استفهام
بابک فرزانه
اِسْتِفْهام، اصطلاحى در دستور زبان عربى به معناي پرسيدن، طلب خبر يا ايضاح كردن. در زبان عربى به دو طريق مىتوان جمله را بهصورت پرسشى درآورد: . با تغيير آهنگ كلام، . با آوردن يكى از ابزارهاي استفهام در جملة خبري، كه در اين حالت نيز ترتيب جمله حفظ خواهد شد براي جملات پرسشى در زبان فارسى، نك: ه د، جمله.
پرسش ممكن است دربارة يك گزارش، يا يكى از اركان كلام، يا يكى از قيود جمله باشد؛ با اينحال جملههاي پرسشى فراوانى وجود دارند كه هدف آنها بهراستى پرسش نيست، بلكه آن جملهها براي بيان شگفتى، تحسين، يا تكيه و تأكيد بر منظوري خاص بهكار مىروند. اين موضوع را دانشمندان علم بلاغت ضمن بيان معانى مجازي جملات انشايى عرضه داشتهاند مثلاً نك: خطيب قزوينى، /34-41. آنان براي جملههاي استفهامى، در غير از پرسش واقعى، معانى بسياري يافتهاند كه مهمترين آنها اين معانى است: اثبات و اقرار، نفى و انكار، نهى، سخريه يا ريشخند، تعجب، و تحقير. منطقيون نيز از استفهام مفهوم ديگري اراده مىكنند، و آن «طلب حصول صورت شىء در ذهن» است.
كلمات پرسشى: ابزارهاي پرسش را مىتوان بدين شكل تقسيمبندي كرد: الف ادوات سادة استفهام، ب قيدهاي استفهام، ج ضماير استفهام.
الف ادوات سادة استفهام:
. همزه أ: اين حرف سادهترين و اصلىترين ادات استفهام است سيبويه، /9؛ مبرد، /6، 62 و به اعتقاد برخى از دستورنويسان، ديگر ادوات استفهام قدرت پرسشى خود را از آن كسب مىكنند نك: سيبويه، همانجا، /87. اين ادات كه در آغاز جملههاي اسمى و فعلى مىنشيند، در قياس با ديگر ادوات استفهام كاربردي وسيعتر دارد زمخشري، 49 و حتى گاه پيش از حروف عطف قرار مىگيرد، مثل «ألستَ صاحبنا، أوَلست أخانا؟»، يا «أفأمنوا مكرالله؟»، يا «أثُمّ اہذا ما وقع آمنتم به» سيبويه، /87-90؛ مبرد، /07- 08؛ ابن يعيش، /51-52؛ ابن هشام، /6. همزه گاه با يكى از دو حرف نفى «لا» و «ما» تركيب شده، ادوات پرسشى منفى «ألا» و «أما» را مىسازد كه بيشتر براي تأكيد و توجه دادن به امري به كار مىروند؛ مثال: «ألا رجلاً جزاه الله خيراً؟»، يا «أما والله لو تعديتها قتلتك» نك: سيبويه، /08، /35؛ نيز نك: رايت، .II/309-310 در جملههاي پرسشى كه با همزة استفهام آغاز مىشوند، موردسؤال بلافاصله پس از همزه قرار مىگيرد، مثل «أضربت زيداً؟»، يا «أ أنت ضربت زيداً؟»، يا «أ زيداً ضربت؟» خطيب قزوينى، /28.
. هل: اين حرف يكى ديگر از ادوات سادة استفهام است كه تا اندازهاي به همزة استفهام شباهت دارد، اما در قياس با آن، نوع فعالتري از پرسش را مطرح مىكند نك: رايت، .II/308 حرف «ه» در «هَلْ» مىتواند يادآور «أ» باشد و شايد بتوان گفت كه «هل» در آغاز «أل» بوده است استرابادي، /49؛ نيز نك: بلاشر، 18 ? ?C?E?? .I/288 شايان ذكر است كه در برخى گويشها «ه» و «أ» را به جاي يكديگر بهكار مىبردهاند: هَما به جاي أما، هذا الذي به جاي أذا الذي، اَلاّ به جاي هلاّ و أل به جاي هل ابن هشام، /4؛ رايت، 288 .I/282, سيبويه معتقد است كه «هل» مطلقاً به معناي «قَد» است و پيش از آن يك همزة استفهام وجود داشته كه در اثر كثرت استعمال حذف شده است /89؛ نيز نك: ابن جنى، /62. شايد بتوان وجود همزه و «هل» در كنار هم را شاهد اين مدعا دانست؛ مثال: «أهَل رأونا بسفح القف ذي الا´كم» نك: مبرد، /91؛ نك: ابن جنى، /63.
سيبويه درخصوص تفاوت ميان «أ» و «هَل» بر آن است كه در جملة «هل تضربُ زيداً؟» مقصود گوينده اين نيست كه عمل زدن زيد واقعاً صورت پذيرفته، اما در جملة «أتضربُ زيداً؟» مقصود گوينده اين است كه عمل زدن زيد روي داده است /75-76. براين اساس مىتوان گفت كه «أ» براي پرسش با توجه به يك واقعيت است و «هل» براي پرسش از يك احتمال بدونداشتن هرگونهنظر يا عقيده دربارة تحققآن؛ و از همينروست كه جنبة استفهامى «هل» قويتر است نك: 2 .EI«هل» برخلاف «أ» نمىتواند در آغاز يك جملة منفى قرار گيرد، اما با ادات نفى «لا» تركيب شده هَلاّ، به ابزاري تبديل مىشود كه براي جلب توجه و فوريت ضمنى با فعل مضارع، يا براي سرزنش و نكوهش بر آنچه مخاطب انجام نداده است با فعل ماضى، به كار مىرود،مثل «هلاّ تعدون منالفخر الكمىالمقنع؟»،يا«هلاّ أعلمتنى؟» سيبويه، /22؛ زمخشري، 47- 48؛ ابن يعيش، /44؛ نيز نك: كانتارينو، ؛ I/141 رايت، ؛ II/310-311 براي آگاهى از تفاوتهاي ساختاري «أ» و «هل» نك: استرابادي، /46-50.
. أم: اين حرف در آغازِ جزء دوم جملة پرسشى مىآيد كه جزء اول آن با «أ» يا «هَل» آغاز شده است. بنابراين، دو اسلوب متمايز از يكديگر وجود دارد: «أ... أمْ» و «هَل... أم». به جاي «أم» از «أو» نيز مىتوان استفاده كرد. در جملة پرسشى «أ زيد عندك أم عمرو؟» فرض بر آن است كه يكى از آنان، يعنى زيد يا عمرو نزد مخاطب است، اما دانسته نيست كه كدام يك؛ و از همينروي، پاسخ چنين پرسشى را نمىتوان با «نعم» يا «لا» داد. اما در جملة «أ لَقيتَ زيداً اَو عمراً؟» پرسش از اين است كه آيا يكى از آن دو را ديدهاي، يا نه؟ و بديهى است كه در اينصورت مىتوان با «نعم» يا «لا» پاسخ داد سيبويه، /69- 79.
ب - قيدهاي استفهام: قيدهاي استفهام كلماتى پرسشى هستند كه در ساختمان جملههاي عربى نقش قيدي حالت، مكان، يا زمان دارند و عبارتند از:
. كيف = چگونه؟: اين كلمه در حقيقت مصدري است كه غالباً به عنوان ابزار پرسش بهكار رفته است نك: بلاشر، .218 كيف به صورت كوتاه شدة «كَىْ» نيز ديده شده است نك: ابن هشام، /04.
. أيْنَ = كجا؟: اين كلمه براي پرسش از مكان است و گاه معناي آن توسط يك حرف جر تعيين مىشود: «مِن أين» = از كجا؟. با اينحال، در بسياري از موارد بهجاي «اہلى أين» = به كجا؟ «أين» بهكار مىرود: «أين تَخرج؟» بلاشر، .407
. أنّى = از كجا؟ كجا؟ چگونه؟ كِى؟ چه وقت؟: «أنى» واژهاي است بسيار اديبانه كه همهجا نمىتوان آن را بهكار برد سيبويه، /35؛ نيز نك: آذرنوش، /48-49.
. متى = كِى؟ چه وقت؟: براي پرسش از زمان.
. أيّانَ، يا اہيّانَ نك: سكاكى، 08، 13؛ رايت، .I/285 اين واژه مانند متى است، با اين تفاوت كه أيّان را در تهويل و تفخيم بهكار بردهاند. أيّان در اصل «أيّ + آن» بوده است سيبويه، همانجا؛ خطيب قزوينى، /34؛ نيز نك: فليش، .II/470
ج - ضماير استفهام: . ما چه؟: اين كلمه در زبان كهن هم براي اشخاص و هم براي اشياء بهكار مىرفته است، اما رفته رفته به اشياء اختصاص پيدا كرده است مبرد، /96؛ بلاشر، .204 مصوت بلندِ «آ» در اين ضمير پس از حروف جر به صورت كوتاه « َ » تبديل مىشود: بِمَ، لِمَ، فيمَ،...، و در هنگام وقف به شكل بِمَهْ، عَمَّهْ،... درمىآيد. گروهى نيز شكلهاي بِمْ، لِمْ، علامْ و فيمْ را به كار مىبردهاند نك: سيبويه، /64؛ زمخشري، 9؛ ابن يعيش، /، ؛ ابن انباري، /99؛ نيز نك: رايت، .I/274 شكل كوتاه شدة ما مَ به تنهايى نيز در جمله به كار مىرفته است سيبويه، /64- 65؛ نيز نك: رايت، .I/275 گاه كلمة «ذا» پس از «ما» قرار مىگيرد ماذا كه در اين حالت برخى آنها را يك كلمه و برخى دو كلمه دانستهاند و بر همين اساس، دستورنويسان براي ماذا دو معنى تشخيص داده، و براي پاسخ آن دو اعراب قائل شدهاند، مثلاً در جملة «ما ذا صنعتَ؟» = آنچه ساختى، چيست؟ «ذا» به معناي الذي است؛ بنابراين، پاسخ چنين است: «متاعٌ حسنٌ»؛ اما در جملة «ماذا صنعتَ؟» = چه ساختى؟ «ذا» با «ما» تشكيل يك كلمه داده است؛ بنابراين، پاسخ چنين خواهد بود: «متاعاً حسناً» نك: سيبويه، /16-17؛ زمخشري، 0 -1. اما معمولاً ماذا يك كلمه محسوب مىگردد و افزوده شدن «ذا» تنها پرسش را فعالتر مىكند فليش، .II/76 در موارد مقتضى ممكن است معناي «ما» با يك حرف جر تعيين شود: مانند: ممّا، عمّا،... بلاشر، .407
. مَن كه؟: اين كلمه براي پرسش دربارة شخص مرد يا زن بهكار مىرود نك: مبرد، همانجا و مبنى است، اما عربهاي بدوي هرگاه مسؤولٌ عنه نكره مىبود، «مَن» را بهصورت مذكر و مؤنث در مفرد و مثنى و جمع صرف مىكردند سيبويه، /08-09؛ مبرد، /06- 08؛ زمخشري، 9.
«ذا» ممكن است پسوند «مَن» قرار گيرد كه در اين حالت تركيب آن دو من ذا پيش از يك موصول واقع مىشود و پرسشى شديدتر را بهوجود مىآورد، مثل «من ذا الذي أمر» نك: سيبويه، /1؛ نيز نك: رايت، ؛ II/312 فليش، همانجا.
. أيّ: «أيّ» و مؤنث آن «أيّة» همواره بهصورت مفرد، گاه با يك مضافاليه و گاه به تنهايى بهكار مىروند همو، ؛ II/79-80 بلاشر، .204 درصورتى كه «أيّ» مضاف نباشد، مىتوان آن را صرف كرد نك: سيبويه، /07؛ مبرد، /02-03؛ ابن يعيش، /2؛ نيز نك: رايت، ؛ I/276 فليش، .II/80-81 «ايّ» گاه مخفف شده، به شكل «أيْ» همراه با يك پسوند مىآيد: أيْهما به جاي أيّهما، أيْمَ به جاي أيّما و أيْش به جاي اَيّ شىء نك: ابن هشام، /7؛ رايت، همانجا. «ايّ» همچنين با «ما» يا «مَن» تركيب شده، ادات پرسشى جديدي بهوجود مىآورد: أيّما، أيُّمَن همو، .1/270 شايان ذكر است كه به جاي «أيّ» با اسمى كه در حالت اضافه به دنبال آن مىآيد، مىتوان أيّما را نيز بهكار برد: «أيّما يا أيّنا احبُّ اليك؛ هو أم انا؟» همو، .1/276
هنگام پرسش از يك اسم نامعين، «أيّ» همان اعرابى را مىگيرد كه آن اسم نامعين در جمله دارد؛ مثلاً « - رأيتُ رجلاً - أيّاً؟»، « - جاء رجلٌ - أيٌّ؟»، « - مررت برجل½ - أيًّ» زمخشري، 0.
. كَم: اين كلمه براي پرسش از مقدار به كار مىرود و معمولاً پس از آن براي رفع ابهام، قيدي منصوب قرار مىگيرد. نحويان كوفه برآنند كه «كَم» در اصل «كَمَ» يا «كما» بوده كه مصوت كوتاهِ « َ » يا مصوت بلند «آ» در اثر كثرت استعمال حذف شده است نك: ابنانباري، /98-03.
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربى، تهران، 373ش؛ ابن انباري، عبدالرحمان، الانصاف فى مسائل الخلاف، بهكوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، قاهره، 964م؛ ابن جنى، عثمان، الخصائص، بهكوشش محمدعلى نجار، قاهره، 374ق/955م؛ ابن هشام، عبدالله، مغنى اللبيب، بهكوشش محمد محيىالدين عبدالحميد، بيروت، داراحياء التراث العربى؛ ابن يعيش، يعيش، شرح المفصل، بيروت، عالم الكتب؛ استرابادي، رضىالدين، شرح الكافية، به كوشش يوسف حسن عمر، 398ق/978م؛ خطيب قزوينى، الايضاح فى علوم البلاغة، بهكوشش عبدالمنعم خفاجى، بيروت، 405ق/985م؛ زمخشري، محمود، المفصل فى النحو، بهكوشش پروشه، لايپزيگ/لندن، 403ق/983م؛ سكاكى، يوسف، مفتاح العلوم، بهكوشش نسيم زرزور، بيروت، 403ق/983م؛ سيبويه، عمرو، الكتاب، بهكوشش عبدالسلام هارون، بيروت، 403ق/983م؛ مبرد، محمد، المتقضب، بهكوشش محمد عبدالخالق عضيمه، بيروت، 382ق/963م؛ هروي، على، الازهية، بهكوشش عبدالمعين ملوحى، دمشق، 391ق/971م؛ نيز:
Blach I re, R., Grammaire de l'arabe classique, Paris, 1960, Cantarino, V., Syntax of Modern Arabic Prose, London, 1974; EI 2 ; Fleisch, H., Trait E de philologie arabe, Beirout, 1990; Wright. W., A Grammar of the Arabic Language, Cambridge, 1955.
بابك فرزانه