بديع
جلد: 11
نويسنده: هرمز رحيميان
بَديع، در لغت به معنى پديد آورنده، نوآورنده (فاعلى)، نيز نوآورده شده و جديد (مفعولى)؛ و در اصطلاح شاخهاي از علوم بلاغت كه دربارة چگونگى آرايشهاي لفظى و معنوي كلام پس از رعايت اصول بلاغت گفت و گو مىكند (نك: سكاكى، 200؛ خطيب، 1/477؛ سيوطى، 137).
در اوايل عصر عباسى شاعران نوگرايى چون بشار (د 167ق/ 783م)، مسلم بن وليد (د 208ق/823م) و ابوتمام (د 231ق/846م)، در سرودههاي خود صنايع طريف و بديع را به كار گرفتند؛ به گونهاي كه گروهى اين دسته از شاعران را مخترع دانش بديع دانستهاند (همو، 12؛ ضيف، البلاغة...، 28؛ زرينكوب، 415-416). گفته شده است: نخستين كسى كه كلمة بديع را پيشنهاد كرد، مسلم بن وليد بود؛ سپس جاحظ (د 255ق/869م) آن را در جاي جاي آثارش به كار برد (ضيف، همان، 69). البته مراد جاحظ از بديع همان تعابير بلاغى و سخنان و عبارات دلانگيز و زيباست. او بديع را از ويژگيهاي زبان عربى، و علت اساسى برتري اين زبان بر ديگر زبانها دانسته است (3/254؛ نيز نك: عتيق، 11). وي در كتاب البيان و التبيين به فنونى نظير استعاره، تشبيه، احتراس، حسن تقسيم، سجع، كنايه، ازدواج، اسلوب حكيم، ايجاز، ارصاد، تسهيم، اقتباس و مساوات پرداخته، اما براي آنها تعريفى ارائه نكرده است (ضيف، همان، 56؛ شرف، 15؛ عتيق، همانجا؛ خفاجى، مقدمه بر الايضاح، 1/9، البحوث...، 177- 178؛ مبارك، 55 - 58). اين نكته درخور ذكر است كه دانشمندانى چون فرّاء (د 207ق/822م) و ابوعبيده مَعْمَر بن مثنى (د 208ق) - البته به شيوة لغويان - در آثار خود برخى مباحث بلاغى را مطرح كردهاند (ضيف، همان، 29). همچنين گفته شده كه اصمعى دربارة تجنيس كتابى نگاشته است (ابن معتز، 25؛ ضيف، همان، 30). بنابراين، واژة بديع و مشتقات آن در روزگار جاحظ مفهومى عام داشته، و مباحث علم معانى و بيان را نيز شامل مىشده است.
مبرد (د 285ق/898م) در اثر ارزشمند خود الكامل بخش گستردهاي را به تشبيه اختصاص داده، و آن را به انواع مختلفى چون تشبيه مفرط، مصيب، مقارب و بعيد تقسيم كرده است. نمونههايى كه وي در اين باب ذكر كرده است، همه در مقولة بديع در مفهوم عامش جاي مىگيرد (3/32 بب ).
مراد ابن قتيبه (د 276ق/889م) نيز از واژة بديع در آثار خود همان مفهوم عام آن است. وي مىگويد: شعر تنها به سبب لفظ و معناي خوب برگزيده نمىشود، بلكه در اين امر عوامل ديگري چون تشبيه مؤثر است ( الشعر...، 1/84). ابن قتيبه در تأليفات خود از مباحثى چون استعاره، مجاز، مقلوب، كنايه، تكرار، تقديم و تأخير و... كه بعدها در زمرة موضوعات علم بيان و بديع قرار گرفت، سخن گفته است (مثلاً نك: تأويل...، 15، 103، 135، 232؛ ضيف، همان، 58 -60).
در 274ق ابن معتز (ه م)، كتاب البديع خود را نگاشت (نك: ص 58). اثر او نخستين كتابى است كه با اين عنوان ارائه مىشود (ابن رشيق، 1/265؛ مبارك، 65؛ عتيق، 11-12). ابن معتز در مقدمة اثر خود اعتراف مىكند كه اين نامگذاري از ابتكارات او نيست و وي تنها آنچه را در قرآن، لغت، احاديث پيامبر، سخن صحابه و اشعار پيشينيان - كه نوخاستگان آن را بديع ناميدهاند - يافته، گردآوري كرده است، تا دانسته شود كه شاعرانى مانند بشار، مسلم و ابونواس مخترع اين دانش نبودهاند، بلكه آنان در آثار خود اين صنايع را بسيار به كار مىگرفتند (ص 1؛ ضيف، همان، 67 - 68؛ عتيق، 12). بنابراين، ابن معتز در زمينة علم بديع تنها ادعاي برتري كرده (ص 58)، زيرا اين فن پيش از او شناخته شده بوده است و جاحظ، مبرد و ابن قتيبه در كتابهاي خود علاوه بر مباحثى كه ابن معتز آورده است، به مباحث ديگري نيز پرداختهاند كه ابن معتز از آنها نام نبرده است. ابن معتز در اثر خود از نوشتههاي جاحظ بسيار استفاده كرده است. مباحث طرح شده در كتاب ابن معتز كه وي همه را در مقولة بديع جاي داده است، عبارتند از استعاره، تجنيس، مطابقه، رد اعجاز الكلام على ما تقدمها و مذهب كلامى. ابن معتز بديع را منحصر به 5 موضوع ياد شده مىداند. البته او بابهاي ديگري را مانند التفات، تأكيد مدح شبيه به ذم و تجاهل العارف در پايان كتابش آورده، و آنها را از دايرة بديع خارج كرده، و تنها در زمرة محسنات قرارشان داده است (ص 58 بب ؛ مبارك، 65 -66، حاشيه؛ شرف، 19-20؛ ضيف، همان، 56). بنابراين، بديع نزد ابن معتز هم فراگيرتر از آن چيزي است كه امروزه تعريف مىشود (نك: مبارك، 69).
پس از ابن معتز دانشمند هم عصر او قدامة بن جعفر (د 337ق/ 948م)، كار او را گسترش داد و به صنايعى با نامهاي تازه اشاره كرد كه عمدتاً عبارتند از ترصيع، غلو، تقسيم، مقابله، تفسير، تتميم، مبالغه، مساوات، اشاره، اِرداف، تمثيل و مطابقه (كه بعدها مماثله و تعطف خوانده شدند) و توشيح كه ظاهراً با توجه به آنچه ابن معتز رد الاعجاز على ما تقدمها من الكلام خوانده است، مطابقت دارد. او همچنين ايغال را به مباحث ابن معتز افزود و اثر خود را نقد الشعر ناميد (نك: ص 80، 141، 142، 144، 153، 167- 168؛ عتيق، 16؛ مبارك، 77- 78). تكافو در كتاب قدامه همان است كه ابن معتز آن را مطابقه ناميده است (ضيف، همان، 92). قدامه در كتاب خود از رهگذر سخن درخصوص نقد شعر، صنايع بديعى را مطرح مىكند و به صفات و ويژگيهاي لفظ مىپردازد. در حقيقت، وي مانند بسياري از دانشمندان پس از خود صنايع بديعى را ابزار نقد شعر قرار مىدهد (مثلاً نك: ص 80؛ عتيق، همانجا؛ مبارك، 65). كتاب نقد الشعر تأثير قابل توجهى در آثار بلاغى پس از خود گذارد (شرف، 22؛ خفاجى، مقدمه بر نقد الشعر، 8 -9، 58).
رُمّانى (د 386ق/996م) در كتاب خود النكت فى اعجاز القرآن برخى از عنوانهاي بديع مانند تجنيس را آورده است (ص 99)؛ سپس ابوهلال عسكري (د ح 400ق/1010م) فصل نهم كتاب الصناعتين خود را به بديع اختصاص مىدهد و آن را با استعاره و مجاز آغاز مىكند (ص 204- 205). بنابراين، كلمة بديع در اين كتاب همچنان در مفهوم فراگيرش به كار رفته است. بديع نزد وي مشتمل بر 35 فن است. او بر آنچه گذشتگان آوردهاند، تشطير، مجاوره، تطريز، مضاعفه، استشهاد، تلطف و... را افزود و آن را گسترشى بيشتر داد (ص 327-343؛ قس: شرف، 23، حاشيه؛ ضيف، همان، 142؛ عتيق، 20؛ مبارك، 84 - 85).
باقلانى (د 403ق/1013م) در اعجاز القرآن به تقليد از ابن معتز و ابوهلال عسكري فصلى براي سخن دربارة بديع گشوده، آن را با استعاره آغاز مىكند و به دنبال آن به عنوانهايى چون ارداف، مماثله، مطابقه، جناس و... مىپردازد (ص 106 بب ؛ نيز نك: ضيف، همان، 110-112).
در سدة 5ق/11م ابن رشيق (د 456ق/1064م) كتاب العمدة فى صناعة الشعر و نقده را تأليف كرد. در اين كتاب برخى از بخشها به مباحث بيان و برخى ديگر به محسنات بديعى اختصاص داده شده است. وي بحث دربارة بديع را با بيان تفاوت ميان اختراع و ابداع آغاز مىكند؛ آنگاه به معناي لغوي بديع پرداخته، به سراغ ابن معتز و تقسيمبندي بديع از ديدگاه وي مىرود. بديع در كتاب العمده همان معناي عام خود را دارد و مثلاً استعاره و تشبيه را نيز كه از مباحث بيانى است، شامل مىشود (نك: 1/256؛ عتيق، 23، 25؛ ضيف، عصر...، الجزيرة العربية...، 299). ابن رشيق به مباحث بديعى پيشينيان خود عنوانهاي توريه، ترديد، تفريع، استدعا، تكرار، نفى الشىء بايجابه، اطراد، اشتراك و تغاير را افزود (نك: عتيق، همانجا). او همچنين در فنون بديعى تغييراتى ايجاد كرد و نام برخى از آنها را تغيير داد؛ مثلاً «رد العجز على الصدر» را «تصدير» ناميد (2/3؛ شرف، 24؛ ضيف، البلاغة، 149).
ابن سنان خفاجى (د 466/1074م) در كتاب سر الفصاحه كار قدامه را دنبال كرد. او فنونى را كه به لفظ ارتباط دارد، از فنونى كه مرتبط با معناست، متمايز ساخت (نك: صعيدي، «ه») و بدون ترديد اين تقسيمبندي او اساس تقسيمبندي علوم بديعى به لفظى و معنوي از سوي دانشمندان متأخر قرار گرفت (شرف، 25-26). با اينهمه، دانش بديع در اثر او استقلال نيافت.
عبدالقاهر جرجانى (د 471/1078م) كه برخى او را واضع علم بلاغت دانستهاند (نك: رضا، «ز، ط»؛ عتيق، 26)، در اسرار البلاغه بديع را به تشبيه، استعاره و تمثيل و ديگر انواع بديع از جمله تجنيس، حشو، طباق، مجاز لغوي و عقلى، حسن تعليل و... اطلاق كرده است (ص 5، 6، 14). همو در اثر بلاغى ديگر خود دلائل الاعجاز علاوه بر آنچه در اسرار البلاغه متذكر شده بود، به فصل، وصل، قصر، تقديم و تأخير و حذف كه امروزه در علم معانى مطرح مىشود، نيز پرداخت و همة اين مباحث را بيان ناميد كه بدون ترديد با بديع در معناي عامش، يعنى شگفتانگيز، جديد و نو مترادف بود؛ زيرا مشاهده مىشود كه آنچه را در اسرار البلاغه بديع ناميده، در دلائل الاعجاز بيان خوانده است (شرف، 27- 28). گفتنى است كه عبدالقاهر نيز مباحثى مانند جناس، سجع، حسن تعليل و طباق را كه منحصراً امروزه در حوزة علم بديع قرار مىگيرد، بسيار كمرنگ و به عنوان مباحث فرعى مطرح كرده است (نك: عتيق، 26، 28؛ مبارك، 104).
در سدة 6ق/12م زمخشري (د 538ق/1143م) در كتاب تفسير خود مباحث علم بديع را در حاشية مباحث مربوط به معانى و بيان مطرح كرد، اما به شرح و تفصيل آنها نپرداخت؛ زيرا او مانند بسياري از متكلمان عقيده داشت كه مباحث بديع نمىتواند وارد بحث دربارة اعجاز قرآن گردد (نك: ضيف، همان، 270؛ عتيق، 29).
أسامة بن منقذ (د 584ق/1188م) در كتاب خود البديع فى نقد الشعر فن بديع را - البته با همان معناي فراگيرش - گسترش داد. گفتنى است كه بيشتر مباحث اين كتاب را عنوانهايى به خود اختصاص داده است كه امروزه بديع خوانده مىشود. وي به گفتة خود در تدوين اين اثر از البديع ابن معتز، كتاب الصناعتين ابوهلال و العمدة ابن رشيق بهره برد (اسامه، 8؛ شرف، 29). رشيد وطواط (د 573ق/1177م) در كتاب حدائق السحر فى دقائق الشعر كوشيد تا فنون بديع عربى را با فارسى تطبيق دهد (عتيق، 30).
در كتاب نهاية الايجاز فخرالدين رازي (د 606ق/1209م) نيز همچنان مباحث علم بديع در ميان ديگر مباحث وارد شد. او در اين زمينه از اثر وطواط سود جست (نك: ضيف، همان، 285-286؛ عتيق، 32).
در سدة 7ق/13م سكاكى (د 626/1229م) در بخش سوم كتاب مشهور خود مفتاح العلوم براي نخستينبار معانى و بيان را به صورت مستقل، و دانش بديع را جزو ملحقات آن دو علم قرار داد. وي محسنات بديعى را به دو بخش معنوي و لفظى تقسيم كرد: در بخش اول مباحث مطابقه، مقابله، مشاكله، مراعات نظير، مزاوجه، لف و نشر، جمع، تفريق،تقسيم، جمعوتفريق، جمعوتقسيم، جمع و تفريق و تقسيم، ايهام، تأكيد، مدح شبيه به ذم، توجيه، سوق المعلوم مساق غيره، اعتراض، التفات و تقليل اللفظ و لاتقليله وارد شد و در بخش دوم عنوانهاي تجنيس، اشتقاق، رد العجز الى الصدر، قلب، اسجاع (سجع) و ترصيع جاي گرفت (ص 200-204؛ شرف، 29-30؛ خفاجى، البحوث، 179؛ زرينكوب، 413). البته بايد گفت كه سكاكى به همة محسنات بديعى كه تا زمان او شناخته شده بود، اشاره نكرده است.
از اين زمان به بعد، توجه به دانش بديع به عنوان سومين شاخه از دانش بلاغت، آغاز مىگردد. مثلاً بدرالدين ابن مالك (د 686ق/ 1287م) كتاب مفتاح العلوم سكاكى را تلخيص كرد و از پيچيدگيهاي منطقى، كلامى و فلسفى زدود و آن را المصباح فى علوم المعانى و البيان و البديع ناميد. وي در اين اثر 28 فن به 26 فن سكاكى افزود (عتيق، 47- 48).
خطيب قزوينى (د 739ق/1338م) به پيروي از سكاكى، در كتاب خود تلخيص المفتاح محسنات بديعى را به لفظى و معنوي تقسيم كرد و كار سكاكى را وسعت بخشيد. او خود در كتاب ديگرش الايضاح با تفصيل بيشتري به مباحث دانش بديع به صورت مستقل پرداخت (شرف، 30؛ ضيف، همان، 347-351).
گفتنى است كه در همين زمان ابن ابى الاصبع (د 654ق/1256م) در دو كتاب خود تحرير التحبير فى صناعة الشعر و بديع القرآن، بديع را در معناي عمومى خود به كار برد و در كنار محسنات بديعى به مباحث علم معانى نيز پرداخت. ضياءالدين ابن اثير (د 637/1239م) نيز در المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر اين مباحث را بيان نام نهاد (شرف، 31-32؛ عتيق، 40، 46؛ ضيف، همان، 359، عصر، مصر، 122-123). علاوه بر آنچه گفته شد، گروهى نيز مانند على بن عثمان اربلى (د 670ق/1272م) در هر بيت از مدايح خود به يكى از صنايع بديعى اشاره كردند (ابوزيد، 55). از ميان اين قصايد آنهايى كه در مدح پيامبراكرم(ص) سروده مىشد، بديعيه (ه م) نام گرفت.
مآخذ: ابن رشيق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، 1972م؛ ابن قتيبه، عبدالله، تأويل مشكل القرآن، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1393ق/1973م؛ همو، الشعر و الشعراء، به كوشش احمد محمدشاكر، قاهره، 1966م؛ ابن معتز، عبدالله، البديع، به كوشش كراچكوفسكى، لندن، 1935م؛ ابوزيد، على، البديعيات فى الادب العربى، بيروت، 1403ق/1983م؛ ابوهلال عسكري، حسن، كتاب الصناعتين، استانبول، 1320ق؛ اسامة بن منقذ، البديع فى نقد الشعر، به كوشش احمد بدوي و حامد عبدالمجيد، قاهره، 1380ق/1960م؛ باقلانى، محمد، اعجاز القرآن، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1374ق/1954م؛ جاحظ، عمرو، البيان و التبيين، به كوشش حسن سندوبى، قاهره، 1351ق/1932م؛ جرجانى، عبدالقاهر، اسرار البلاغة، به كوشش محمدرشيد رضا، بيروت، 1398ق/1978م؛ خطيب قزوينى، محمد، الايضاح فى علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت، 1405ق/1985م؛ خفاجى، محمد عبدالمنعم، البحوث الادبية، مناهجها و مصادرها، بيروت، 1980م؛ همو، مقدمه بر الايضاح (نك: هم ، خطيب قزوينى)؛ همو، مقدمه بر نقدالشعر (نك: هم ، قدامة بن جعفر)؛ رضا، محمدرشيد، مقدمه بر اسرار البلاغة (نك: هم جرجانى)؛ رمانى، على، «النكت فى اعجاز القرآن »، مجموعة ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، به كوشش محمد خلفالله و محمد زغلول سلام، قاهره، 1991م؛ زرينكوب، حميد، «تطور علم بديع و سرچشمههاي اصلى آن»، مجلة دانشكدة ادبيات و علوم انسانى دانشگاه فردوسى، مشهد، 1353ش، س 10، شم 3؛ سكاكى، يوسف، مفتاح العلوم، قاهره، 1356ق/1937م؛ سيوطى، اتمام الدراية لقراء النقاية، به كوشش ابراهيم عجوز، بيروت، 1405ق/1985م؛ شرف، حفنى محمد، مقدمه بر بديع القرآن ابن ابى اصبع، قاهره، دارنهضة مصر للطبع و النشر؛ صعيدي، عبدالمتعال، مقدمه بر سر الفصاحة ابن سنان خفاجى، قاهره، 1372ق/1953م؛ ضيف، شوقى، البلاغة تطور و تاريخ، قاهره، 1965م؛ همو، عصر الدول و الامارات، قاهره، 1980م، 1990م؛ عتيق، عبدالعزيز، علم البديع، بيروت، 1974م؛ قدامة بن جعفر، نقد الشعر، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجى، بيروت، دارالكتب العلميه؛ مبارك، مازن، الموجز فى تاريخ البلاغة، دمشق، 1416ق/1995م؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمدابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1376ق/1956م. بابك فرزانه
بديع در زبان و ادب فارسى: كهنترين كتاب فارسى در علم بديع و بلاغت و بيان، ترجمان البلاغة رادويانى (سدة 5ق/11م) است كه بر الگويِ بلاغت عرب نوشته شده، و مؤلف خود به اين اخذ و اقتباس اشاره كرده است (ص 3)؛ عنوان كتاب نيز مؤيد اين مدعاست. سپس رشيد وطواط (د 573ق/1177م) حدائق السحر را، تا حدودي، با اخذ و اقتباس از رادويانى تأليف كرد (نك: رشيد وطواط، سراسر كتاب). شمس قيس رازي (د پس از 628ق/1231م) نيز باب ششم (باب آخر) المعجم را به فنون بلاغى اختصاص داد و در ذيل عنوان «محاسن شعر و طرفى از صناعات مستحسن» از انواع فنون بديعى چون ترصيع و تجنيس و ايهام و تلميح، و مباحث بيان مثل تشبيه و استعاره، و نيز مباحث مربوط به دانش معانى همچون ايجاز و مساوات به شيوة رادويانى و رشيد وطواط، يعنى بدون تفكيك مباحث از يكديگر گفتوگو كرد (ص 291-326).
مؤلفان اين كتابها ناقل آراء علماي بلاغت عربند و در كار آنان، كمتر نوآوري ديده مىشود؛ اما نويسندگان اغلب به نظم و نثر فارسى نيز استشهاد كردهاند و در مواضعى هم اختلافنظرهايى در فروع علم بديع با بلاغيون عربىنويس داشتهاند؛ به عنوان نمونه مىتوان از اختلافنظر آنان در باب صناعت «رد العجز على الصدر» ياد كرد (نك: سكاكى، 430-431؛ خطيب قزوينى، 393؛ تفتازانى، 449-450؛ قس: شمس قيس، 301-302). اينگونه اختلافنظرها، و نيز تفاوت در نامگذاري و تعريف برخى از صنايع بديعى، در كتب بديعنويسان معاصر فارسى نيز ديده مىشود؛ ليكن طرح اصلى و طبقهبندي علم بديع، تا چندي پيش منطبق بر همان طرح و نظم و نسق كتب قدما، اعم از عربىنويس و فارسىنويس بود.
پس از المعجم شمس قيس، تحولى در بديع به بار نيامد و اهتمام شايستهايبراي خروجآناز حالتايستايىصورتنگرفت.بديعنويسان همچنان به بازنويسى و تقليد و تكرار مطالب پيشينيان پرداختند و گاه شواهدي تازهتر و دقيقتر پيشنهاد كردند. بدايع الافكار از حسين واعظ كاشفى (د اوايل سدة 10ق/16م)، مدارج البلاغه تأليف رضاقلى هدايت (د 1288ق/1871م) و دُرّة نجفى از نجفقلى ميرزا معزي از جملة اين قبيل آثار است. كتاب فنون بلاغت و صناعات ادبى تأليف جلالالدين همايى (معاصر) نسبت به كتب ديگر برتري چشمگيري دارد.
در سالهاي اخير، شميسا با تذكار برخى از عيوب كتب بديع، از جمله تداخل مباحث مربوط به نظامهاي نقد ادبى، عروض و قافيه با فن بديع، تأليف كتابهاي بديع بر بنياد كتب بلاغت عربى، اختلاف در نامگذاري صنايع و نارسايى تعاريف و به ويژه نداشتن طبقهبندي علمى و با انتقاد از شيوة نظم الفبايى صنايع در برخى كتابها (نك: شميسا، 142-144؛ معزي، 107 بب، 166 بب؛ تقوي، 343-344: فهرست)، خود بهطبقهبندي تازهاي همت گماشته، و با استفاده از امكانات اولية زبانشناسى، بخش بديع لفظى را بازنويسى كرده، و در بخش بديع معنوي، كوشيده است تا تعاريف نسبتاً دقيق و علمى به دست دهد (نك: شميسا، 5 -6).
در اين طبقهبندي، هر صنعت پديدهاي مجزا و مجرد نيست؛ بلكه مجموعهاي از صنايع با توجه به پيوند منطقى و معقولى كه با يكديگر دارند، ذيل يك عنوان قرار مىگيرند. در بخش نخست از بديع لفظى با عناوين «روش تسجيع»، «روش تجنيس»، «روش تكرار» و «تفنن يا نمايش اقتدار»، و در بخش دوم از بديع معنوي ذيلِ عناوين «روش تشبيه»، «روش تناسب»، «ايهام»، «ترتيب كلام» و «تعليل و توجيه» گفت و گو شده است (نك: همو، 7- 8). به علاوه، چند اصطلاح جديد نيز، با شواهد كافى در اين كتاب وضع شده است، نظير هم حروفى، همصدايى، حرفگرايى، تجسم، صدا معنايى و تبادر (نك: همو، 57، 58، 82، 83، 95، 106).
تلاش براي طرح مسائل دانش بديع از ديدگاه زبانشناسى ادامه دارد. چنانكه پس از شميسا، برخى از ادباي زبانشناس يا زبانشناسانى كه به مسائل ادبى علاقه نشان مىدهند، كار بررسى و تحليل و طبقهبندي صنايع بديعى از منظر زبانشناسى را دنبال كردند. مىتوان كوشش صفوي در كتاب از زبان شناسى به ادبيات را در اين زمينه، به عنوان نمونه مطرح كرد. وي در اين كتاب به طبقهبندي صناعات بديع نظم (ص 267 بب)، به ويژه بديع لفظى اهتمام ورزيده، و مباحثى چون انواع جناس را ذيل عنوان «تكرار آواها» بررسى كرده، و از توازن آوايى - واجى و توازن واژگانى سخن گفته است (نك: همو 306 بب).
طبقهبندي صنايع بديعى: صنايع بديعى را به صنايع لفظى و معنوي تقسيم كردهاند. اين طبقهبندي، نخستينبار از سوي سكاكى در كتاب مفتاح العلوم (ص 423 بب) صورت گرفته، و سپس به وسيلة علماي بلاغت در زبان و ادب عربى (براي نمونه، نك: تفتازانى، 417 بب) و نيز در زبان و ادب فارسى تا روزگار ما (براي نمونه، نك: تقوي، 206؛ همايى، 37) موردتقليد قرار گرفته، و ضمن تقليد و تكرار تكميل شده است؛ زيرا به تعبير تقوي «وجوه بديعيه محدود به حدي و محصور در عددي نيست» (همانجا) و به همين سبب، از روزگار سكاكى - چه در كتب عربى، چه در كتب فارسى - پيوسته بر شمار صنايع بديعى، اعم از صنايع لفظى و معنوي، افزوده شده است و چنانكه اشاره شد، در روزگار ما اين صنايع از منظر دانش زبانشناسى نيز موردملاحظه قرار گرفته است. مىتوان براساس منابع موجود از عصر سكاكى تا عصر حاضر فهرستى از صنايع بديع لفظى و معنوي، بدين شرح بهدست داد:
الف بديع لفظى: سجع و انواع آن، ترصيع، موازنه يا مماثله، تضمين مزدوج يا اعنات قرينه، جناس و انواع آن، قلب و انواع آن، همحروفى، هم صدايى، رد الصدر الى العجز، رد العجز الى الصدر، تشابهالاطراف، التزام يا اعنات، تكرار يا تكرير، طرد و عكس يا تبديل و عكس، توشيح يا موشح، تجريد، واسع الشفتين، واصل الشفين، جامع الحروف، رقطا، خيفا، فوق النقاط، تحت النقاط و ذولغتين. ده صنعتِ اخير، از مقولة نمايش اقتدار و تفنن است و چندان ارزش هنري ندارد.
ب - بديع معنوي: مبالغه و اغراق و غلو، جمع، تفريق، جمع و تفريق، جمع و تقسيم، جمع و تفريق و تقسيم، تجاهل العارف، ارسال المثل يا تمثيل، تجسم، حرفگرايى، مراعات نظير، جناس كلمات هم خانواده، جناس پسوند، جناس ريشه، تضاد، تلميح، ارصاد و تسهيم، براعت استهلال، حسن تخلص يا حسن مخلص، حشو مليح، ازدواج يا مزاوجت، عقد، جابهجايى صفت، صدا معنايى، استثناي منقطع، رجوع، ايهام، ايهام تناسب، استخدام، اسلوب الحكيم، استتباع، تبادر، امر بديهى، توجيه، مدح شبيه به ذم، ذم شبيه به مدح، محتمل الضدين، حسن طلب، لف و نشر (مرتب و مشوش)، تقسيم، اِعداد، تنسيق الصفات، قلب مطلب، اِطّراد، التفات، حسن تعليل، مذهب كلامى، دليل عكس، سؤال و جواب و ابداع (براي نمونه، نك: سكاكى، همانجا؛ تفتازانى، 417-462؛ مازندرانى، 319-370؛ معزي، 105- 106؛ تقوي، 206-330؛ همايى، سراسر كتاب).
بعد از تدوين علم بديع برخى از شاعران - چه در شعر فارسى و چه در شعر عربى - از سر ذوق، اشعاري اغلب در قالب قصيده سرودند و در هر بيت يكى از صنايع بديعى را به كار بردند. به اين شيوه، اصطلاحاً «بديع سرايى» مىگويند.
مآخذ: تفتازانى، مسعود، المطول، قم، مكتبة الداوري؛ تقوي، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، 1363ش؛ خطيب قزوينى، محمد، التلخيص فى علوم البلاغة، به كوشش عبدالرحمان برقوقى، قاهره، 1350ق/1932م؛ رادويانى، محمد، ترجمان البلاغه، تهران، 1362ش؛ رشيد وطواط، حدائق السحر فى دقائق الشعر، به كوشش عباس اقبال آشتيانى، تهران،1308ش؛ سكاكى، يوسف، مفتاحالعلوم، بيروت،1403ق/1983م؛ شمس قيسرازي، محمد، المعجم، به كوشش سيروس شميسا، تهران، 1373ش؛ شميسا، سيروس، نگاهى تازه به بديع، تهران، 1368ش؛ صفوي، كورش، از زبانشناسى به ادبيات، تهران، 1373ش؛ مازندرانى، محمدهادي، انوار البلاغه، به كوشش محمدعلى غلامىنژاد، تهران، 1376ش؛ معزي، نجفقلى، درّة نجفى، به كوشش حسين آهى، تهران، 1362ش؛ همايى، جلالالدين، فنون بلاغت و صناعات ادبى، تهران، 1363ش. هرمز رحيميان