خرید کتاب گنجینه الاسرار اثر عمان سامانی بخط شیخ حبیب الله فضائلی به همت نشر پژوهشکده ادیب فقه جواهری از کتابگاه

تولید کننده: عمان سامانی
قیمت: 280/000تومان
وزن: 1000 گرم
تعداد صفحات: 170
سال نشر: 1398
دسته بندی: هنر و ادبیات
تعداد:
خرید کتاب گنجینه الاسرار اثر عمان سامانی بخط شیخ حبیب الله فضائلی به همت نشر پژوهشکده ادیب فقه جواهری از کتابگاه
فروشنده: پژوهشکده ادیب فقه جواهری درباره فروشنده مشاهده سایر محصولات فروشنده

خرید کتاب گنجینه الاسرار عمان سامانی به همت نشر پژوهشکده ادیب فقه جواهری از کتابگاه

کتاب گنجینه الاسرار اثر عمان سامانی مجموعه معنوی و عرفانی در خصوص حادثه عاشورا است این کتاب به خط استاد بزرگ شیخ حبیب الله فضائلی قلمی شده و توسط انتشارات پژوهشکده ادیب فقه جواهری منتشر شده است

گنجینة الاسرار مثنوی عرفانی و حماسی در روایت حادثه عاشورا از عمان سامانی است.

حبیب‌الله فضائلی در توصیف آن گفته است: «این کتاب، بحق کنزالاسرار یا چنانچه خود سراینده نامیده گنجینه الاسرار است، اسراری از ظهور عشق و جمال، اسراری از راز و نیاز عاشق و جذبه‌های معشوق، اسراری از سیر و سلوک و حالات وجد و شوق، اسراری از سوز وگداز و هجران و وصل.»

اگر چه زبدة الاسرار صفی اصفهانی بر گنجینه اسرار عمان سامانی قدمت زمانی دارد و صفی اصفهانی در منظومه عاشورایی خود برای اولین بار با قرائت عرفانی از رویداد کربلا به تجزیه و تحلیل این رخداد تاریخی پرداخته (و پیش از او هیچ شاعر فارسی زبانی در این وادی گام برنداشته) ولی گنجینه عمان سامانی به خاطر شیوه بیانی که دارد، مقوله‌های عرفانی را منتقل می‌کند و مفاهیم مجرد ذهنی را با ابزارهای بیانی عاشقانه به صورت ملموس و محسوس به تصویر می‌کشد و با استفاده از جاذبه‌های سبک «وقوع» به واقعه عاشورا صبغه‌ای بی‌دلانه می‌بخشد، ولی با این همه در تأثیرپذیری «عمان» از «صفی» در آفرینش این اثر عاشورایی تردید نیست.

گنجینه الاسرار اینگونه آغاز میگردد:
کیست این پنهان مرا در جان و تن        کز زبان من همی گوید سخن؟
این که گوید از لب من راز کیست؟        بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من این سان خود نمایی میکند        ادعای آشنایی میکند



معشوق مطلقی را حمد و ستایش سزاست جل جلاله که تمام موجودات عاشق مقید اویند. همه راه اوست می‌پویند و وصل اوست که می‌جویند و حمد اوست می‌گویند و ان من شیء الایسبح بحمده هر برگی از دفتر معرفتش آیتی‌ست و هر گیاهی در بیدای وحدتش فراشته رایتی؛ با اینهمه عالمی متفکر آنند و جهانی بدیدهٔ حیرت نگران، چه هرچه جهد بیش بنمایند و بیشتر گرایند منزل مقصود دورتر شود و دیدهٔ معرفت بی‌نورتر.

دردا که ما ز مقصد خود دورتر شدیم

نزدیک‌تر هر آنچه نهادیم گام را

کمترین نعل بهایش جان و دل باختن‌ست و کهترین روی نمایش از همه پرداختن و خانمان برانداختن.

همه جان خواهد از عشّاق مشتاق

ندارد سنگ کم اندر ترازو

سبحان الله درازدستی این کوته آستینان بین!! عقل ناقص را چه مایه که از این مطلب سخن گوید؟، و هم عاجز را چه پایه که در تمنای این مقصد پوید، دانایان این نشأه همه با حیرت نادانی خفتند بلکه آنانکه لولاک شنیدندی جز ماعرفناک نگفتند. سبحانک لانحصی ثنآء علیک انت کما اثنیت علی نفسک و فوق ما یقول القائلون.

ای دل اهل ارادت به تو شاد

به تو نازم که مریدی و مراد

***

گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم

غیر از تو کس ندیدم هرجا نگاه کردم

قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر

گر سیر کعبه و دیر ور خانقاه کردم

اثبات وحدت تو موقوف بد به الا

تا نفی ما سوی را بالا اله کردم

جز دعوی اناالحق نشنیدم از گیاهی

گوش دل از حقیقت بر هر گیاه کردم

و بر دو نمایندگان راه و معتکفان مسجد و خانقاه او نعت فراوان و درود بی پایان تحفه و نیاز باد که طالبان وصل او را مفتیان طریق و شرعند و شجرۀ دین مبینش را حافظان اصل و فرع، بهم متحد همچو شیرو شکر. یکی رهسپاران بیدای عقل را فاتحه و خاتمه‌ی مهار کشانست، ودیگری جانسپاران میدان عشق را منشأ و سر حلقه‌ی قطارکشان، این یک را شق قمر و معجز بگیتی سمر تعلیم مریدان آگاه را مجمل علامتی که «بهذه تأدب ابدال الحقیقة» و آن یک را ردشمس و تبدیل غدبه امس ارشاد سالکان راه را مختصر کرامتی که «تربی بها اطفال الطریقة»

محمد ملک دین را زینت و زین

کمان ابروی بزم قاب قوسین

علی مقصود جزو و مقصد کل

به ذیلش جمله را دست توسل

و اولاد نامی و احفاد گرامیشان جهان هدایت را سلطان دارالملک و نجات عاصیان را از غرقاب ضلالت، محکمترین فلکند، قدوه‌ی اصحاب دینند و قبله‌ی ارباب یقین صلوات اللّه علیهم اجمعین.

اما بعد، چنین گوید این مداح دولت ابدمدت و دعاگوی سلطنت قوی شوکت، غلام آستان آل احمد مختار نور الله المتخلص به عمان السامانی من مضافات اصفهان که مدتی در طریق سلوک بسر برده گاهی از راه مجاهدات، مشاهداتی و از روی ریاضات، استفاضاتی در مراتب توحید و رسومات تفرید و تجرید و قانون صاحبان راز و مقامات عاشقان جان بازدست میداد پاره‌ای از آنها را منظوماً محفوظ خاطر و مسوده‌ی اوراق نموده، فراغ بالی و جمعیت خیالی که باعث جمع آن تفریق و سبب التیام آن تحریق بوده باشد میسر نمی‌شد و شفیقان مشتاق و رفیقان صافی مذاق را در اتمام و انجام آن اصرار تمام و ابرام مالاکلام میرفت تا در این سال فرخ که یک هزار و سیصد و پنج از هجرت نبوی صلی اللّه علیه و علی دینه القوی‌ست گذارم در دار السلطنۀ اصفهان ارم نشان افتاده، در ایام مجاورت وقتی با رئیس خواجه سرایان آغاسلیمان خان حفظه اللّه من آفات الزمان اتفاق افتاد، انسانی دیدم با فطرت فرشته و طینتی از صدق و صفا سرشته، جامع جمیع صفات انسانی و محبوب و مطبوع اقاصی و ادانی از کمال ملاطفت و مهربانیش در حیرت مانده؛ بمناسبت این شعر را فرو خواندم:

چشم مسافر چو بر جمال تو افتد

عزم رحیلش بدل شود به اقامت

روزی در اثنای محاوره لب گشوده فرمود مژده که مثنویاتت در آستان رضای حضرت خامس آل عبا علیه آلاف التحیة و الثناء، مقبول و بشرف قبول موصول گشت، کجا شرذمه‌ای از آن اشعار خاطر عاطر کریمه حجر عصمت و عفیفۀ سرادق عظمت را مسموع گشته، مطبوع افتاد امر شد دریغ است که این چنین گنجینه‌ی اسرار و مخزن لئالی شاهوار در پس پرده‌ی استتار و مختفی از مسامع و انظار بماند طبعش کن و انتشارش ده تا این عروس، روی از پردۀ اختفا نماید و اهل دانش را از شنیدن و خواندنش احتظاظی کامل حاصل آید چه شکر نعمت حضرت باری و موهبتهای حق را حقگزاری موقوف به اظهار داشتن و منوط به پرده نگذاشتن ست دیگر بزرگان گفته‌اند:

فضل و هنر ضایع‌ست تا ننمایند

عود بر آتش نهند و مشک بسایند

همان به که این نقود عالی و عقود لئالی را مجموعه پردازی و دیباچۀ آنرا بالقاب خاص پرستاران کریمه‌ی عصر که ذکر محمدت و مکرمت ایشان بیرون از حد و حصرست، موشح و مزین سازی، خاتونی که اعلیحضرت شهریار عجم؛ وارث تخت کی و حارس ملک جم، کیقباد زمان و زمین اسکندر تاج سلیمان نگین

شاه آزاده خسرو عادل

داور ابردست دریادل

السلطان بن السلطان ناصر الدین شاه غازیادام اللّه ملکه را زبدهٔ خواتین کرام و حضرت مستطاب ارفع اشرف اسعد امجد والا المسعود حضرت ظل السلطان دامت شو کته را فرخنده مام ست، بانویی که در مرتبهٔ عصمت تالی مریم عمرانی و درجهٔ زهد و تقوی را رابعهٔ ثانی‌ست، همواره در تشویق عارفان سخن سنج و ترغیب به صله و دندان رنج مردانه رغبتی و شاهانه همتی دارد، ارجو که بیمن این نسبت بلند و شرافت ارجمند؛ صیت این سیمرغ گوشه نشین، شهرهٔ قاف تا قاف شود و ذکر این گنج خلوت گزین بیرون از حد اوصاف، لهذا امتثال را همت گماشته، نامه گرفته، خامه برداشته، بسی برنیامد که متفرقات چندین ساله را مرتباً در یک رساله جمع آورده به مثنوی گنجینة الاسرارش موسوم کردیم امید از کرم بزرگان آنکه چشم از معایب پریشان گوئیش پوشند و در ابراز و اظهار قبایح آن نکوشند. و من الله التوفیق و علیه التکلان.

در بیان اینکه صاحب جمال را خودنمائی موافق حکمت شرط‌ست و اشاره به تجلی اول بر وجه اتم و اکمل و پوشیدن اعیان ثابته کسوت تعین را و طلوع عشق از مطلع لاهوتی و تجلی به عالم ملکوتی و ناسوتی- نعم ماقال:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد (حافظ)

بر مصداق حدیث کنت کنزاً مخفیا فأحببت ان اعرف بر مذاق اهل توحید گوید:

کیست این پنهان مرا در جان و تن

کز زبان من همی گوید سخن؟

این که گوید از لب من راز کیست

بنگرید این صاحب آواز کیست؟

در من این‌سان خودنمایی می‌کند

ادعای آشنایی می‌کند

کیست این گویا و شنوا در تنم؟

باورم یارب نیاید کاین منم!

متصل‌تر با همه دوری به من

از نگه با چشم و از لب با سخن!

خوش پریشان با منش گفتارهاست

در پریشان گویی‌اش اسرارهاست

گوید او چون شاهدی صاحب جمال

حسن خود بیند به سر حد کمال

از برای خودنمایی صبح و شام

سر برآرد گه ز روزن گه ز بام

با خدنگ غمزه صید دل کند

دید هر جا طایری بسمل کند

گردنی هر جا در آرد در کمند

تا نگوید کس اسیرانش کمند

لاجرم آن شاهد بالا و پست

با کمال دلربایی در الست

جلوه‌اش گرمی بازاری نداشت

یوسف حسن‌اش خریداری نداشت

غمزه‌اش را قابل تیری نبود

لایق پیکانش نخجیری نبود

عشوه‌اش هرجا کمندانداز گشت

گردنی لایق نیامد، بازگشت

ماسوی آیینهٔ آن رو شدند

مظهر آن طلعت دلجو شدند

پس جمال خویش در آیینه دید

روی زیبا دید و عشق آمد پدید

مدتی آن عشق بی نام و نشان

بُد معلق در فضای بیکران

دلنشین خویش مأوایی نداشت

تا درو منزل کند جایی نداشت

بهر منزل بی‌قراری ساز کرد

طالبان خویش را آواز کرد

چون‌که یکسر طالبان را جمع ساخت

جمله را پروانه، خود را شمع ساخت

جلوه‌ای کرد از یمین و از یسار

دوزخی و جنتی کرد آشکار

جنتی خاطرنواز و دل‌فروز

دوزخی دشمن‌گداز و غیرسوز


نام‌نویسی کنند. فهرستی از مقالات پیشنهادی جهت ایجاد در اینجا وجود دارد.
فهرست

    بخش آغازین
    دوران ابتدایی زندگی
    آثار
    وفات
    نمایش‌نامه
    منابع

عمان سامانی

    مقاله
    بحث

    خواندن
    ویرایش
    نمایش تاریخچه

ابزارها

میرزا نورالله بن میرزا عبدﷲ بن عبدالوهاب چهارمحالی[۱] ملقب به «تاج الشعراء» و متخلص به «عمان» از شعرای پرآوازهٔ آیینی در نیمهٔ دوم سدهٔ ۱۳ و اوایل سدهٔ ۱۴ هجری است که در سال ۱۲۵۸ ه‍.ق در سامان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۲ ه. قمری در ۶۴ سالگی در زادگاهش درگذشت.
عمان سامانی
میرزا نورالله چهارمحالی اصفهانی
نام اصلی    
نورالله
زاده    ۱۲۲۱ (خورشیدی)
سامان، چهارمحال و بختیاری،  ایران
محل زندگی    سامان ، چهارمحال
درگذشته    ۱۲۸۳ (خورشیدی)
سامان
آرامگاه    وادی‌السلام، نجف، عراق
نام(های) دیگر    عمان سامانی
لقب    تاج‌الشعرا
تخلص    عمان
زمینه کاری    تصوف، شعر
دوره    قاجار
سال‌های فعالیت    سده سیزدهم ه.خ
کتاب‌ها    گنجینة الاسرار
مخزن الدرر
معراج‌نامه
دیوان اشعار    دارد
حوزه    شعرا
شاگرد    محمد کاشانی
دلیل سرشناسی    زبانزد تو خود حدیث مفصل بخوان زین مجمل
تأثیرپذیرفته از    صفی‌علی‌شاه
فرزند(ان)    عبدالله محیط سامانی
پدر و مادر    میرزا عبدالله بن میرزا عبدالوهاب چهارمحالی

نیاکان مولانا عمان سامانی همه از دری‌سرایان، پارسی‌گویان و آذری‌سرایان عصر خود بوده‌اند. پدرش میرزا عبدالله متخلص به «ذره» مؤلف «جامع‌الانساب» و جدش میرزا عبدالواهاب سامانی متخلص به «قطره» و عمویش میرزا لطف‌الله متخلص به «دریا» همگی از شاعران عهد ناصری بوده‌اند. میرزا نورالله همانند بسیاری از نیاکان خود در سلک تصوّف و عرفان بوده و در زمره ارادتمندان حاج میرزا زین العابدین نایب الصدر رحمت علیشاه شیرازی، سعادت‌علی‌شاه اصفهانی و جانشین وی ملا سلطان محمد گنابادی (سلطان‌علی‌شاه) از قطب‌های سلسله صوفیّه نعمت‌اللهیه بود. در برخی منابع آمده که عمان سامانی و طهماسب قلی خان وحدت کرمانشاهی در خدمت ملا ولی‌الله همدانی که از مشایخ طریقت نعمت اللهی ماذون از طرف حسینعلی شاه اصفهانی بوده است مشرف به فقر شده اند. تربیت عرفانی عمان سامانی به دست میرزا مهدی پاقلعه‌ای اصفهانی هادیعلی بوده است.[۲]
دوران ابتدایی زندگی

عمان سامانی تحصیلات ابتدائی را در مکتب‌خانه‌های محلی فرا گرفت و بعد به اصفهان عزیمت و در مدرسه «نیماورد» وارد و سال‌ها در کنار آخوند کاشی مشغول کسب علم بود.
آثار

از آثار عمان سامانی می‌توان به گنجینة الاسرار، مخزن الدرّر، معراج نامه و دیوان اشعار اشاره کرد. در این میان، مثنوی «گنجینةالاسرار» یکی از جالب‌ترین آثار عمان سامانی دربارهٔ عرفان عاشورا است.[۳] او این مثنوی را بروزن و شیوه "زبدة الاسرار"صفی علیشاه ساخته است.[۴]در این مثنوی نسبتاً کوتاه، نکته‌های ظریفی از عشق و عرفان با بیانی هنرمندانه و گرم طرح شده‌است. عمان را باید اولین شاعری نام برد کهسقیبفعهسبفقتغقلتتع اشعار کربلایی را از قالب سوگ خارج کرد و در قالب حماسی آمیخته به عشق و روشنگری ارائه نمود. گنجینة الاسرار که با این مطلع آغاز می‌شود:
کیست این پنهان مرا در جان و تن         کز زبان من همی گوید سخن
این که گوید از لب من راز کیست؟         بنگرید این صاحب آواز کیست؟
در من اینسان خودنمایی می‌کند         ادعای آشنایی می‌کند

هم چنین، ضرب المثل معروف "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل" در اصل مصراع دوم این بیت عمان سامانی است:
من از مفصل این نکته مجملی گفتم         تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل
وفات
عمان سامانی در اواخر عمر به سامان مراجعه کرد و آثار ارزنده‌ای از خود به یادگار گذاشت. نقل است که جنازه عمان را در مسجد جامع سامان به خاک سپردند و بعدها بر اساس وصیت او به نجف منتقل و در وادی‌السلام مدفون گردیده‌است. 





Copyright MAXXmarketing GmbH
JoomShopping Download & Support

معرفی پژوهشکده

پژوهشکده ادیب فقه جواهری در سال 1392 با هدف ارتقا سطح فهم دین براساس ادبیات عربی در حوزه علمیه قم شروع به کار کرد. این نهاد در تولید کتاب (کتابگاه)، مجله، فیلم های آموزشی کوشا بوده و سمینار نقشش ادبیات عربی در فرآیند استنباط و جشنواره ادبی سید علی خان مدنی ره از دیگر خدمت های پژوهشکده به ریاست استاد سید مرتضی حسینی کمال آبادی  است.

تماس با ما

تماس با پژوهشکده ادیب فقه جواهری

تماس با کتابگاه

از این راه ها در ارتباط باشیم

گفت و گو

پیام به پشتیبانی (پاسخگویی فوری)
09197459063

تماس

09197459063

شنبه تا پنج شنبه (9 الی 21)

ایمیل

info@arabadib.ir

 

کد پستی

3749113916

آدرس

قم، خیابان معلم شرقی پ73
Template Design:Dima Group