این مقاله مدخل بلاغت از دایرة المعارف بزرگ اسلامی به قلم آقایان اصغر دادبه و بابک فرزانه است
بلاغت
بَلاغَت، در لغت به معناي شيوايى، رسايى و سخنوري، برگرفته از بلغ الكلام رسيد و منتهى شد سخن به «مخاطب» است و در اصطلاح مطابقت كلام با مقتضاي حال مخاطب را گويند. علاوه بر كلام، بلاغت را صفت متكلم نيز دانستهاند. بلاغت متكلم ملكهاي است كه گوينده به واسطة آن قادر به ارائة سخن بليغ است خطيب /2، 9-0.
پيشينة تاريخى: عربها در عصر جاهلى در بلاغت و بيان جايگاهى والا داشتند. شاعران و سخنوران در آن عصر پيوسته مىكوشيدند تا بهترين معنا را در قالب نيكوترين الفاظ بيان كنند. آنان براي رسيدن بدين مقصود آثار خود را تنقيح و تصحيح مىنمودند و زمانى طولانى گاه يك سال آن آثار را بر نزديكان و صاحبنظران عرضه مىكردند تا آن را از هر عيب بپيرايند و هم از اينروست كه برخى از قصايد آنان حوليات برگرفته از حَول به معناي سال نام يافت نك: جاحظ، /17. مجامع ادبى چون بازار عكاظ نك: ه د، بازار در نزديك مكه جايگاه خوبى براي پرورش ذوق و داوري دربارة آثار ادبى به شمار مىرفت و هريك از شاعران مىكوشيد با ارائة بهترين اثر خود گوي سبقت را از همگنان بربايد؛ از اينرو، شاعران و سخنوران الفاظ، معانى و صنايعى را بر مىگزيدند و به نكاتى توجه داشتند كه اساس و پاية بلاغت عربى بود. سرودههاي شاعران آن دوران مشحون از تشبيهات ساده و در عين حال زيبا، استعارهها و گاه صنايعى چون مقابله و جناس بود و همة اينها دلالت دارد بر اينكه آنان به وجوه بلاغت سخن، سخت اهتمام مىورزيدند. اما براي آنها نامى و تعريفى شناخته شده نبود، بلكه رعايت قوانين بلاغت امري فطري و عملى به شمار مىرفت و از جهت نظري بجز روايتهايى نقد گونه در بازارهاي ادبى چون داوريهاي نابغة ذبيانى مثلاً نك: ابوالفرج، /84، چيز ديگري موجود نيست. با ظهور اسلام و نزول قرآن كريم توجه به بلاغت افزونتر شد. در عصر امويان كه مجادلات سياسى و اعتقادي گسترش مىيابد، بلاغت كلام سخت مورد توجه قرار مىگيرد و خطيبان در سخنوري به نهايت چيرهدستى مىرسند. البته توجه به زيباييهاي سخن در آن دوران در انحصار خطيبان نبود، بلكه بازار مِربَد در بصره، و كُناسه در كوفه جولانگاه شاعران بلندپايه بود و روايتهاي نقل شده از مناظرههاي آنان در اين باب در خور توجه است مثلاً نك: همو، /33، /5؛ ابن سلام، /24.
بلاغت در آغاز پيدايش، بديع ناميده مىشد و بر فنون بلاغى شناخته شده در آن زمان نيز بديع اطلاق مىگرديد و ابن معتز نيز از كلمة بديع همين معنا را اراده كرده است. تمامى فنون بلاغت، بيان نيز خوانده شده است و برخى نيز بلاغت و توابع آن را نقد الشعر، صنعة الشعر و نقد الكلام ناميدهاند نك: طبانه، 0-3؛ نيز ه د، بديع.
از نخستين سالهاي تدوين و تأليف، اشاره به موضوعات بلاغى را در كتابهاي مختلف مىتوان يافت. در سدة ق/م سيبويه در اثر مشهور خود الكتاب به مواردي اشاره دارد كه بعدها در زمرة موضوعهاي بلاغى جاي مىگيرد. مانند باب اللفظ للمعانى، باب مايكون فى اللفظ من الاعراض، باب مايحتمل الشعر و... نك: /4-6.
فراء د 07ق/22م در كتاب معانى القرآن ضمن شرح آيات قرآن به تقديم و تأخير، ايجاز و اطناب، معانى مجازي برخى ادوات پرسش، تشبيه، كنايه و استعاره مىپردازد /4، 5، 3، 8، 3. دانشمند همعصر او ابوعبيده معمربن مثنّى د ح 10ق نيز در كتاب خود مجاز القرآن موضوعات بلاغى را آورده است /، 1، 2. البته اين نكته در خور ذكر است كه مراد ابوعبيده از مجاز معناي اصطلاحى آن نيست، بلكه مراد او از اين واژه، تفسير و تأويل است. در اين زمان بلاغت و فصاحت مترادف بودند.
جاحظ د 55ق/69م در كتاب البيان و التبيين به بسياري از فنون بلاغى و اسلوبهاي بيان پرداخته، و نمونههايى را براي هريك ارائه كرده، اما براي هيچ يك اصطلاح يا تعريفى نياورده است. در اين كتاب سخنان بسياري دربارة بلاغت نقل شده است كه وي به تفسير و تحليل آنها مىپردازد /4؛ ضيف، 6؛ مبارك، 3. جاحظ ضمن اشاره به برخى عيبهاي عمومى مانند لكنت زبان، وجوب رعايت مقتضاي حال را كه در حقيقت تعريف بلاغت است، مطرح مىكند /0. از اينروست كه برخى او را پايهگذار بلاغت عربى دانستهاند نك: ضيف، 7 - 8؛ نوفل، 70؛ مبارك، 5.
زبانشناسان قديم نيز در شرح و تفسير خود بر سرودههاي شاعران و آيات قرآن به پارهاي مسائل بلاغى اشاره داشتهاند؛ از جمله ابن قتيبه د 76ق/89م در كتاب تأويل مشكل القرآن مثلاً نك: ص 0-1، 03، 35، جم و مبرد د 85ق/98م در الكامل مثلاً نك: /53. وي همچنين رسالهاي دارد با عنوان البلاغة كه به كوشش رمضان عبدالتواب در 965م به چاپ رسيد. شاگرد او عبدالله ابن معتز د 96ق/08م نخستين كتاب بلاغى را با عنوان البديع در 74ق نوشته است نك: ابن معتز، 8 و همان گونه كه گفته شد واژة بديع در اين كتاب به فنون شناخته شدة بلاغى اشاره دارد، زيرا نخستين فنى كه وي در اين كتاب بدان پرداخته، استعاره است. او تشبيه، كنايه و تعريض را از محاسن كلام دانسته، و آنها را به كتاب خود افزوده است نك: ه د، بديع. از آن پس و به پيروي از كتاب ابن معتز آثار متعددي در زمينة تشبيه، استعاره و صور بديعى تدوين شده است نك: ريتر، .5
در سدة ق/م نبايد نقش فلسفهگرايان را در تكوين و گسترش بلاغت از نظر دور داشت. از ميان آنان كسانى كه با زبان يونانى آشنا بودند، با ترجمة خلاصهاي از دو كتاب الشعر و الخطابة ارسطو به عربى، و بعدها با ترجمة كامل دو كتاب ياد شده، سهم عمدهاي در اين كار برعهده داشتند نك: ضيف، 5.
در سدة ق/0م گروهى از دانشمندان، بلاغت را با نقد درآميختند و آن را ميزان و محور نقد ادبى قرار دادند همو، 22؛ مبارك، 5 و آثاري پديد آوردند كه از مهمترين آنها عيار الشعر تأليف محمدبن احمد ابن طباطبا د 22ق/34م و نقد الشعر اثر قدامة بن جعفر د 37ق/ 48م را مىتوان نام برد. قدامه در سخن از وجوه بلاغت شعر كوشيد تا گوي سبقت را از ابن معتز بربايد. وي در نگارش اثر خود از انديشة يونانى الهام گرفت ضيف، 8-9. قدامه مقياسهاي بلاغت يونانى ارسطو را با بلاغت عربى تطبيق داد و به دنبال راهى منطقى براي ارزيابى شعر بود. با اين همه، اثر او با بلاغت ارسطويى تفاوتهايى دارد همو، 2؛ ريتر، .4
از آثاري همچون الموازنة بين ابى تمام و البحتري اثر ابوالقاسم حسن بن بشر آمدي د 71ق/81م و الوساطة بين المتنبى و خصومه تأليف على بن عبدالعزيز جرجانى د 92ق/002م نيز مىتوان به برخى از معيارهاي بلاغى دست يافت نك: همو، .5-6
از ديگر آثار بلاغى سدة ق كتاب البرهان فى وجوه البيان يا نقدالنثراثر اسحاق بن ابراهيم ابن وهب است دربارة انتساب اين كتاب به قدامه، نك: ه د، /0؛ ضيف، 3؛ عبدالقادر، 3. ابن وهب در اين اثر مانند قدامه سخت متأثر از ارسطوست. با اين همه، اثر او اقبال چندانى نيافته است نك: ضيف، 02.
تلاش متكلمان براي بيان اعجاز قرآن كه بلاغت را يكى از مهمترين دلايل آن مىشمردند، سبب تأليف آثاري بلاغى چون النكت فى اعجاز القرآن اثر على بن عيسى رمانى د 84ق و اعجاز القرآن ابوبكر محمدبن طيب باقلانى د 03ق/013م گرديد. رمانى بلاغت را 0 قسم مىداند كه اينهاست: ايجاز، تشبيه، استعاره، تلائم، فواصل، تجانس، تصريف، تضمين، مبالغه و حسن البيان همو، 02 بب. در همين دوران دو كتاب از شريف رضى د 06ق به نامهاي تلخيص البيان فى مجازات القرآن و المجازات النبوية در زمينة بلاغت درخور اشاره است. از سوي ديگر برخى از اديبان به پژوهش دربارة شعر و نثر و زيباييهاي بيانى و بديعى آنها پرداختند. در اين پژوهشها، هدف ديگر بيان اعجاز قرآن، نقد آثار و يا تطبيق ديدگاههاي ارسطو و انديشة يونانى با بلاغت عربى نبود. بهترين نمونة اين آثار كتاب الصناعتين تأليف ابوهلال عسكري د ح 00ق و العمدة فى صناعة الشعر و نقده اثر ابن رشيق قيروانى د 56ق/064م است همو، 39-40. ابوهلال عسكري در اثر خود بر آن است كه تنها راه درك اعجاز قرآن بلاغت است ص . ابن سنان خفاجى د 66ق نيز از ديگر مؤلفانى است كه فصاحت كلام را با دقتى خاص در اثر معروف خود سرالفصاحة مورد بحث و بررسى قرار مىدهد ضيف، 40.
عبدالقاهر جرجانى د 71ق/078م از ديگر شخصيتهايى است كه شهرتش را مديون دو اثر بلاغى خود دلائل الاعجاز و اسرار البلاغة است. جرجانى در كتاب دلائل الاعجاز كه با هدف بيان اعجاز بلاغى قرآن آن را نگاشت، نخستين پايههاي علم معانى را بنياد نهاد. در حقيقت وي در اين كتاب با بيان اينكه با تغيير جايگاه هريك از اجزاء جمله، معنى تغيير مىيابد، به تئوري ساختارشناسى در زبان عربى مىپردازد نك: ريتر، .6 جرجانى در اسرارالبلاغة نك: ص 3 بب نخستينبار نظرية علم بيان را مطرح كرده است. وي در اين اثر بحثهاي پيشين را در باب بلاغت، نظام بخشيد و نمونههاي بلاغى را نيك مورد تحليل قرار داد. با آنكه جرجانى در اين كتاب در پى طرح نظرية علم بديع نبود، اما از جناس، سجع، حسن تعليل و طباق سخن گفته است. آثار ارزشمند بلاغى جرجانى، راه شكوفايى دانش بلاغت را گشود و هموار كرد و انقلابى در دانش بلاغت به وجود آورد ريتر، همانجا.
پس از جرجانى، زمخشري با بهرهگيري از آثار او و با اين باور كه تفسير قرآن تنها از طريق دو علم معانى و بيان ميسر است، تفسير كشاف را نگاشت. وي دو واژة معانى و بيان را به عنوان دو اسم خاص براي دو شاخة معروف از بلاغت به كار برد. در حالى كه پيشتر واژههاي بلاغت، فصاحت و بيان به عنوان واژههايىمترادف به كار مىرفت و گاه همة آنها بديع خوانده مىشد. از اين زمان به بعد تقريباً مىتوان گفت كه حرف تازهاي در بلاغت عربى زده نشد و آثار بعدي بيشتر شرح و تلخيص آثار گذشتگان است. از آن جمله است كتاب نهاية الايجاز فى دراية الاعجاز، تأليف فخرالدين رازي د 06ق/209م كه درواقع تلخيص و تنظيم كتابهاي جرجانى است نك: مبارك، 09، 10؛ ضيف، 75.
سرانجام، سكاكى با استفاده از نحو، منطق و كلام و با استعانت از آثار فخرالدين رازي و جرجانى، كتاب مفتاح العلوم را تأليف كرد و آن را به بخش صرف، نحو و بلاغت تقسيم نمود. وي دانش بلاغت را به شاخة معانى، بيان و بديع تقسيمبندي مىكند و از اين پس اين تقسيمبندي را دانشمندان علم بلاغت پذيرفتند و از آن تبعيت كردند. علم معانى از بلاغت، يعنى سخن گفتن به مقتضاي حال و نيز معانى ثانوي كلام گفتوگو مىكند. بيان دانشى است كه از آوردن يك معنى با اسلوبهاي گوناگون بحث مىكند و بديع علمى است كه به واسطة آن ويژگيهايى كه بر زيبايى و ظرافت كلام مىافزايد، شناخته مىشود سكاكى، 0، 6، 40، 79.
مفتاح العلوم سكاكى با اقبال خوبى مواجه شد و اديبان و دانشمندان به شرح و تلخيص آن پرداختند. از جمله مىتوان به جلالالدين محمد بن عبدالرحمان خطيب قزوينى د 39ق/338م اشاره نمود كه نخست اثر سكاكى را با عنوان تلخيص المفتاح خلاصه كرد و سپس براي شرح، توضيح پيچيدگيها و رفع نقايص آن به نگارش كتاب الايضاح پرداخت. البته اين كتاب كه خود نيز از برخى دشواريها خالى نبود، منشأ برخى ديگر از تأليفات بلاغى شد و گروهى از اديبان و دانشمندان به شرح آن پرداختند؛ از جمله سعدالدين تفتازانى د 91ق/389م كه دو شرح بر تلخيص نگاشت: يكى طولانى و ديگري مختصر و از همينرو، به ترتيب آنها را مطول و مختصر ناميدهاند نك: مبارك، 10-14؛ ضيف، 52- 58؛ .6-7?¤—?¤ كتاب مطول در حوزههاي دينى شهرت يافت و به عنوان منبع درسى شناخته شد.
در كنار اين تأليفات بلاغى آثار ديگري نيز به وجود آمد كه مؤلفان آنها از مكتب عبدالقاهر جرجانى و شاگردان او تبعيت نكردند. از مهمترين آنها كتاب المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر، تأليف ضياءالدين ابن اثير د 37ق/239م است كه مىتوان آن را كوششى در جهت نظام بخشيدن به سرالفصاحة ابن سنان خفاجى دانست. با اين همه، اين كتاب نمونهاي خوب از كتابهاي بلاغى در سدة ق ارزيابى شده است ضيف، 34- 35.
مآخذ: ابن سلام جمحى، محمد، طبقات فحول الشعراء، به كوشش محمود محمد شاكر، قاهره، 394ق/974م؛ ابن قتيبه، عبدالله، تأويل مشكل القرآن، به كوشش احمد صقر، قاهره، 393ق/973م؛ ابن معتز، عبدالله، البديع، به كوشش كراچكوفسكى، بغداد، 399ق/979م؛ ابوعبيده، معمر، مجاز القرآن، به كوشش فؤاد سزگين، قاهره، مكتبة خانجى؛ ابوالفرج اصفهانى، الاغانى، به كوشش عبدالله على مهنا و سمير جابر، بيروت، دارالكتب العلميه؛ ابوهلال عسكري، حسن، كتاب الصناعتين، به كوشش مفيد قميحه، بيروت، 404ق/984م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، به كوشش فوزي عطوي، بيروت، 968م؛ جرجانى، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به كوشش هلموت ريتر، استانبول، 954م؛ خطيب قزوينى، محمد، الايضاح فى علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت، 405ق/985م؛ سكاكى، يوسف، مفتاح العلوم، بيروت، دارالكتب العلميه؛ سيبويه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 408ق/988م؛ ضيف، شوقى، البلاغة، تطور و تاريخ، قاهره، 965م؛ طبانه، بدوي، علم البيان، بيروت، 381ق/962م؛ عبدالقادر، على حسن، «كتاب البرهان فى وجوه البيان»، مجلة المجمع العلمى العربى، دمشق، 368ق/ 949م، ج 4؛ فراء، يحيى، معانى القرآن، به كوشش احمد يوسف نجاتى و محمدعلى نجار، قاهره، 972م؛ مبارك، مازن، الموجز فى تاريخ البلاغة، بيروت، 416ق/995م؛ مبرد، محمد، الكامل فى اللغة والادب، به كوشش احمد محمد شاكر، قاهره، 356ق/ 937م؛ نوفل، سيد، البلاغة العربية فى دور نشأتها، قاهره، 948م؛ نيز:
, H, introd. Asr ? r al-Bal ? gha (vide: PB, Jurj ? n / ).
بابك فرزانه
بلاغت در زبان و ادب فارسى: بلاغت را در فارسى به معنى چيرهزبانى صفىپوري، 02، زبانآوري، رسايى و شيوايى آوردهاند. همايى معانى...، 3 سخندانى و سخنشناسى را معادل فارسى بلاغت قرار مىدهد. بلاغت از دو ديدگاه موضوعى و تاريخى قابل طرح و بررسى است:
ديدگاه موضوعى: از اين ديدگاهچيستى بلاغت موردبحث قرار مىگيرد و از تعريف و تحليل عناصر تشكيل دهندة آن سخن مىرود. براساس سنت رايج و شيوة معمول، بلاغت در اصطلاح، مطابقت كلام فصيح با مقتضاي حال و مقام يا مطابقت با مقتضاي حال مخاطب است. اين تعريف را نويسندگان كتب بلاغت در زبان عربى به عنوان نمونه، نك: خطيب، /9-0؛ تفتازانى، المطول، 5، شرح ...، 7 و نيز مؤلفان متأخر كتب بلاغى در زبان فارسى كه آثار آنان براساس كتابهاي عربى تأليف شده است به عنوان نمونه، نك: آرزو، 02؛ مازندرانى، 2؛ گركانى، ؛ تقوي، ، به دست مىدهند و مىافزايند حال يا مقام، حالت و موقعيتى است كه اقتضا مىكند تا كلام به گونهاي خاص، فىالمثل مؤكد يا غيرمؤكد، مفصل يا موجز، بيان شود جرجانى، 6؛ همايى، همان، 9؛ تقوي، همانجا و گوينده و نويسندة فصيحى كه به مقتضاي حال و مقام سخن گويد، بليغ به شمار مىآيد. بدينترتيب، بلاغت نه صفت واژه، بلكه صفت سخن و صفت گوينده = صفت كلام و متكلم است جرجانى، همانجا.
با آنكه در كتب بلاغى عربى نك: تفتازانى، المطول، 3، علوم بلاغى به دو دانش معانى و بيان محدود مىشود، اما كتب بلاغى فارسى گوياي اين حقيقت است كه غير از معانى و بيان، بديع و عروض و قافيه نيز در شمار علوم بلاغى است، چنان كه حديقههاي حدايق البلاغت، تأليف فقير دهلوي ص مشتمل بر بيان، بديع، عروض و قافيه نيز هست، و نشاط به استناد سخن قدما تصريح كرده است كه علم بديع، از توابع بلاغت است و بر معانى و بيان و بديع، علوم بلاغت اطلاق مىگردد /4؛ نيز نك: همايى، فنون...، /.
شايد بتوان بلاغت را اينگونه تعريف كرد: گفتن يا نوشتن كلام فصيح است به مقتضاي حال و مقام؛ سخنى خوشآهنگ و آراسته كه معناي واحد را به طرق مختلف به دست مىدهد و اگر سخن منظوم باشد، با توجه به مضمون و محتواي آن، وزن عروضى و قافية مناسب براي آن انتخاب مىگردد. چنين سخنى مؤثر مىافتد و بر خواننده و شنونده اثر مىگذارد. بخش نخستين تعريف، يعنى مطابقت كلام فصيح با مقتضاي حال و مقام، مسألهاي است كه در علم معانى ه م از آن بحث مىشود؛ بخش دوم و سوم تعريف، يعنى خوشآهنگى و آراستگى و اداي معنا و مقصود واحد به طرق مختلف، مسائلى است كه در دانش بديع ه م و دانش بيان ه م مطرح مىگردد كه به قول رادويانى و به گواهى كتاب وي موسوم به ترجمان البلاغة ص - صنايع بديعى و بيانى «اجناس بلاغت» محسوب مىشوند و به تعبير رشيد وطواط ص «اساليب بلاغت» به شمار مىآيند و در پرتو به كارگيري آنها بلاغت به بار مىآيد و سخن بليغ و مؤثر مىشود. سكاكى نيز بلاغت را حاصل دانش معانى و بيان مىداند ص 75-76 و بلاغتافزايى و فصاحت را معلول به كارگيري آرايههاي لفظى و معنوي = صنايع بديعى مىشمارد ص 79. بخش چهارم تعريف، يعنى مسألة انتخاب قافيه و وزن مناسب براي سخن بليغ منظوم هم مسألهاي است كه در پرتو ممارست در دانش قافيه و عروض به بار مىآيد كه: اولاً، گونهاي وزن و در شعر عروضى، گونهاي وزن عروضى، ذاتى شعر، يعنى جزو ماهيت شعر است و به تعبير اهل منطق، ذاتى غيرمفارق و لازم شعر به شمار مىآيد رضانژاد، پنجاه؛ زرينكوب، شعر...، 06، يعنى كه وزن همزاد شعر است و نه فقط اشعار عربى و فارسى، كه به گزارش ارسطو ص 2، 4، 35- 40، جم و ابن سينا در «فن الشعر» ص 65-66 و نيز به تصريح فارابى در «رسالة فى قوانين صناعة الشعراء» ص 52-53 اشعار يونانى هم داراي اوزان گوناگون بوده، و هر وزن، نامى ويژه داشته است. قافيه نيز با نقشهاي ويژة خود به «تثبيت اثر نفسانى وزن» كمك مىكند رضانژاد، پنجاه و دو و لاجرم سخن را رسا و مؤثر مىسازد؛ ثانياً، شعر عروضى با توجه به محتوا و موضوع آن بايد داراي وزن عروضى مناسب و متناسب با موضوع و محتوا باشد تا بلاغت يابد، چنانكه فىالمثل شعر حماسى وزنى متناسب با حماسه، شعر غنايى وزنى متناسب با غنا و به همينسان، هر شعر وزنى درخور محتوا و متناسب با موضوع خود مىطلبد و تنها در اين صورت است كه شعر بليغ و مؤثر مىشود شميسا، بيان...، 11-12.
بدينترتيب، روشن است كه ابزار بلاغت و شيوهها و شگردهاي تأثير را در هر زبان، اعم از زبان فارسى و عربى يا هر زبان ديگر، بايد در دانشهاي بلاغى آن زبان باز جست و اين حكمى است كلى كه در صحت آن ترديد روانيست؛ اما با توجه به اينكه «اجناس بلاغت»، به تعبير رادويانى ص ، «از تازي به پارسى» آورده شده، پرسش اين است كه اين اجناس تا چه اندازه با ملايمات زبان و ادب پارسى سازگاري دارد؟ شايان ذكر است كه ايرانيان عصر ساسانى به تصريح بزرگانى چون جاحظ /3 و ابن نديم ص 77- 78 در بلاغت متبحر بودهاند و آثاري بلاغى چون عش البلاغة يا عين البلاغة همو، 78 و نيز كتاب كاروَند - كه جاحظ همانجا جويندگان علوم بلاغى را به خواندن و آموختن آن توصيه مىكند نك: تفضلى، 14 - نمونة آثار آنان در باب بلاغت به شمار مىآمده است. برخى از محققان هم به فراوانى مثالهاي بلاغت در سخنان ايرانيان اشاره كردهاند همايى، معانى، 1. با اين همه، به سبب انقراض ساسانيان و از ميان رفتن اين آثار، ايرانيان ناگزير شدند كه در شعر و ادب نيز از آثار عربى تقليد كنند و احساسات و عواطف خود را در قالب اوزان عروضى عرب بريزند و در تنظيم قواعد بلاغت از كتب بلاغى عربى كه بسياري از آنها را ايرانيان خود فراهم آورده بودند، بهره گيرند و اين كتب را سرمشق قرار دهند نك: صادقيان، 15- 25؛ اقبال، «نح، نط»، در حالى كه زبان فارسى، زبانى آريايى است و با زبان عربى اختلافهاي بسيار دارد همو، «نح».
قيد «لفظ عربى» در تعريفى كه مازندرانى نويسندة كتاب انوار البلاغه از دانش معانى به دست مىدهد و آنرا تتبع در اصول و قواعدي مىداند كه موجب ظهور احوالات لفظ = زبان عربى مىشود ص 5، نيز مؤيد اين حقيقت است كه اصول بلاغت در زبان عربى با اصول بلاغت در زبان فارسى متفاوت است و اين از آن روست كه بر طبق نظريه و تشخيص فروزانفر در زبان فارسى قواعدي هست كه تابع قوانين عربى نيست. از اين جهت علم معانى عربى و به ناگزير آيين بلاغت عربى را نمىتوان در فارسى معمول و بر زبان فارسى تطبيق كرد كه بىگمان، استخراج و تدوين اصول بلاغت در زبان فارسى جز با تتبع بسيار و اطلاع عميق بر چگونگى استعمالات قدما امكانپذير نيست ص -. همايى نيز ضمن تأكيد بر اين معنا از ضرورت تدوين اصول بلاغت در زبان و ادب فارسى براساس تتبع در آثار بزرگان ادب، به ويژه جستوجو در آثار فردوسى و سعدي - كه برترين درجة بلاغت و گويى اعجاز در بلاغت است - سخن مىگويد و با طرح شواهد مختلف از بزرگان ادب، در امر تدوين اصول و قواعدي متناسب و سازگار با زبان و ادب فارسى به جد مىكوشد همان، 1.
از اين منظر است كه صاحب قابوسنامه آنجا كه به فرزند خود شيوة نامه نوشتن و تلويحاً شيوة نوشتن مىآموزد، از قاعده سخن مىگويد كه رعايت كردن آنها در نوشتن و گفتن، بلاغت به بار مىآورد. از اين قاعده مىتوان دو قاعده را سلبى و دو قاعده را ايجابى خواند. قواعد سلبى اينهاست: پرهيز از پارسى مطلق نوشتن يا به تعبير امروز پرهيز كردن از سَرهنويسى؛ اجتناب از كاربرد سجع كه در تازي هنر است و خوشآيند، اما بدان سبب كه با ملايمات و خصايص زبان فارسى سازگاري ندارد، ناخوشآيند است؛ و دو قاعدة ايجابى اينهاست: كاربرد زبان هنري، يعنى مستعارگويى يا استفاده از استعاره در سخن؛ اختصار و ايجاز، و نه تفصيل و اطناب عنصر المعالى، 08.
توجه بدين نكته بايسته است كه دانشمندان علوم بلاغى در تلاش براي دست يافتن به اساس بلاغت، بر اختصار و ايجاز تأكيد ورزيدهاند و ايجاز البته ايجاز غيرمُخلّ را عين بلاغت يا اساس بلاغت به شمار آوردهاند به عنوان نمونه، نك: جاحظ، /15-16؛ ابن خلكان، /89؛ همايى، همان، 8. از اينجاست كه حافظ غزل 45 نماد بلاغت در زبان فارسى، در بيشتر غزلهاي خود، با بيان حال اهل درد «به لفظ اندك و معنى بسيار»، بر ايجاز به عنوان بنياد بلاغت مُهر تأييد مىزند. شواهد مشهور بلاغت نيز از جمله مصاديق برجستة ايجاز بهشمار مىآيند، مانند «به دشت آهوي ناگرفته مبخش» فردوسى، /53، «هر چه زود برآيد، دير نپايد» سعدي، 29؛ نيز نك: همايى، همان، 5 - 0.
افزون بر قواعد سلبى و ايجابى كه از سخنان صاحب قابوسنامه استنباط و استخراج مىتوان كرد، همايى همان، 0-1 ضمن بيان اين معنا كه اساس بلاغت، به كار گرفتن رساترين و شيرينترين الفاظ و عبارات براي اداي مقصود است، از احاطه به لغات و اصطلاحات و كنايات و امثال يك زبان و توانايى تشخيص موارد به كارگيري آنها، به عنوان شرط اساسى به دست آوردن مقام بلاغت سخن مىگويد و تصريح مىكند كه اين احاطه و اين تشخيص در رودكى، فردوسى، نظامى، مولوي، سعدي و حافظ و به طور كلى در بزرگان ادب فارسى بوده است و به همين سبب، آثار آنان تا ژرفاي روح و جان فارسى زبانان نفوذ كرده، و تأثيري پايدار برجاي نهاده است. مىتوان اين احاطه و اين تشخيص را در كنار قواعد چهارگانهاي كه از آنها سخن رفت، سومين قاعدة ايجابى و پنجمين اصل از جملة اصولى به شمار آورد كه رعايت آنها در گفتن و نوشتن، بلاغت به بار مىآورد و بر دل و جان شنونده تأثير مىگذارد شميسا، بيان، 11-12.
شاعران و نويسندگان بزرگ در طول تاريخ ادب فارسى، از علوم بلاغى براي تأثير هرچه تمامترِ سخنشان سود جسته، و شيوهها و شگردهايى خاص برگزيدهاند؛ چنانكه نظامى از صورخيال نك: همان، 16، ابزار تأثير مىسازد، سعدي ص 43 در گلستان از طربانگيزي، و در غزلها از صراحت و سادگى، يعنى از استواري لفظ و روانى معنا زرينكوب، حديث...، 3 و حافظ از ايهام و طنز نك: دادبه، «شرحى...»، 10-12. نظامى عروضى ص 2 -3 قصيدة كوتاه «بوي جوي موليان»، سرودة رودكى د 29ق/41م را نقل مىكند و از تأثير شگفتىانگيز اين قصيده كه برآمده از بلاغت آن است، سخن مىگويد؛ بلاغتى كه معلول روانى و استواري سلاست و جزالت و عدم تكلف در لفظ و معنا و در يك كلام حاصلِ خصيصهاي است كه از آن به سهل ممتنع تعبير مىشود و به همين سبب، «هنوز اين قصيده را كس جواب نگفته است» همو، 4. بدينترتيب، «روانى و استواري و عدم تكلف در لفظ و معنا» نيز از جمله ويژگيهاي بلاغتآفرين به شمار مىآيد. و چنين است كه ويژگيهاي «تيغ بلاغت» سعدي نك: ص 88 و «لطفِ سخن» حافظ غزل 7، تنها از طريق تأمل در آثار آنان شناخته مىشود.
تاريخ ادب فارسى گوياي اين حقيقت است كه نظريهپردازان بلاغى در زبان و ادب فارسى، تلاش و خلاقيت و تشخيصى درخور و متناسب با تلاش و تشخيص و خلاقيت شاعران و نويسندگان بزرگ در اين زبان نداشتهاند و بههمين سبب، نتوانستهاند چنانكه بايد اصول و قواعد ادبى و بلاغى را بازيابند و باز شناسند و آيين بلاغت، متناسب با زبان و ادب فارسى تدوين كنند نك: دادبه، «ساعتى...»، 0. مقايسة فى المثل مدارج البلاغه، تأليف رضا قلىخان هدايت د 288ق/871م با ترجمان البلاغه، تأليف محمد بن عمر رادويانى سدة ق/1م و با حدايق السحر، تأليف رشيد وطواط د 73ق/177م از ميزان توفيق نه چندان چشمگير نظريهپردازان بلاغى و حتى از عدم توفيق آنان در زبان و ادب فارسى و نيز از تحول اندك بلاغت، طى سده حكايت دارد. در پى تلاشها و جست و جوگريهاي محققانمعاصر، از دانش بلاغى، دانش تحولى چشمگير يافته است: بيان ه م، بديع ه م، و عروض ه م و قافيه ه م. اما چهارمين دانش، يعنى «معانى» به اندازة دانش ديگر متحول نگرديده است و غالب مؤلفان و محققان از منظري سنتى به مسائل آن دانش مىنگرند و گاه در طرح مسائل بلاغى، كوركورانه از اصول و قواعد بلاغت زبان عرب تقليد مىكنند و مىكوشند تا اين قواعد را بر زبان و ادب فارسى تطبيق كنند. اين تقليد و تطبيق اگر در مواردي مؤثر و دستگير بوده، به طور كلى زيان به بار آورده، و موجب شده است تا اصول و قواعد ويژة زبان و ادب فارسى كشف نشود و نظام بلاغى ويژة اين زبان شكل نگيرد، حتى موجب شده است تا برخى از فصيحترين و بليغترين اشعار فارسى، فصيح و بليغ به شمار نيايد فشاركى، 48.
رابطة فصاحت و بلاغت: دانشمندان و محققان علوم بلاغت غالباً در تعريف بلاغت، فصاحت را شرط بلاغت مىشمارند و بلاغت را پس از فصاحت متحقق مىبينند به عنوان نمونه، نك: تفتازانى، المطول، 5، شرح، 7-9؛ خطيب، /1 -2؛ شميسا، معانى، 5-6، اما همايى در كتاب معانى و بيان ص 8-9، حاشيه گفتارها و تعبيرهاي عاميانه را نمونههاي برجستة بلاغت مىشمارد و اصطلاحات بنايان، نجاران و گچكاران، مثل «بوم خوار» و «دندان موشى» را مثال مىآورد. بدينترتيب، مىتوان نتيجه گرفت كه بلاغت شامل بلاغت خواص و بلاغت عوام است كه تنها شرط بلاغت خواص فصاحت است نك: ه د، فصاحت. اين نكته نيز بديهى است كه فصاحت و بلاغت امري متحول و نسبى است و در طول زمان و تحت شرايط و عوامل مختلف، دگرگون مىشود نك: همايى، همان، 0 -1.
ديدگاه تاريخى براساس كتب بلاغى در زبان فارسى: صنايع شعري از سدة ق/0م وارد شعر فارسى شد و از همان روزگار، تأليف كتب بلاغى در زبان فارسى آغاز گرديد همان، 6. آثار بلاغى در زبان فارسى را، نخست مىتوان به دو گروه غيرموجود و موجود تقسيم كرد:
آثار غيرموجود با توجه به نام مؤلفان آنها: ابوالحسن سرخسى بهرامى، كه در چهار مقالة نظامى عروضى ص 8 اين اثرها از او ياد شده است: غاية العروضيين، كنز القافية، نقد معانى، نقد الفاظ ، سرقات و تراجم. نظامىعروضى سرخسى را با عنوان استاد مىستايد و شاعران را به خواندن تصانيف او فرا مىخواند همانجا. عناوين كتابهاي سرخسى، به ويژه كتاب نقد معانى و نقد الفاظ حكايت از آن دارد كه وي به مسائل بلاغى توجهى خاص داشته است؛ زيرا معنا به تعبير امروز مسألة «چه گفتن» است و لفظ مسألة «چگونه گفتن» و پرداختن بدين معانى، در آن روزگار ، به زبان فارسى داراي اهميتى خاص مىتواند باشد نك: دادبه، «پاسخ...»، 5-7. شمس قيس رازي در المعجم، سرخسى را از قدماي مؤلفان عجم در عروض ص 81 دانسته، و از كتاب غاية العروضيين ص 89 وي ياد كرده است. بزرجمهر قسيمى، معاصر سلطان محمود غزنوي 89-21ق/ 99-030م و در شمار عروضيان قديم شمس قيس، 81. ابوسعيد احمد بن محمد منشوري سمرقندي، معاصر سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوي، نويسندة كنز الغرائب، حاوي اشعاري متلون = ذوبحرين كه شخصى به نام خورشيدي آن را شرح كرده است رشيد وطواط، 5. ابويوسف و ابوالعلاي شوشتري، مؤلفان كتاب عروض به فارسى رادويانى، . نصر بن حسن، نويسندة محاسن الكلام كه رادويانى تصريح مىكند سرمشق وي در تأليف ترجمانالبلاغة بوده است ص -.
از عناوين اين كتابها و براساس كتابهاي كهن بازمانده در زمينة بلاغت و نقدالشعر، مثل ترجمان البلاغة، چهار مقاله و حدايق السحر مىتوان به اهميت آثار غيرموجود پى برد.
آثار موجود كه به دو بخش تقسيم مىشود: آثار قدما و قدمايى، و آثار معاصران:
الف - آثار قدما و قدمايى: آثار قدما اثر اصلى بلاغى بازمانده از سدة تا ق است، يعنى ترجمان البلاغة اثر رادويانى سدة ق؛ حدايق السحر فى دقايق الشعر تأليف رشيد وطواط سدة ق؛ و المعجم فى معايير اشعار العجم، نوشتة شمس قيس رازي سدة ق. آثار قدمايى آثاري است كه پس از سدة ق تا روزگاري نزديك به روزگار ما، و با نگاهى تا روزگار ما به تقليد از آثار قدما تأليف شده است، مثلِ حقايق الحدائق، نوشتة رامى تبريزي سدة ق كه شرح حدايق السحر رشيد وطواط است رامى، -؛ دقايق الشعر، تأليف تاج الحلاوي سدة ق؛ بدايع الافكار، تأليف واعظ كاشفى د 06 يا 10ق؛ مدارج البلاغة در علم بديع، تأليف رضاقلىخان هدايت سدة 3ق؛ درة نجفى، تأليف نجفقلى ميرزا آقا سردار سدة 4ق، مشتمل بر عروض و قافيه و بديع كه شامل بيان نيز هست؛ و سرانجام ابدعالبدايع، تأليف شمسالعلماي گركانى سدة 4ش كه مفصلترين و آخرين تأليف معتبر فارسى در فن بديع به شمار مىآيد اخوان ثالث، 57. البته زيب سخن يا علم بديع پارسى، تأليف محمود نشاط نيز از جهت جامعيت درخور ياد كرد است.
اين كتابها كه غالباً نام بديع برخود دارد، حاوي صنايع بديعى و بيانى است و غالباً با شواهد شعر فارسى همراه است و اين از آن روست كه «ادباي فارسى زبان به اين امور از نظر آرايش كلام توجه كرده، آنها را داخل فن بديع ساختهاند و به عبارت اُخري بديع فارسى شامل مباحث معانى و بيان و بديع هر سه هست» همايى، معانى، 1.
ب - آثار معاصران: در روزگار معاصر با هدف طرح مسائل بلاغى تلاش ديگري شده است. حاصل اين تلاش پديد آمدن دو گونه تحقيق و دو گونه اثر است:
گونة اول: آثاري است كه مىتوان آنها را از جهتى ترجمه خواند و از جهتى تأليف. اين گونه آثار براساس كتب بلاغى عربى، به ويژه كتاب المطول و المختصر سعدالدين تفتازانى، در زبان فارسى نوشته شده، و غالباً حاوي معانى و بيان و بديع است. نويسندگان اين گونه آثار گزارشى از مباحث بلاغى بر بنياد المطول و المختصر به دست دادهاند و ضمن ذكر شواهد عربى، شواهدي از شعر فارسى نيز آوردهاند و در طرح و تحليل شواهد فارسى گاه، به نكات تازهاي نيز دست يافتهاند. از جملة اين گونه آثار است: كتابهاي دُرَر الادب، تأليف حسام العلما آق اولى؛ هنجار گفتار، تأليف نصرالله تقوي؛ معالم البلاغة، تأليف محمدخليل رجايى؛ معانى و بيان، تأليف غلامحسين آهنى؛ و معانى و بيان، تأليف جلالالدين همايى كه در اين كتاب نكات تازه چشمگير است و نويسنده تصريح مىكند كه كوشيده است تا از طريق به دست دادن قواعد مخصوص بلاغت در زبان فارسى، معانى و بيان مخصوص اين زبان را پايهگذاري كند ص 6. اين تلاش پيشتر، در ايران عصر صفوي و به ويژه در شبه قارة هند صورت گرفته بود و فضلا و ادباي هندوستان آثاري ارجمند در اين زمينه پديد آورده بودند كه نخستين آنها عطية كبري و موهبت عُظمى نوشته سراجالدين على آرزوست نك: ص 2 و نويسنده خود نيز بدينمعنا تصريح كرده است ص 0 -1. در جنب اين اثر ارجمند مىتوان از آثاري ديگر چون انوار البلاغه، تأليف محمدهادي بن محمد صالح مازندرانى قرن 1ق و از حدايق البلاغت، نوشتة ميرشمسالدين فقير دهلوي قرن 2ق ياد كرد. انوار البلاغه، گزارشى است از معانى و بيان و بديع به فارسى، اما شواهد در سراسر كتاب عربى است. در برابر آن، حدايق البلاغت از جهت آوردن شواهد فارسى و حتى تحليل اين شواهد، اثري است بسيار سودمند و با ارزش. آخرين اثر از اينگونه، كتاب اصول علم بلاغت در زبان فارسى تأليف غلامحسين رضانژاد نوشين است، اين كتاب آكنده از شواهد شعر فارسى است همراه با مقدمهاي در نقد شعر.
گونة دوم: آثاري است كه با نگاهى تازه، با توجه به خصايص زبان و ادب فارسى و با استفاده از دانش زبانشناسى، نقد ادبى و سبك شناسى تأليف شده است. به دنبال آشنايى فرهيختگان با فرهنگ غرب از عصر قاجار، و به ويژه پس از انقلاب مشروطه و در پى تأملات تازهاي كه از برخورد انديشههاي كهن و سنتى به بار آمد، محققان در مسائل موردتحقيق خود به گونهاي ديگر نگريستند. تأمل در مسائل بلاغى نيز از اين قاعده مستثنى نبود. نگاهى تازه متوجه زبان و ادب فارسى شد و محققان حوزة بلاغت، به ويژه پس از تأسيس دانشگاه و فعاليتهاي دانشگاهى، كوشيدند ضمن توجه به ميراث بازمانده از بلاغت عربى و گزارشهاي فارسى فراهم آمده براساس آن ميراث، به تدوين اصول و قواعد ويژة بلاغت در زبان و ادب فارسى بپردازند. در زمينة عروض و قافيه و در مسألة وزن - كه بخش عمدة موسيقى شعر از آن بهبار مىآيد و بر بلاغت مىافزايد - معاصران تلاشهايى چشمگير كردهاند. وزن شعر اثر پرويز خانلري؛ عروض حميدي، تأليف مهدي حميدي شيرازي؛ بخشهايى از كتاب موسيقى شعر، تأليف شفيعى كدكنى؛ و نگاهى تازه به عروض، نوشتة سيروس شميسا از جمله آثاري است كه مؤلفان آنها در بحث از مسائل عروضى و همچنين در چگونگى آموزش عروض، طرحهايى تازه به دست دادهاند. در زمينة بديع، كتاب فنون بلاغت و صناعات ادبى تأليف جلالالدين همايى، گامى است نخست و برزخى است ميان نگاه سنتى و نگاه نو بدين فن. بخشهايى از كتاب موسيقى شعر تأليف شفيعىكدكنى نك: ص 93-13 هم نگاه تازهاي است به بديع، به عنوان دانش ايجاد كنندة موسيقى شعر و سرانجام كتاب نگاهى تازه به بديع نوشتة سيروس شميسا، كتابى است كه مىتوان در آن به طبقهبنديها و گزارشهاي تازهاي از صنايع بديعى دست يافت نك: ص 3، 9، 9، 5، 7، 7، 01، 15، 25.
در دانش بيان نيز تحولى چشمگير پديد آمده است. جلوهگاه اين تحول نخست، كتاب صورخيال در شعر فارسى تأليف شفيعى كدكنى است كه از نام آن گرفته تا عناوين فصول و بخشها و مباحث مختلف آن، تازگى دارد و از نگاهى ديگر به مسائل بيانى خبر مىدهد نك: ص 01 بب و سپس كتاب بيان و كتاب بيان و معانى تأليف سيروس شميسا كه هم از بابت نگاه تازه به مسائل بيانى، هم از بابت بحثهاي نظري، و هم از بابت طرح صنايع تازهاي كه جاي آنها در كتب بيان سنتى خالى است، مثلِ مبحث استعارهگونهها، يعنى سمبل، تمثيل، اسطوره و آركى تايپ نك: شميسا، بيان، 5-9 درخور توجه و حائز اهميت است.
در دانش معانى آن گونه كه در بخش اول ديدگاه موضوعى گفته شد، كار دشوارتر و راه ناهموارتر است نك: فروزانفر، - . همايى معانى، 1-3 نيز در اين باب به نكات مهمى توجه كرده است. اصول علم بلاغت در زبان فارسى تأليف غلامحسين رضانژاد نوشين از جهت طرح پارهاي مسائل نظري و يافتن شواهد شعري درخور توجه است نك: فهرست مقدمه، شواهد سراسر كتاب.
طرح و طبقهبندي تازه از مسائل بيانى، همراه با مباحث نظري ويژه، با نگاهى نو را مىتوان در كتاب معانى تأليف سيروس شميسا ملاحظه كرد. فصل اول اين كتاب نك: ص 3-4، فهرست حاوي نكات تازه است و طبقهبندي جملات به خبري، پرسشى، امري و عاطفى نك: ص 5-7 - كه با مباحث نظري تازه همراه است - گوياي نگاهى نو و تلاشى ديگر در طرح مباحث بلاغى در زبان و ادب فارسى است. فشاركى ص 43 نيز كوشيده است تا ضمن نقد عملكرد بلاغت نويسان در زبان فارسى، طرحى نو بر بنياد دو اصلِ «عدم ناسازي و ناهنجاري لفظى و معنوي» و «تخييل» درافكند همو، 46 بب. اين تلاشها همچنان تا تدوين دانش معانى و اصول بلاغت متناسب با زبان و ادب فارسى ادامه دارد.
مآخذ: آرزو، على، عطية كبري و موهبت عظمى، به كوشش سيروس شميسا، تهران، 381ش؛ ابن خلكان، وفيات؛ ابن سينا، «فن الشعر»، همراه فن الشعر نك: هم، ارسطو؛ ابن نديم، الفهرست؛ اخوان ثالث، مهدي، «آيات موزون افتادة قرآن كريم»، يادنامة علامه امينى، به كوشش جعفر شهيدي و محمدرضا حكيمى، تهران، 352ش؛ ارسطو، فنالشعر، ترجمه و شرح عبدالرحمان بدوي، بيروت، دارالثقافه؛ اقبال آشتيانى، عباس، مقدمه بر حدايق السحر نك: هم ، رشيد وطواط؛ تفتازانى، مسعود، شرح المختصر، به كوشش عبدالمتعال صعيدي، قم، كتابفروشى كتبىنجفى؛ همو، المطول، قم، مكتبة الداوري؛ تفضلى، احمد، تاريخ ادبيات ايران پيش از اسلام، به كوشش ژاله آموزگار، تهران، 376ش؛ تقوي، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، 317ش؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 368ق/949م؛ جرجانى، على، التعريفات، بيروت، 408ق/988م؛ حافظ، ديوان، به كوشش منصور موحدزاده، تهران، 370ش؛ خطيب قزوينى، محمد، الايضاح فى علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت، 405ق/985م؛ دادبه، اصغر، «پاسخ استادان»، نامة فرهنگ، تهران، 379ش، س 0، شم 8؛ همو، «ساعتى در ساية آفتاب»، كتاب ماه ادبيات و فلسفه، تهران، 381ش، س ، شم و ؛ همو، «شرحى بر حافظ پيراسته از لطافتها»، دربارة حافظ، تهران، 365ش؛ رادويانى، محمد، ترجمان البلاغة، به كوشش احمد آتش، استانبول، 949م؛ رامى تبريزي، حسن، حقايق الحدائق، به كوشش محمد كاظم امام، تهران، 341ش؛ رشيد وطواط، حدايق السحر فى دقايق الشعر، به كوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران، 308ش؛ رضانژاد، غلامحسين، اصول علم بلاغت در زبان فارسى، تهران، 367ش؛ زرينكوب، عبدالحسين، حديث خوش سعدي، تهران، 379ش؛ همو، شعر بى دروغ، شعر بى نقاب، تهران، 355ش؛ سعدي، ديوان، به كوشش مظاهر مصفا، تهران، 340ش؛ سكاكى، يوسف، مفتاح العلوم، قاهره، 319ق؛ شفيعىكدكنى، محمدرضا، صورخيال در شعر فارسى، تهران، 366ش؛ همو، موسيقى شعر، تهران، 368ش؛ شمس قيس رازي، المعجم، به كوشش محمد قزوينى و مدرس رضوي، تهران، 314ش؛ شميسا، سيروس، بيان و معانى، تهران، 376ش؛ همو، معانى، تهران، 379ش؛ همو، نگاهى تازه به بديع، تهران، 368ش؛ صادقيان، محمدعلى، «سهم ايرانيان در تدوين و تكميل علوم بلاغى»، مجموعه مقالات چهارمين كنگرة تحقيقات ايرانى در زمينة ادب و فرهنگ ايران، ج ، به كوشش محمدعلى صادقيان، دانشگاه شيراز؛ صفىپوري، عبدالكريم، منتهى الارب، تهران، سنايى؛ عنصرالمعالى كيكاووس، قابوسنامه، به كوشش غلامحسين يوسفى، تهران، 366ش؛ فارابى، «رسالة فى قوانين صناعة الشعراء»، همراه فن الشعر نك: همو، ارسطو؛ فردوسى، شاهنامه، به كوشش على اف و ديگران، مسكو، 965م؛ فروزانفر، بديعالزمان، «معانى و بيان»، نامة فرهنگستان زبان و ادب فارسى، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 376ش، ضميمة شم ؛ فشاركى، محمد، «معانى بيان فارسى با روش جديد»، مجموعه مقالات چهارمين كنگرة تحقيقات ايرانى در زمينة ادب و فرهنگ ايران، ج ، به كوشش محمدحسين اسكندري، دانشگاه شيراز؛ فقير دهلوي، ميرشمسالدين، حدايق البلاغت، لكهنو، 872م؛ گركانى، محمدحسين، ابدع البدايع، بهكوشش حسين جعفري، تبريز، 328ق؛ مازندرانى، محمدهادي، انوار البلاغه، به كوشش محمدعلى غلامىنژاد، تهران، 375ش؛ نشاط، محمود، زيب سخن يا علم بديع پارسى، تهران، 342ش؛ نظامى عروضى، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمدقزوينى و محمدمعين، تهران، 333ش؛ همايى، جلالالدين، فنون بلاغت و صناعات ادبى، تهران، 361ش؛ همو، معانى و بيان، به كوشش ماهدخت بانو همايى، تهران، 370ش. اصغر دادبه