر میدهد، ولی این معنا از مطلق قتل فهمیده نمیشود. (معرفت، بیتا: 5 / 62)
دو. «وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الْأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ». (هود / 44) نکات ادبی زیادی در این آیه وجود دارد، از جمله: 1. حذف فاعل برای تعظیم و آوردن فعل مجهول «قیل»، چون غیر از خدا فاعلی تصور نمیشود. 2. مخاطب قرار دادن «ارض» با آنکه دارای عقل و به نظر مردم قابل خطاب نیست. 3. مطابقت ارض و سماء که معمولاً در ردیف هم قرار میگیرند. 4. مراعات سجع در ابلعی و اقلعی.
5. نسبت دادن حال به محل که گفته «و یا سماء اقلعی: ای آسمان، از جا بر کن» (باران خود را نگه دار). 6. جناس غیر تام در ابلعی و اقلعی. 7. ایجاز و اختصار کلام.8. موازنه در جملههای کوتاه آیه. 9. حسن تقابل معانی جملهها که جوشیدن آب از زمین، باریدن باران و فرو رفتن آب در زمین است. 10. ائتلاف الفاظ. 11. انسجام الفاظ با همدیگر. 12. ترصیع. 13. استعاره. 14. شبه اشتقاق در قضی الامر و غیض الماء. 15. هماهنگی ویژه در آیه. (معرفت، بیتا: 5 / 76)
ج) اقسام مثل و جایگاه آن در قرآن
«مَثَل» گاهی عمل است و به زبانِ کردار بیان میشود و گاهی لفظ است و به زبان گفتار بیان میشود. مثلهای قرآن از نوع دوم است. در تقسیمی دیگر، مثلها نسبت به نتیجة آنها در مخاطب، از نظر اهداف به سه بخش تقسیم میشوند. (بنگرید به: مکارم شیرازی، 1378: 17 ـ 14)
1. باعث یادآوری: وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَذَکّرُونَ. (ابراهیم / 25) خداوند برای مردم مثلها میزند، شاید متذکر شوند. 2. موجب تفکر: وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ. (حشر / 21) ما این مثلها را برای مردم بیان میکنیم، شاید اندیشه کنند. 3. باعث ادراک: وَ تِلْک الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ. (عنکبوت / 43) ما این مثلها را برای مردم میزنیم و لکن این مثلها را جز اندیشمندان درک نمیکنند.
مثلها در قرآن ظاهراً به چهار صورت بیان شدهاند: 1. صریح: «مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ...». (جمعه / 5) 2. با حرف کاف: «أَوْ کصَیّبٍ مِنَ السَّماءِ ...». (بقره / 19) 3. با مَثَل و حرف کاف: «مَثَلُهُمْ کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً ...». (بقره / 17) 4. بدون «مَثَل» و حرف «کاف»؛ ضمن نمایانبودن وجود «مثل» از سیاق عبارت و مفهوم: «إِنَّ الَّذِینَ کذَّبُوا بِایاتِنا وَ اسْتَکبَرُوا عَنْها لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابَ السَّماءِ وَ لا یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ ...». (اعراف / 40) «مَثَل» بیشتر از چیزها، جمادها، گیاهان، جانوران و نظایر آن گفتگو میکند و جزء محکمات قرآن است، زیرا برای روشن کردن معنای متشابه آورده میشود، ولی گاهی ممکن است برای کسانی که به مفهوم آن آشنا نیستند، متشابه باشد. (اسماعیلی، 1368: 116)
1. فلسفه و فایدة مثل در قرآن
فلسفة مثلهای قرآن، تنزّل مسائل بلند و بیان آنها در سطح افق فکری مردم است. (مکارم شیرازی، 1378: 13) نقش مثال که هنر شمرده میشود در توضیح مباحث انکارناپذیر است و هیچ علمی از آن بینیاز نیست و در مباحث علمی، تربیتی، اجتماعی، اخلاقی و ... از آن بهره میگیرند. از فواید ذکر مثل در قرآن هم میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: یک. حس کردن حقایق پیچیده منطقی و عقلی و دور از دسترس. دو. همگانی کردن فهم مسائل. سه. بالا بردن درجه اطمینان. چهار. ساکت کردن افراد لجوج و معاند.
قرآن مجید در برابر کسانی که در مورد آفرینش حضرت مسیح (ع) ایراد میکردند و میگفتند مگر ممکن است انسانی بدون پدر متولد شود، میفرماید: إِنَّ مَثَلَ عِیسى عِنْدَ اللَّهِ کمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ... . (آلعمران / 59) مَثَل عیسی در نزد خدا همانند آدم است که او را از خاک آفرید.
این آیه در برابر اعتراض افراد لجوج، دربارة خلقت عیسی(ع) مطرح میشود. (مجلسی، 1404: 35 / 325) ما هر قدر هم که بخواهیم در برابر افراد لجوج بگوییم این کار در برابر قدرت بیپایان خدا ساده است، باز بهانه خواهند گرفت؛ امّا هنگامی که از آنها بپرسیم: آیا قبول دارید که انسانِ نخستین از خاک آفریده شده است؟
آیا خدایی که چنین قدرتی دارد، نمیتواند انسان را بدون پدر از بشری به دنیا آورد؛ ساکت خواهند شد. قرآن از هر مَثَلِ مناسب که کاملاً هماهنگ و مطابق با مقصود است و جنبه تربیتی نیز دارد، استفاده کرده است؛ زیرا این جاهلان، منافقان و بداندیشاناند که از مثالهای انحرافی و گمراهکننده بهره میبرند.
2. ویژگی تمثیلهای قرآنی
درک معانی و حقایق عمیق قرآن به سادگی امکانپذیر نیست، از این رو خداوند این مفاهیم را در قالب تمثیل آورده است و قرآن را در حدّ درک بشر نازل کرد. (بنگرید به: ص / 29) همچنین در آیهای دیگر دربارة تمثیل آمده است: «ما این مثلها را برای مردم میزنیم، باشد که آنان بیندیشند.» (حشر / 21) خداوند برای اینکه بشر بهشت را تا حدودی درک کند، از تمثیل بهار استفاده میکند و سردی و خشکی زمستان را به این دنیا و سرسبزی و طراوت طبیعت را به جهان آخرت تشبیه میکند. قرآن از مرتبة «اعلی علیین» برای ما نازل شده است و میفرماید: «ما قرآن را از ام الکتاب نازل کردیم و اصل قرآن در نزد ماست.» (زخرف / 4)
بنابراین قرآنی که در اختیار ماست، نسبت به اصل قرآن که در «اعلی علیین» قرار دارد، نسبت سایه به صاحب سایه را دارد. از نظر فلسفی، جایگاه مثل در قرآن متفاوت از مثلهای ادبیات است؛ چون در حوزة ادبیات، جنبة اعتباری مفاهیم در نظر گرفته میشود، در واقع تمثیل ادبی قرآن کار با الفاظ است؛ اما مثالهای قرآن دلالت واقعیتی بر واقعیت دیگر است.
یکی از شیوههای معمول در بیان معارف و پیامرسانی قرآن، عینیت بخشیدن و تجسم دادن به مفاهیم عقلی در قالب مثلهای گوناگون است. قرآن بارها برای قرار دادن مطالب عقلی در دسترس فکر بشر، از مثل استفاده کرده است. مثل زدن و تشبیه مطالب به امور مادی از روشهای متداولی است که قرآن از آن استفاده کرده است. قرآن هدف خود را از این مثلها به کار انداختن فکر مردم معرفی میکند: وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. (حشر / 21) و این مثلهایی است که میزنیم. شاید آنها بیندیشند.
از آیه استفاده میشود که «مثلهای قرآنی با آنکه سادهاند، فهم آنها به علم نیاز دارد. (کلینی، 1365: 1 / 13؛ حرانی، 1404: 383) قرآن برای بیان معارف و حقایق، از هر مثلی استفاده کرده است. دقت در مثلهای قرآنی نشان میدهد که در محتوا و قالب مَثَل، تنوع و تفنن رعایت شده است.
از نظر قالب، گاهی تشبیه مفرد به مفرد، گاهی جمع به مفرد و گاهی جمع به جمع آمده است. از نظر محتوا نیز خداوند گاهی به نور، روغن و مشکات، گاهی به گمشدگان بیابان در شب و جویندگان سراب در روز و گاهی به حمار، عنکبوت، مگس و... مثال میزند.
3. جنبههای تربیتی تمثیلات قرآن
چون انسان با موجودهای مادی و محسوس بیشتر آشنایی دارد، مطالب عمیق و عقلانی را میتوان با استفاده از تمثیل، به او منتقل کرد تا کم کم زمینه درک مسائل عقلانی و غیر محسوس نیز برای او فراهم گردد. یکی از شیوههای مؤثر و جذاب در تعلیم و تربیت، استفاده از تمثیل، تشبیه و استعاره است.
گاهی از اوقات یک مطلب عقلانی و هضمناپذیر را با یک تشبیه و تمثیل بسیار ساده میتوان فهمپذیر کرد؛ بهگونهای که مخاطب پیام را به راحتی دریافت کند. امثال و حکم در قرآن نیز حاوی آموزههای اخلاقی، تربیتی و اجتماعی است و به دلیل مشخصههای خاص خود، بسیار تأثیرگذارتر از کلام عادی عمل میکند؛ لذا بخش قابل توجهی از آیات به امثال اختصاص یافته است.
قرآن کریم در آیاتی هدف از آوردن تمثیلها را یادآوری، اندیشه و تعقل معرفی میکند. (حشر / 21) در تمثیل میکوشیم ویژگیها و احکام یکچیزِ ناشناخته یا نأمانوس را به چیزی مأنوس نسبت دهیم و آن را به این طریق بشناسیم یا مأنوس کنیم. تمثیل به سبب موجز بودن، توانایی آن را دارد که مطالب گسترده را به گونه فشرده و همراه با تصاویر ماندگار، در ذهن بنشاند.
تمثیلهای تربیتی و اخلاقی قرآن، همواره در نظریههای تربیتی نظریهپردازان تعلیم و تربیت استفاده شده است و آنان کوشیدهاند جوهره نظریه خود را با تمثیلهای قرآن در یک کلام یا تصویر به نمایش بگذارند تا آن را بهتر در ذهن مخاطب بنشانند و نیز قدرت الهامبخشی آن را مجسم سازند.
خداوند دو مرد را مَثَل زده است که یکی گنگ است و کاری از دستش بر نمیآید و بار زندگیاش بر دوش خواجهاش سنگینی میکند و هر جا او را روانه میسازد، با دست پر بازنمیگردد و دیگری با زبانی فصیح و بلیغ سخن میگوید و به عدل و داد فرمان میدهد و خود نیز بر راه راست و درست گام مینهد.
آیا این دو با هم برابرند؟ (نحل / 76) این تمثیل نشان میدهد که جریان تربیت آدمی، قائم به پایههایی چون شناخت صحیح، انتخاب، عمل و مسئولیت اجتماعی است. خداوند این مثال را برای صاحبان بصیرت بیان نموده است تا بین امور متشابه و متضاد تمییز قائل شوند. (حسینی استرآبادی، 1409: 260)
از سویی، قرآن کریم در مقام تعلیم و تربیت به صورت گسترده از تاریخ استفاده میکند، با طرح قصههای گوناگون تاریخی و استفاده منطقی از تاریخ، آن را در خدمت اهداف خود قرار میدهد و شنونده یا خواننده را در حالتی که گویا در فضای داستان نفس میکشد و با شخصیتهای آن زندگی میکند، قرار میدهد. همچنین از مهمترین ابزارهای تعلیم و تربیت که اثر قاطع و تعیینکننده در ساختن شخصیت فرد و جامعه دارد، ارائه نمونهها و الگوهای گویا از ارزشها و ضدارزشهاست که در قرآن بسیار به آن اشاره شده است.
الگوهایی که قرآن کریم در قصههای خود مطرح میکند، نمونههایی عینی و لمسشده از خوبان و بدها هستند که در پرورش افراد بسیار کارسازند. گاهی دو نمونه خوب و بد را در کنار هم قرار میدهد و با هم مقایسه میکند تا شنونده یا خواننده با اندیشیدن دربارة آن دو و سنجش عملکرد آنها با یکدیگر به نتایج مطلوبی دست یابد.
بدینگونه قرآن با ارائة نمونههای عینی از افراد و یادآوری اعمال زشت یا پسندیده آنها، گامهای مهمی در تربیت افراد بر میدارد و با اِعمال این شیوه، صفات خوب و بد را در برابر دیدگان مردم عینیت میبخشد. این شیوه قرآنی در امر تعلیم و تربیت بسیار کارساز است. (محمدقاسمی، 1386: 124)
4. نمونههایی از تمثیلهای قرآنی
أَوَ مَن کانَ مَیتًا فَأَحْیینَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یمْشِی بهِ فِی النَّاسِ کمَن مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیسَ بخَارِج ٍ مِنْهَا. (انعام / 122) آیا کسی که مرده بود، پس ما او را زنده کردیم و برای او نوری قرار دادیم که با آن در میان مردم راه میرود، همانند کسی است که به مثل در تاریکیهاست و از آن بیرون شدنی نیست.
در این آیه دو مثال برای کفر و ایمان آمده است. در مثال اول، ایمان به حیات و کفر به مرگ و در مثال دوم، ایمان به نور و کفر به ظلمت تشبیه شده است. تشخیص تفاوت میان ایمان و کفر یکی از اصول اولیة اسلام بهشمار میرود. خداوند ایمان را به حیات و نور و کفر را به مرگ و ظلمت تشبیه کرده است تا این دو مهم نزد مردم کاملاً روشن و قابل تمییز باشد.
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یحْمِلُوهَا کمَثَلِ الْحِمَارِ یحْمِلُ أَسْفَارًا. (جمعه / 5) مثل کسانی که تورات بر دوش آنها نهاده شد سپس آن را بر دوش نکشیدند، مثل درازگوشی است که کتابهایی چند بار میکشد؛ اما بهرهای از آن ندارد. قرآن یهودیان را به چهارپا تشبیه کرده است، از آن رو که مانند آنها میان بارِ کتاب و بارِ دیگر تفاوتی قائل نیستند و در هر صورت تنها باربرند. (قمی، 1404: 2 / 366) یهودیان نیز کتاب تورات را در دست دارند، ولی چون در آن تعمق و به آن عمل نمیکنند، تنها بار میبرند؛ نه چیز دیگر و از این کتاب الهی سودی نمیبرند. این مثال بر هرکس که عالم بیعمل باشد، صدق میکند.
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکم بِالْمَنِّ وَالأذَى کالَّذِی ینفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ یؤْمِنُ باللّهِ وَالْیوْم ِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ کمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَیهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابلٌ فَتَرَکهُ صَلْدًا لا یقْدِرُونَ عَلَى شَیءٍ مِمَّا کسَبُواْ وَاللّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین. (بقره / 264) ای کسانی که ایمان آوردهاید صدقههای خود را با منتنهادن و آزردن باطل نکنید؛ مانند کسی که مالش را به ریا و خودنمایی به مردم انفاق میکند و به خدا و روز قیامت ایمان ندارد که مثل او مانند سنگ سخت و صافی است که خاکی بر آن نشسته است، پس باران تند و درشتی به آن برسد و آن را سنگی صاف واگذارد. به چیزی از آنچه کسب کردهاند، دست نمییابند و خداوند مردم کافر را هدایت نمیکند.
این آیة مالی را که با ریا یا منت و اذیت داده شود، به دانهای تشبیه کرده است که روی سنگی صاف که خاک نازکی آن را پوشانده است، تشبیه میکند و مالی را که با اخلاص و نیت الهی داده شود، به دانة در خاک حاصلخیز تشبیه میکند؛ وقتی باران شدیدی میبارد، خاک روی سنگ از بین میرود و دانه نیز حاصلی نمیدهد، ولی باران آن خاک حاصلخیز را حاصلخیزتر میکند و دانه بهبار مینشیند. همچنین عمل با ریا و منّت چون عمقی ندارد و به منبع محکمی متصل نیست، اجری هم ندارد؛ ولی مالی که با رضایت و نیت الهی داده شود، اصیل و ریشهدار است و ثواب مضاعفی مییابد.
مَثَلُ الَّذِینَ کفَرُواْ برَبِّهمْ أَعْمَالُهُمْ کرَمَادٍ اشْتَدَّتْ به الرِّیحُ فِی یوْم ٍ عَاصِفٍ لا یقْدِرُونَ مِمَّا کسَبُواْ عَلَى شَیءٍ ذَلِک هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِید. (ابراهیم / 18)وصف حال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدهاند این است که عملهای خیر آنها مثل خاکستری است که بادی سختی در روزهای طوفانی بر آن بوزد آنها به چیزی که کسب کردهاند، دست نمییابند. این است همان گمراهی دور و دراز.
این آیه اعمال کافران را توصیف میکند. حقیقت اعمال آنان مانند خاکستر است؛ همانگونه که خاکستر ثباتی ندارد و با وزش باد از میان میرود، اعمال کافران نیز چون بر پایة ایمان و اعتقاد به خداوند نیست و از اصل نادرست و باطل است، بسان گرد و غبار پراکنده شده، از بین میرود؛ زیرا بر پایة شناخت و ایمان به خدا بنا نشده است. (زمخشری، 1998: 2 / 547)
أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیةٌ بقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَدًا رَّابِیا وَ مِمَّا یوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیةٍ أَوْ مَتَاع ٍ زَبَدٌ مِثْلُه کذَلِک یضْرِبُ اللّه الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا ینفَعُ النَّاسَ فَیمْکثُ فِی الأَرْضِ کذَلِک یضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَال. (رعد / 17) (همو که) از آسمان آبی فرو فرستاد پس رودخانههایی بهاندازه گنجایش خودتان روان شدند و سیل، کفی بلند روی خود برداشت و از آنچه برای بهدست آوردن زینتی یا کالایی در آتش میگدازند هم نظیر آن کفی بر میآید خداوند حق و باطل را چنین مثال میزند اما کف بیرون افتاده از میان میرود ولی آنچه به مردم سود میرساند در زمین باقی میماند، خداوند مثالها را چنین میزند.
حق مانند آب و باطل مانند کف است؛ همانطور که کف مفید نیست و زود از بین میرود؛ بهگونهای که انگار اصلاً نبوده است، باطل هم زود از میان میرود و توخالی و پوچ است؛ ولی حق و حقیقت همیشه ماندنی و نافع است، مانند آب یا آن فلز که ماندنی و در جریان است و آن است که برای انسان فایده دارد.
مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّه اوْلِیاء کمَثَلِ الْعَنکبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیوتِ لَبَیتُ الْعَنکبُوتِ لَوْ کانُوا یعْلَمُون. (عنکبوت / 41) مثل کسانی که غیر از خدا برای خود سرپرست و یاور گرفتهاند، مثل عنکبوت است که خانهای برای خود برگرفته و بیشک سستترین خانهها خانة عنکبوت است؛ اگر میدانستند.
قرآن در این آیه شرک و خدایان دروغین مشرکان را به خانة عنکبوت که به اندک نسیم یا قطرة بارانی ویران میشود، تشبیه میکند. کفر و شرک نیز مانند این خانه سست و شکننده است و اعتمادکردنی نیست. هدف، تشبیه پایههای دینی و باورهای اعتقادی آنان در سستی، به تار عنکبوت است تا شناخت آنان از وضعیت اعتقادیشان روشن شود. (زمخشری، 1998: 3 / 454)
نتیجه
فهم معانی عمیق و حقایق بسیط قرآن بهسادگی امکانپذیر نیست، از این رو خداوند برای درک سادة این مفاهیم، تمثیلهای فراوانی در قرآن آورده است. ارائة تمثیل و مثل که از اسلوبها و شیوههای بیانی و زبانی قرآن است، یکی از نشانههای اوج بلاغت ادبی و هنری این کتاب شمرده میشود. درک بسیاری از مفاهیم و مضامین قرآن برای بشر میسّر نیست.
به همین دلیل، خداوند در قرآن تمثیلهای فراوانی را برای کمک به انسان آورده است و هدف داستانها و تمثیلهای قرآن گزارشگری تاریخی نیست؛ بلکه در دل هر یک از آنها نتیجهای اخلاقی و آموزشی نهفته است. نکته قابل ذکر اینکه کتابهای آسمانی به استفاده از زبان تمثیلی تأکید دارند و خداوند در کتابهای مقدس و آسمانی از زبان تمثیلی پرهیز نمیکند. این کتابها قبل از اینکه به بحث و استدلال و کاربرد دلایل خشک و دشوار بپردازند، به زبان آموزشی و تمثیلی تأکید دارند.
کلام آخر اینکه تمثیلهای قرآنی معمولاً نمایانگر عقاید کلیدی قرآن هستند که ظرافت و لطافت ویژهای دارند و این موجب شده است هیچ کس یارای مبارزه با قرآن را نداشته باشد و همه اصحاب سخن در برابر این صحیفة مقدس، سر تسلیم و تعظیم فرود آورند.
منابع و مآخذ
1. ابنفارس، ابوالحسن احمد، بیتا، معجم مقاییس اللغة، قم، دارالکتب العلمیة، نشر اسماعیلیان.
2. اسلامی، سید حسن، 1383، اخلاق نقد، قم، دفتر نشر معارف.
3. اسماعیلی، اسماعیل، 1368، امثال القرآن، تهران، اسوه.
4. الجرجانی، عبدالقاهر، 1370، اسرارالبلاغة، ترجمه جلیل تجلیل، تهران، دانشگاه تهران.
5. حرانی، حسن بن شعبه، 1404 ق، تحف العقول، قم، انتشارات جامعه مدرسین، چ 2.
6. حسینی استرآبادی، سید شرفالدین، 1409 ق، تأویل الآیات، قم، جامعه مدرسین.
7. الخطیب التبریزی، جلالالدین محمد بن عبدالرحمن، 2003 م، الایضاح فی علوم البلاغة، التحقیق ابراهیم شمسالدین، بیروت، دارالکتب العملیة، ج
8. رافعی، مصطفی صادق، 1410 ق، اعجاز القرآن و البلاغة، بیروت، دارالکتاب العربی، الطبعة الثمانیة.
9. زمخشری، جارالله، 1998 م، الکشاف، ریاض، مکتبة العبیکان، جزء الثانی.
10. الصعیدی، عبدالمتعال، بیتا، بغیة الایضاح لتلخیص المفتاح، مصر، مکتبة الآداب، الجزء الاول.
11. علوی، سید مجتبی، 1371، تفسیر ادبی سوره حمد، قم، مهر.
12. قمی، علی بن ابراهیم، 1404 ق، تفسیر قمی، قم، مؤسسه دار الکتاب، چ 3.
13. کلینی، محمد بن یعقوب، 1365، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چ 4.
14. مجلسی، محمدباقر، 1404 ق، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء.
15. محمدقاسمی، حمید، 1386، تمثیلات قرآن و جلوههای تربیتی آن، تهران، چاپ و نشر بینالملل.
16. محمدی، کاظم، 1381، سروش آسمانی، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
17. معرفت، محمدهادی، بیتا، التمهید فی معرفة القرآن الکریم، قم، مؤسسة النشر الاسلامی.
18. مکارم شیرازی، ناصر، 1381، تفسیر نمونه، ج 1، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چ 43.
19. 1378، مثالهای زیبای قرآن، قم، نسل جوان.
20. موسوی، سید علی، 1386، تمثیلات، ج 1، بیجا، نصایح.
21. میدانی نیشابوری، ابوالفضل احمد بن محمد، 1373، ترجمه و تحشیه فرائد الادب، اصفهان، جهاد دانشگاهی اصفهان.
سید اسماعیل حسینی اجدادنیاکی/ استادیار گروه زبان و ادبیات عربی دانشگاه گیلان
محمد بهرامی/ دانشجوی دوره کارشناسیارشد دانشگاه گیلان
منبع: فصلنامه قرآن و متون اسلامی شماره4: