بدل
جلد: 11 از دائرة المعارف بزرگ اسلامی
نويسنده: بابك فرزانه
بَدَل، در لغت به معناي جانشين، و در اصطلاح يكى از وابستههاي اسم (توابع) در نحو عربى. بدل اسمى است غالباً جامد كه بدون واسطة حرف عطف پس از اسمى ديگر به منظور تقرير، تأكيد و توضيح آن مىآيد و مراد اصلى گوينده است، و همين ويژگى آن را از ديگر توابع (صفت، عطف بيان، عطف نسق، تأكيد) كه در حقيقت مكمل و مفسر متبوعند، نه مراد و مقصود اصلى، متمايز مىسازد؛ مانند جملة جائنى زيدٌ اخوك (سيبويه، 1/150؛ ابن هشام، اوضح...، 3/399- 400؛ جرجانى، 19؛ صبان، 3/123؛ اهدل، 2/105؛ حسن، 3/664 - 665). بدل تنها از لحاظ اعراب بايد با مبدلٌ منه تطبيق كند (ابن يعيش، 2/68؛ كيشى، 385؛ اهدل، همانجا؛ حسن، 3/674 -676؛ نيز نك: ابن جنى، 144- 145؛ ابن عصفور، 244-247). با اينهمه، موضوع تطابق ميان آن دو، در انواع گوناگون بدل، هنوز جاي گفت و گو دارد.
نحويان كوفه به جاي اصطلاح بدل، ترجمه، تبيين و تكرير را به كار بردهاند (سيوطى، 1/125؛ صبان، اهدل، همانجاها). بدل مىتواند به جاي مبدلٌ منه (متبوع) بنشيند و حذف مبدلٌ منه تغييري در معناي جمله ايجاد نمىكند و از همينرو، دستورنويسان گفتهاند كه مبدلٌ منه در حكم اسقاط است، يعنى مىتوان آن را حذف كرد (مبرد، 4/211؛ ابنجنى، 144؛ ابن يعيش، 2/66؛ فقى، 242؛ قس: ابن ابى الربيع، 1/387- 389؛ اهدل، همانجا).
بدل بر 4 نوع است: 1. بدل كل از كل (يا بدل مطابق) مانند «اِهْدِنَا الصَّراطَ الْمُسْتَقيمَ. صِراطَ الَّذينَ اَنْعَمْتَ عَلَيْهِم» (فاتحه/1/6، 7)؛ 2. بدل بعض از كل كه لازم است در آن بدل متصل به ضميري باشد كه به مبدلٌ منه بازگردد. اين ضمير گاه آشكار است مانند اكلتُ الرغيفَ ثُلْثَه، و گاه پنهان چون: قبّله اليدَ؛ 3. بدل اشتمال (يا انتقال، نك: اهدل، 2/107) كه در آن بدل خصوصيتى است كه مبدلٌ منه دارندة آن است و وجود ضمير آشكار يا پنهان در آن نيز ضروري است، مانند اعجبنى علىٌ علمُه؛ 4. بدل مباين [با مبدلٌ منه] كه خود بر 3 نوع است: 1. بدل غلط ؛ 2. بدل نسيان مانند مررت بكلب½ فرس½؛ 3. بدلِ اضراب يا بَداء كه برخلاف دو نوع ديگر، در اينجا مبدلٌ منه و بدل هر دو موردنظر گوينده است، مانند اكلتُ خبزاً لحماً. اين نوع از بدل را مىتوان با واسطة «بل» نيز به كار برد: اكلتُ خبزاً بل لحماً. برخى از نحويان تفاوتى ميان بدل غلط و نسيان قائل نيستند (ابن عصفور، 242-244؛ ابن هشام، همان، 3/401-404، شرح...، 567، 568 -570؛ ابن عقيل، 2/249؛ اهدل، 2/106- 108؛ رايت، و بديهى است كه كلام فصيح بايد عاري از بدل غلط يا نسيان باشد (نك: ابن جنى، 146؛ ابن ابى الربيع، 1/393-394؛ كيشى، 383؛ فتحالله، 139-140). برخى بدل كل از بعض را نيز به انواع ياد شده افزودهاند (نك: اهدل، 2/108).
بدل در دستور زبان عربى محدود به اسم نيست، بلكه فعل و جمله نيز به عنوان بدل آورده مىشود (نك: سيبويه، 3/87؛ ابن هشام، اوضح، 3/407- 408؛ ابن عقيل، 2/253؛ اهدل، 2/109؛ فقى، 248-252)، چون «يُضاعَفْ» كه بدل است از «يَلْقَ» در آية شريفة «...وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً. يُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ ...» (فرقان/25/68، 69).
گروهى از نحويان مانند سيبويه عطف بيان و بدل كل از كل (مطابق) را يكى دانسته، و در كتابهاي خود به عطف بيان نپرداختهاند (ابن برهان، 1/236؛ استرابادي، 2/379-380)، اما برخى ديگر با آنكه هريك از آن دو را به طور مستقل موردبررسى قرار داده، تفاوتهايشان را ذكر كرده، گاه در تشخيص و تمييز ميان آن دو دچار ترديد شدهاند (ابن يعيش، 2/71؛ ابن هشام، مغنى...، 2/593 -597؛ فتحالله، 136-141).
آنچه در تعريف و تقسيم بدل ذكر شد، مجموعة نظر نحويان است كه با توجه به عنايت خاص آنها به ظواهر اعراب، در اين تقسيمبنديها از تكلف به دور نماندهاند؛ زيرا برخى از قاعدههاي پيشنهادي ايشان، يا اصلاً در مقولة قواعد دستوري نمىگنجد (مانند نوع 4، كه در آن بدل، زاييدة اشتباه يا تغيير عقيدة گوينده است)، و يا معادل ساختار نحوي ديگري است و شامل مفهوم بدل (جايگزين) نمىگردد (مانند نوع 2 و 3 كه با تركيب مضاف و مضافٌاليه قابل تطبيق است: اكلتُ ثلث الرغيف؛ اعجبنى علمُ على½).
علاوه بر اين، آنچه در اين باب جايش در بحثهاي نحويان خالى است، آن است كه مرز صفت و بدل را چگونه بايد تعيين كرد؟ مثلاً آيا در ارسطو المعلم الاول، كلمات «المعلم الاول» بدلِ ارسطويند يا صفت او؟
مآخذ: ابن ابى الربيع، عبيدالله، البسيط فى شرح جمل الزجاجى، به كوشش عياد بن عيدثبيتى، بيروت، 1407ق/1986م؛ ابن برهان عكبري، عبدالواحد، شرح اللمع، به كوشش فائز فارس، كويت، 1404ق/1984م؛ ابن جنى، عثمان، اللمع فى العربية، به كوشش حامد مؤمن، بيروت، 1405ق/1985م؛ ابن عصفور، على، المقرب، به كوشش احمد عبدالستار جواري و عبدالله جبوري، بغداد، 1391ق/1971م؛ ابن عقيل، عبدالله، شرح على الفية ابن مالك، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، 1385ق/ 1965م؛ ابن هشام، عبدالله، اوضح المسالك، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1399ق/1979م؛ همو، شرح شذور الذهب، به كوشش عبدالغنى دقر، دمشق، 1404ق/1984م؛ همو، مغنى اللبيب، به كوشش مازن مبارك و محمدعلى حمدالله، قم، 1408ق؛ ابن يعيش، يعيش، شرح المفصل، بيروت، عالم الكتب؛ استرابادي، محمدمهدي، شرحالرضى علىالكافية، بهكوشش يوسف حسن عمر،بنغازي،1398ق/ 1978م؛ اهدل، محمد، الكواكب الدرية، بيروت، 1417ق/1996م؛ جرجانى، على، التعريفات، قاهره، 1306ق؛ حسن، عباس، النحو الوافى، قاهره، دارالمعارف؛ سيبويه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بيروت؛ 1403ق/1983م؛ سيوطى، همع الهوامع، به كوشش محمد بدرالدين نعسانى، قم، 1405ق؛ صبان، محمد، حاشية على شرح الاشمونى، قاهره، داراحياء الكتب العربيه؛ فتحالله، رفعت، «البدل و عطف البيان»، مجلة مجمع اللغة العربية، قاهره، 1388ق/1969م، شم 24؛ فقى، زكريا، نحو الزمخشري بين النظرية و التطبيق، بيروت، 1407ق/1986م؛ قرآن كريم؛ كيشى، محمد، الارشاد الى علم الاعراب، به كوشش عبدالله على حسينى بركاتى و محسن سالم عميري، مكه، 1410ق/1989م؛ مبرد، محمد، المقتضب، به كوشش محمد عبدالخالق عضيمة، بيروت، 1382ق/1963م؛ نيز:
Wright, W., A Grammar of the Arabic Language, Cambridge, 1955.
بابك فرزانه