حجت الاسلام و المسلمین سید حمید جزایری امروز در سومین نشست مدیریتی ادبیات عرب در حوزه های علمیه که با موضوع: «هست ها و بایدها» در پژوهشکده ادیب فقه جواهری برگزار شد، در قسمت دوم سخنان خود به آسیب شناسی محتوایی نظام آموزش ادبیات عربی در حوزه علمیه به شرح ذیل پرداختند:
قسمت دوم: اشکال های محتوایی
1.یکی از آسیب های محتوایی عبارت از این است که ادبیات را سماع محور بدانیم نه قیاس محور. به این معنی که بگوییم پشت این قواعد عربی، فقط استعمال عربی است که از هیچ منطقی پیروی نمی کند! این برداشت باعث آن می شود که یک پارادکس را به راحتی بپذیریم و آن استثناها و تبصره های متعدد است به گونه ای که با قانونیت قانون در تعارض است و در عین حال به وجود قانون باور داشته باشیم!! و توجیه مان نیز این باشد که اینها از استعمال عربی پیروی می کند و آن نیز از منطقی پیروی نمی کند. این در حالی است که می توان با مطرح کردن «نحو مفهومی» در این مساله بازنگری جدی نمود. استعمال نیز از قواعد عقلایی پیروی می کند با کشف این قواعد می توان در استثنائات به کاهش حداکثری رسید.
در سال 1370 بود که با توجه به این مساله در مبحث قواعد اعلال به این نکته دست پیدا کردم که بیشتر این قواعد را می تواند در چهار کلمه خلاصه کرد و آن تبدیل حرف عله به مدّ است و در انتخاب نوع حرف عله هم هوشمندی و قواعد خرد را می توان رصد کرد.
با در دست داشتن نحو مفهومی، می توان از تداخل عناوین نحوی جلوگیری کرد، به عنوان نمونه در آیه «فاذکروا الله ذکرا کثیرا» با نحو موجود، دانش پژوه در تشخیص نقش ترکیبی «کثیرا» متحیر می ماند که حال است یا مفعول است یا چیز دیگری به ویژه که مستثنیات او را گرفتار کرده و احتمال تمییز هم داده می شود قید جامد بودن را در تمییز می آوریم بعد با تمییزهای مشتق می شویم می خواهیم تاویل به جامد ببریم! قید مشتق در حال می آوریم با حال جامد رو به رو می شویم تاویل به مشتق می بریم و اینها همه برای دانش پژوه، تحیر می آورد. در حالی که یکی از ارمغان های نحو مفهومی، رهایی از این سر در گمی هاست، به عنوان مثال در نحو مفهومی گفته می شود که واژه در متن یا رکن است یا قید و اگر قید است یا قید ذات است یا قید حدث و اگر قید ذات است حال است و اگر قید حدث است یکی از مفاعیل است به استثنای مفعول معه که برای ذات است. در این برداشت واژه «کثیرا» یک ترکیب را بیشتر بر نمی تابد.
باید بر تحفظ بر ادبیات فصیح غیرت و همت داشت اما این به معنای جمود داشتن بر روش ها نیست و این اندیشه که استعمال از هیچ منطقی پیروی نمی کند، ناصحیح است.
2.آسیب بعدی را می توان کم رنگ بودن نگاه قرآنی و روایی در متون درسی دانست. به غیر از کتاب مغنی که قرآن محور است، این آسیب را در کتاب های دیگر می توان دید. در این میان مساله اصلی عبارت از این است که اساسا نگاه قرآنی داشتن در متون درسی به چه معنا است؟ آیا صرف مثال قرآنی یا روایی زدن در نگاه قرآنی کفایت می کند یا خیر؟
مرحوم آسید رضا صدر در این زمینه دیدگاهی خاص داشتند، ایشان می فرمودند: ما در کتب ابتدایی ادبی نباید از آیات به عنوان شاهد بهره ببریم، زیرا ادبیات قرآنی، ادبیاتی فاخر است و ادبیات فاخر را نباید در دسترس مبتدی گذاشت او باید با قالب های ساده و حتی کلیشه ای کار خود را آغاز کند و در فرآیندی به ادبیات فاخر برسد. و این روش را در روش تدریس نظام آموزش قدیم می بینیم.
دیدگاه مرحوم صدر نیز جای دقت و بررسی دارد تا اساسا نگاه قرآنی و روایی معنا شود و گستره استفاده از نیز روشن گردد.
3. به راستی اهداف متوقع از این کتب درسی ادبی چه بوده است؟ عدم تنقیح این اهداف ما را به مشکل کشانده است. به عناوین ذیل توجه بفرمایید: صحیح خوانی، درک مطلب، ترجمه، توانمندی برای پاسخ گویی به شبهات ادبی مخالفان و دین ستیزان، لطفیه فهم و کشف ظرائف ادبی در فهم متن، متن نویسی و..... این ها همه و همه می تواند به عنوان هدف مطرح شود ولی آیا این ها هدف متوقع از تدوین این کتب بوده است یا خیر؟ این سردرگمی استاد را نیز در نحوه تدریس به چالش کشانده است، این در حالی است که می توان با نوآوری و تحلیل گرا بودن به این ابهام ها در هدف گذاری پایان داد.