الحمدلله رب العالمین
به حول و قوه الهی اولین نشست مدیریتی ادبیات عرب در حوزه های علمیه را شروع می کنیم.
ضرورت تشکیل نشستهای مدیریتی
یکی از عناصر کلیدی پیشرفت و رسیدن به هدف در این وادی، عبارت است از مدیریت. هر چقدر انسان در کارها تدبیر را به دست بگیرد و بادقت و ظرافت کار را جلو ببرد ، زودتر هم به هدف می رسد. به تعبیر بزرگان ما،در اول کتاب ها و سلسله نوشته هایشان در آداب المتعلمین ،هر کس که بیشتر این در و آن در می زند، الزاما موفق نیست. چه بسا انسان هایی کمتر زحمت بکشند اما از راه درست قدم بردارند و به مقصد برسند .و چه بسا در مقابل انسان هایی باشند که بسیار زحمت می کشند و صبح تا شب، از این کلاس به آن کلاس ، اما چون تدبیر خوبی ندارند به بیراهه می روند.مراقبه در لغت از ریشه «ر ق ب» ، به معنای گردن آمده.به معنای برج کنترل که از بالا سرکشی و نگاه می کند.انسان باید در امور، سرش را بلند کند و همه را از بالا نگاه کند.به این جلسات، جلسات مدیریتی می گویند و گاهی یک جلسه اش برابری میکند با ده ها و صد ها جلسه که انسان در محتوا فعالیت می نماید.امیدواریم که این جلسه برای شما عزیزان هم مثمر ثمر باشد.
هست ها و بایدها
هست ها: ما می خواهیم گزارشی بدهیم از آسیب هایی که اکنون در حوزه ادبیات عرب در حوزه های علمیه با آن مواجه هستیم.مستحضر هستید که شما اولین نفری نیستید که این وادی را طی میکنید و آخرین هم نخواهید بود.نسل ما در این وادی وارد شد، امتیاز های [شیوه فعلی آموزش در] ادبیات عرب را دید،آسیب هایش را هم دید.به خاطر همین خیلی مهم است انسان با واقعیت ها زودتر آشنا شود و موقعیت خود را زودتر بیابد.من آسیب های [شیوه فعلی آموزش در] ادبیات عرب را در هشت شماره بیان میکنم.یعنی مشکلاتی که هست:
۱.منقح نبودن اهداف: البته منظور، ادبا و بزرگان ما نیست.هدف برای آن ها منقح بود و قدم به قدم رعایت می کردند. اما اکنون جو عمومی، به صورتی است که اهداف منقح نیست. اگر از طلبه بپرسید:چرا ادبیات عرب میخوانی؟ شاید بگوید: برای فهم دین یا قرآن . اما اینها اهداف خیلی کلانی است و باید ریزتر شد و قدم به قدم اهداف را شمرد و روی آن ها خود را ارزیابی کرد که چنین چیزی مشاهده نمی شود.حتی سیستم درسی ادبیاتی ما هم به گونه ای نیست که مشخص باشد مثلا در پایان پایه اول، طلبه چه حدی از ادبیات را باید به دست بگیرد و در پایه دوم چقدر و در پایه سوم چقدر.پس منقح نبودن اهداف باعث می شود فقط کتاب بخوانیم : مغنی را خواندم، سیوطی را خواندم. اما آیا به هدف رسیده ای؟کسی سوالی نمی پرسد.برعکسِ هر آکادمی زبان شناسی که وقتی کسی وارد می شود بعد از مدتی از او می پرسیم الآن میتوانی صحبت کنی؟می توانی بنویسی؟چقدر؟ اما ما اینجور نیستیم. چون هدفمان منقح نیست.می پرسیم چه خواندی؟ صمدیه را خواندم ،بدایه را خواندم و این معضل است.
۲. محقق نشدن اهدافِ روشن : یک سری از اهداف روشن است و یکی از آن ها متن خوانی است.پس از شناخت عوامل و اعراب ها ، باید بتوان متن را درست اعراب زد.اگر یک متن بدون اعراب را پیش روی او نهادند درست بخواند و اگر هم اعراب دارد ،حکمت اعراب ها در جمله را درست بیان کند. خب این یک هدف روشن است اما پس از سه سال فعالیت می بینیم این هدف اولیه هم برای بسیاری از طلاب محقق نمی شود.این یک واقعیت دردناک است که سه سال از عمر خود را برای یک زبان صرف کند اما به کمترین هدف آن هم نرسد.در مراکز آموزش زبان اگر بگویید قرار است سه سال وقت گذاشته شود ، برآیند ها و هدف های بلندی را پیش روی شما می نهند و این یکی از هست های دردناک ماست.
۳. کمیاب شدن اساتیدِ ویژه دانِ ادبیات عرب: روزگاری در این حوزه علمیه می گذشت که در دوسوی آن بزرگان ادیبی که عمر خود را صرف ادبیات عرب کرده بودند، پیدا می شدندو طلاب از آنها بهره می بردند.اگر تاریخ ادبای حوزه را نگاه کنید هر چه عقب تر بروید بیشتر می شوند و هر چه جلو تر می آیید از تعدادشان کاسته می شود.اگر یکی دو نسل عقب تر بروید، شخصیتی مثل مدرس افغانی داشتیم که خود را وقف کرده بود و می گفت : من را اینجور نگاه نکنید که صرف میر میگویم. من مجتهدم،خیلی چیزها می دانم اما اینجا پایه است. اینجا باید بایستم.یا جناب حجت خراسانی تشریف دارند یا هر چه عقب تر می روید آقایانی مثل ادیب نیشابوری ،مثل سید علیخان مدنی ،مرحوم رضی صاحب شرح شافیه و کافیه بوده اند . اما هر چه جلوتر می رویم این معضل بیشتر می شود و طلبه مجبور می شود از اساتید دست دوم و سوم استفاده کند و میدانیم که استاد سرمایه سعادت است و وقتی نباشد آن دانش با رکود مواجه می شود.
۴. نقد بی امان کتاب های درسی : درحال حاضر، در حوزه ،از چپ و راست شاهد نقد کتاب های ادبی هستیم.انگار علت رکود ادبیات عرب در حوزه همین کتاب های درسی است .گاه به مذهب مؤلفین آن ها ایراد می شود که ابن هشام یا سیوطی شیعه نبوده اند، انگار فهم کتب ادبیات عرب به شرط تشیع مؤلف آن است و طوری دل طلبه را خالی می کنند که دیگر دل به کتاب ندهد و از آن سو دچار ضعف در ادبیات شود.یا خیلی از شبهاتی که پیرامون این کتب مطرح می کنند و خودش شاهد آن است که فرد ویژه دان این فن نیست و در آثار ادبا کار نکرده و الا چنین شبهاتی نمیکرد و اصلا خبر ندارد ادبا چه کرده اند و ما با چه تراث علمی ای روبرو هستیم. البته در مورد این هست ها، باید جهت گیری داشته باشیم: از این جهت که اندیشه یک شخص است محترم است و از این جهت که ترویج یک اندیشه اشتباه است باید پاسخگویی مناسب داشته باشیم و آن هم در همین جلسات مدیریتی باید صورت بگیرد.
۵.لاغر شدن کتب درسی و مطرود شدن کتب درسی قبلی: این جمله ایهام دارد و قدر ی عامیانه است.کم حجم شدن کتب درسی از یک جنبه مطلوب است چون اقتضای زندگی ماست.اکنون به درست یا غلط کمتر از ۲۰۰ جلسه درسی در سال داریم.امانسل های قبل ما حتی نسل سیدحسن نصرالله ،در خاطرات ایشان هم هست که ما سیصد و خرده ای روزه درس میخواندیم.یعنی دو سه برابر ما.خب اینها مطمئنا میتوانستند مغنی اللبیب را تمام کنند .اما ما با این اقتضايات زندگی زمانه نمیتوانیم .لذا من با کم حجم شدن کتب درسی مسئله ندارم . اما مطرود شدن کتب قبلی-نه به این معنا که چرا مثلا مطول کتاب درسی نیست- بلکه به این معنا که حالا که کتاب درسی نیستند به درد مطالعه هم نمیخورند؟ و باید در موزه گذاشته شوند؟انگار مغنی اللبیب که از سیستم درسی ما برداشته شده دیگر هر کس که بخواهد به آن مراجعه یا آن را مطالعه کند وقت تلف کرده . منظور از مطرود شدن این است . و حال این که خیلی حرف ها در مغنی اللبیب هست که یک فهم کننده نص ،یک کسی که میخواهد با تراث علمی مواجه شود می تواند از آنها استفاده های بهینه داشته باشد خصوصا در مطول،مطالبی که در مطول هست قابل مقایسه با جواهر البلاغه نیست.اما یک آسیبی که اینجا متوجه طلاب هشیار ما می شود این است که گمان می کنند کتب جدید نسبت به قدیم چیزی ندارند و باید سراغ آن ها رفت لذا خود را بین نظام جدید حوزه و نظام قدیم حوزه درگیر می کنند از این جهت که در سیستم هر روز باید در درس شرکت کند و از جهتی که خودش دل به کتب قدیم داده و آن جا را سعادت می داند می خواهد آن هارا هم بخواند تقریبا همه کار ها به توان دو می رسد. همین جور هم خیلی از کارها جمع نمی شود و تجربه نشان می دهد هر دو تا زمین می ماند لذا منظور درس گرفتن کتب قبلی نیست.بلکه اعتقادم این است که اگر همین کتب را خوب بخواند و مسلط شود، می تواند آن هارا مطالعه کند و اگر جایی مشکلی باشد هم شروح خوب و هم اساتید خوب هستند. وهمین طور که از کتب درسی پیشین فاصله می گیرد، از کتب منبع و مادر این رشته هم فاصله می گیرد و در نتیجه مبتلا به کتاب های ادبیات عرب دست دوم، دست سوم وحتی دست دهم می شود و ضعف در ادبیات عرب خود را نشان می دهد. همیشه قوت پیش کتاب های مادر است. آن ها که میخواهند ویژه دان و متخصص یک رشته شوند باید با کتب مادر انس بگیرند.یکی از دردناکترین خاطرات من در دوران تحصیل این است که اوایل که در درس خارج شرکت می کردم یک روز استاد برای معنا کردن واژه ای از جمهره اللغه ی ابن درید شاهد آورد که چون اینطور معنا کرده در روایت هم همین معنا را می دهد.طلبه ای کنار من می نشست و هرروز می گفت من فلان قدر درس می دهم فلان قدر در درس خارج شرکت می کنم و فعالیت دارم ...بعد از این جلسه مثل مرغ پرکنده از من می پرسید که جمهره ابن درید چه چیزی است و اصلا ابن درید چه کسی است که استاد از آنجا شاهد آورده و روایت معنی می کند؟یعنی منبع فهم لغت مرا ،مراجع فهم عرف معیار را نمی داند چیست؟با اینکه یک عمر در ادبیات عرب و روایات زندگی کرده.این نشان می دهد که ارتباط قطع است و هر جا این ارتباط قطع باشد ،ضعف خود را نشان خواهد داد .
۶.تشتت آرا در زمینه تحصیل ادبیات عرب: طلبه با هزار انگیزه وارد می شود اما هر کسی یک نسیم افسردگی به ذهن طلبه وارد می کند که سه سال زیاد است همین یک سال کافی است،ما کجا را گرفتیم که شما بگیرید و ...این هم مانند نقد کتاب های درسی باید در جلسات مدیریتی تبیین شود .طلبه ما نباید منفعل باشد. ما باید مدیریت کنیم . باید یاد بگیریم اندیشه های مختلف را با دلیلشان ببینیم.باید شروع کنیم قدرت تحلیل را بدست آوریم.هر کس روشی گفت باید دلیلش را ارائه دهد و من و شما باید آن ها را ثبت و ضبط و راه درست را پیدا کنیم با انفعال و جازدن در مقابل روشهای مدیریتی مختلف در یک رشته نمی توان سربلند بیرون آمد.
۷.افسردگی طلبه : که خود برآیند همین مشکلات قبلی است.وقتی یک طلبه هزار بار راه را اشتباه می رود و برمی گردد،دلزدگی به ادبیات عرب پیدا می کند .یک بار راه را غلط رفته و برگشته از ابتدا خوانده ،دوباره غلط رفته و باز برگشته از ابتدا خوانده و همین طور سه باره و در آخر زده شده و کلا آن را کنار گذاشته .
۸.عدم پزوهش:حیات یک دانش به پژوهش و نقد و بررسی است حتی همین حرف ها که الان زده می شود و همه اش حامل ارزیابی است،کمتر پژوهش در آن صورت گرفته یعنی پژوهش های مدیریتی در ادبیات عرب کمتر صورت گرفته. اینها همه یک سری هست هایی است که می بینیم.
و اما باید ها :
۱. منقح سازی اهداف : باید به نحو روشن بدانیم از ادبیات عرب چه می خواهیم ،کفَش کجاست و سقفش کجا؟ ادبیات عربی که حوزه به دنبال آن است دنبال فهم نصوص دینی است. نص به معنی آیه ،روایت .
روحانیت دنبال گرایش خاصی از ادبیات عرب است. نصوص و عباراتی که در ۱۴۰۰ سال پیش القا شده، ما باید بتوانیم آن هارا بفهمیم .یعنی اگر بخواهیم آیه ای را معنا کنیم،نباید به عرف عرب حاضر مراجعه کنیم . بلکه ملاک، عرفی است که آیه در آن نازل شده و نبی اکرم و اوصیای ایشان صلی الله علیهم، با آن عرف با مردم مفاهمه کرده اند لذا گونه ای از کهن شناسی دردستور کار حوزه های علمیه است این قله اش است.یکی دیگر از اهداف مهم این است که بتواند متون دینی را که به زبان عربی نوشته شده اند ،متون فقه و اصول و کلام و فلسفه و...را بخواند.این هدفِ جامع است.وقتی به سمت این قله حرکت میکنیم باید به ابزار تجزیه و ترکیب که برآیند نحو است،ابزار متن خوانی که باز هم برآیند صرف و نحو است ،و به ابزار واژه شناسی مجهز شویم.یعنی کسی که میخواهد عرف ۱۴۰۰ سال پیش آیات را کشف کند و یک فهمنده نص بار بیاید، به طریق اولی این هنر ها را باید داشته باشد .برای این آدم، قلم زدن و مکالمه هیچ مشکلی ندارد.چون کار او به شدت سخت تر و هزینه بر تر است و وقتی به قله برسد خیلی ازاین امتیاز ها را با خود دارد.این قسمت را بخوانید : آن چه نقطه عطف به شمار می رود آن است که هدف اصلی حوزه از ادبیات عرب،گرایش خاصی از آن استکه عبارت است از فهم عرف زمان صدور آیات و روایات به عبارت دیگر، با توجه به رسالت های اصلی حوزه، گونه ای از کهن شناسی ادبی در دستور کار ادبیاتی آن قرار دارد و آن کشف عرف معیار است. عرف معیار، همان عرف زمان معصومین است . یعنی روحانی ما بتواند مانند علامه طباطبایی نص قرآن را معنا کند،جواب کج فهمی هایی که از این نص می شود را بدهد، دلیل خودش بر این که این آیه به فلان معنا است را ارائه کند، این قله است و همه این خصوصیات برای رسیدن به آن لازم است.حالا اگر بخواهیم همین اهداف را به صورت تبویب شده و پایه گذاری شده پیگیری کنیم ببینیم چطور می شود. ببینیم قدم به قدم باید به کجا برویم و چه هدفی را دست بگیریم.
پله اول، همان فراگرفتن فرمول های اصلی است.صمدیه،صرف ساده و صرف میر، گوشت لخم است یعنی در آن ها هیچ اختلافی از ادبا نمی بینید مسائل پیچیده ادبی را نمی بینید .قواعد اصلی را در اختیار انسان قرار میدهد که شما بتوانید متون را تجزیه کنید .عوامل و معمولات و ساختار صرفی کلمات را در قدم اول به شما بدهد . پس میتوانیم به هدف اول که تجزیه و ترکیب است برسیم بدین نحو که وقتی قواعد را یادگرفتیم شروع کنیم به تطبیق بر متون و خواندن و تجزیه ترکیب کردنشان.در این مرحله هنوز وارد حوزه فهم نص نشده ایم و وقتی قواعد را شناختیم اصول فقه مظفر را هم جلوی ما گذاشتند باید بتوانیم بخوانیم.این هدف اولی است :یادگیری قواعد و توانایی تطبیق آن بر متون.حالا جریانی پیدا شده در حوزه که میخواهد این هدف را غایة القصوای ادبیات عرب در حوزه معرفی کند. یعنی همین که طلبه متن خوان بار آمد بس است. دیگر چه نیازی به سیوطی و مغنی است؟ این اندیشه نشات گرفته از اینجاست که متوجه نشده سیستم این ۶ سال و سطح عالی ریخته شده برای اجتهاد است.اجتهاد یعنی فهم دقیق نصوص وحیانی که اکثریت آن را ادبیات عرب پشتیبانی می کند. البته رشته های دیگر مانند اصول و درایه و ... هم کمک می کنند اما اصلِ آن را فقیه ما از آن جهت که ادیب است وارد عرصه می شود.این تنزل هدف اصلا با چینش این ۶ سال و سطح عالی منافات دارد. اگر هدف فقط متن خوانی است چرا درلمعه این تعداد فروع فقهی خوانده شود؟در آنجا هم گفته شود هدف مسأله گویی است هر چه کتب مراجع فعلی را بیشتر بخوانیم موفقق تریم.چرا اصلا کتاب هایی مانند رسايل و کفایه خوانده شود؟ آقا در کنار این سیستم طرح هایی مانند طرح هجرت طراحی شده برای کسانی که نمیتوانند به آن قله برسند که البته همان جا هم به ادبیات نیاز است.اگر بخواهید یک عروة الوثقی با حواشی را برای مردم بگویید متوجه می شوید چه مقدار تسلط ادبی و فقهی می خواهد . بالاخره یک سری طرح هایی در بازه های زمانی کوتاه تعریف شده اما اینجا حوزه اجتهاد است لذا محدود کردن اهداف به اهداف مقدماتی درست نیست.متن خوانی در تابستان پایه اول حل است . این غولی که ساخته اند از ساده ترین کارها در ادبیات عرب است.وقتی به پایه دوم و سوم میرویم دراینجا می خواهیم به ابزارهای کشف عرف معیار مجهز شویم. دیگر از صمدیه فارغ شده ایم ومیخواهیم به نزد ادبا و فهمنده های نص برویم تا متد فهم معیار را بدست آوریم.قدم بعدی باید به این سمت باشد. مغنی واقعا برای فهم متن مدل می دهد درخود سیوطی هم هست . اینجا خیلی جای حرف است کسی که هدفش متن خوانی است به این ها نیاز ندارد.در اینجا باید گفته شود سیستم هایی که برای کشف عرف معیار ریخته شده چند جریان است یا چگونه باید پل زد به ۱۴۰۰ سال پیش و لغت را کشف کرد.روش های مختلف آن نزد لغویین چیست؟بایسته های فهم لغت چیست؟ اینجا باید به ابزار های زیادی مجهز شد که کتب درسی ما در این قسمت دچار نقص هم هست. دانش پژوه ما باید بداند ادبا در چه سیستم هایی کار می کنند تا بتواند خیلی از شبهات را جواب بدهد. تا بتواند پاسخ بدهد استدلال به اشعار جاهلی در تفسیر قرآن و تبیین معنای روایات چه مقدار حجیت دارد و چرا ادبا این کار را کردند؟ این عللی که ادبا پس از استعمال د رخیلی از موارد بافته اند ارزش آن ها را بداند.پس باید فلسفه نحو خوانده شود ،فلسفه لغت خوانده شود. اینجا جای سلاح برداری است.در کنار این ها شخص به راحتی می تواند متن نویسی و مکالمه کند . متن نویسی و مکالمه از ما فاصله زیادی ندارد .تنها، جرات و اقدام برای بدست آوردن این اهداف لازم است.اساسا در این زمینه هیچ مشکلی نداریم.یعنی حرکت به سمت قله این ها را هم همراه خود می آورد.در مرتبه بعدی می بینیم که انس با ویژه دانان فهم نصوص از ادبا و فقها خواهد بود.فقها هم از این جهت که از روایت استنباط فقهی می کنند فهمنده نص اند.اجتهاد کشف همین فهم است.ما وقتی جلو می رویم با اینها انس می گیریم و حاصل این انس رسیدن به آن هدف آخر است که وصول به نظام واره فکری فهم نصوص می باشد.یعنی من برای خودم متد فهم دین دارم همانگونه که ادبا دارند و اینها نیاز به ۶۰ سال تحصیل ادبیات ندارند بلکه در همین سه سال قابل تحقق اند.
اما طلبه ما کتاب های ابزار کشف عرف میعار مانند سیوطی و مغنی را همانگونه میخواند که صمدیه را می خوانددر حالی که جهت گیری فرق کرده است و این آقا متد خود را عوض نمیکند.فکر میکند اگر در صمدیه هم خواند«کان، رافع اسم است و ناصب در خبر» ،در سیوطی هم باید همچین چیزی تحویل بگیرد در حالی که اصلا اینطور نیست.در سیوطی باید به مثابه یک فهیم نص وارد شوی و فهم عرفی خود را بر اساس ابزارهایی که داری به کار بگیری و سعی کنی در این درگیری فکری با ادبا به آن نظام واره فکری برسی.و این یکی از مشکلات ماست که طلبه در سیوطی در حد همان کتاب بدایه ظاهر می شود.می پرسد چه فایده داشت فلان ادیب فلان آیه را اینطور فهمیده و آن ادیب طور دیگر؟ خیلی فایده داشت! در بسیاری از مواقع اختلاف این دو مقید به همان آیه نیست بلکه یک آچار فرانسه به دست می دهد برای جاهای دیگر.لذا در مغنی به دوستان می گوییم وقتی یک اشکال حل می شود ،این یک متد است که مثلا ابوعلی فارسی بکار گرفته و شما می توانید در جاهای دیگر آن را بکار ببندید.
جمع بندی مطالب گفته شده تا الان این شد، که یک گزارشی از وضعیت رکود درحوزه علمیه. هست ها و آسیب ها را در ۸ شماره برشمردیم. و در بایسته اول گفتیم باید هدف منقح باشد .گفتیم هدف، فهم نصوص وحیانی است و با گونه ای از کهن شناسی مواجه هستیم و برای رسیدن به این قله باید مراتبی را طی کرد و به هنر های مکالمه و قلم زدن و تجزیه و ترکیب و فهم لطایف دست یافت و گفتیم اهداف باید قدم به قدم مشخص باشند.اکنون میخواهیم بیشتر به علل رکود بپردازیم.رکود، بالاخره از یکی از این سه جا نشات می گیرد : یا استاد مشکل دارد یا کتب درسی ما مشکل دارد یا دانش پژوه ما و یا هر سهبالاخره اصل کار بر این سه محور است. الان،جریان های مدیریت و نقد حوزه ،تمرکز کرده اند بر کتب درسی.نقد بی امان کتب درسی که بسیاری از آن قابل پاسخگویی است.فرضا شما بهترین کتب درسی را داشته باشید،اما وقتی استاد و دانش پژوه ما متد غلطی را دنبال میکند،بهترین کتاب پاسخگو است؟ اینجا نقل خاطره ای مناسب است.هر چند تلخ است اما برای هشیار کردن شما خوب است.سال ها پیش وقتی برای امتحان استادی ادبیات عرب شرکت کردم-امتحان شفاهی استادی در حوزه مرسوم است- در آنجا چند نفر آمده بودند . یکی از آن آقایان گفت تا ممتحنین برسند خودمان از هم امتحانی بگیریم و مطالب را به هم انتقال دهیم.کسی گفت من ده سال است ادبیات عرب تدریس می کنم.پرسیدم شما دیگر چرا برای امتحان آمده اید؟ گفت برای گرفتن حکم و رسمیت پیدا کردن.مغنی را باز کردیم و شروع به متن خوانی کردیم.اما وقتی نوبت به این آقا رسید دیدم دچار اشتباهات فاحش است تا آنجا که حرف را مبتدا می گرفت.من نتوانستم تحمل کنم و گفتم شما که ده سال ادبیات عرب تدریس می کنید چطور است که هنوز از عهده متن خوانی برنیامده اید؟جواب من هنوز شاگردی نداشته ام که اینطور از من سوال بپرسد.یعنی این آقا استادنما است! البته مراتب مختلف است و هر کسی که توانایی متن خوانی دارد توانایی تدریس مغنی ندارد.غرض صحبت راجع به کتب درسی و مشکلات اساتید نیست. چرا که از دست ما کاری ساخته نیست و مشکل از سرچشمه است.اما مشکلات تدبیری دانش پژوه در حوزه ادبیات عرب در دسترس ماست. دوستان طلبه، در اینجا شما چهار شأن دارید: شأن تفسیری ، تحقیقی ،تبلیغی و تدریسی.یعنی اگر یک جمع بندی از شؤون علمی خود داشته باشیم این چهار مورد است.برای تحصیل اینها در یک بازه زمانی ۲۰ ساله با نزدیک ۱۵ رشته علمی مواجه خواهیم شد. در یک حساب سرانگشتی صرف،نحو ، معانی ، بیان ،بدیع، فقه ،اصول ،کلام ، فلسفه ،عرفان، تاریخ ، رجال ،درایه ،ملل و نحل و...چرا که باید یک عالم دینی تربیت شود.عالم دینی نمی تواند بگوید من تفسیر قرآن نمی دانم یا در دینی که تحصیل یقین ضروری است عالم بگوید من از ادیان دیگر خبر ندارم.لذا اینجا مانند دانشگاه نیست که دانش پژوه در یک گرایش فارغ التحصیل شود و باید با رشته های متعدد دست و پنجه نرم کنداما سیستم ما توانایی پوشش همه این ها را ندارد بلکه فقط پنجره ای رو به هر کدام باز می کند.از تفسیر قرآن مهمتر داریم؟از تاریخ مهم تر داریم؟اما چون سیستم توانایی پوشش ندارد به اسم کتاب جنبی سر قضیه را هم می آورد.لذا کار ،کار دشواری است.این فقط بخش تحصیل است.بخش تحقیق و تبلیغ و ... هم همین گستردگی را دارد.پس باید به دانش مدیریت برسیم.مهارت های مدیریتی خودش یک دانش است و طلبه وقتی این دانش را ندارد زیر بار این فشار استعدادش خفه می شود و به سرمنزل مقصود نمی رسد.مدیریت در بخش تحصیل تقسیم می شود به قواعد عام مدیریتی و قواعد ویژه هر دانش.بعضی قواعد در تمام گستره جریان دارد و بعضی مثلا مختص منطق است که پیشنهاد بنده به مرکز مدیریت ، تأسیس رشته مدیریت طلبه بر شؤون خود و پیگیری آن به مثابه یک دانش بود.برجسته ترین انسان های ما انسان هایی هستند که از مدیریت بالا در تحصیل بر خوردار بودند.
خب، میخواهم دو تا از قواعد عام مدیریت در پیوند با تحصیل ادبیات عرب را بیان کنم که با بهره گیری از آنها طلبه به مشکل بر نخواهد خورد.ببینید ،ما دنبال علم ماندگاریم.این دانش ها باید تا آخر عمر همراه عالم دینی باشد و این علم تنها با تکرار فراوان حاصل می شود تا آنجا که ملکه دانش حاصل شود.آن حالت راسخ در جان که بدون تأمل اعراب میزند.بهترین مثالش هم حمد وسوره است که مثلا به «ولاالضالین» می رسی حواست هم نیست اما میدانی همه را درست خوانده ای . چون از سر ملکه بوده است.اساسی ترین چیزی که دانش پژوه ما با آن مشکل دارد همین است.با ادبیات عرب تنها در حد فهم متن درگیر می شود و بعد کار را می بندد درحالی که فهم اولین قدم است و باید آن را حفظ کرد تقویت کرد تا به حالت ملکه برسد.این را به عنوان کسی می گویم که سالیانی کارش بوده است.محفوظاتتان در این کار باید بسیار زیاد باشد.باید جهانی شوید بنشسته در گوشه ای.تعریف عالم این نیست که « الذی اذا رجع علم».وقتی کتاب را بازکرد دانا می شود.اصلا علم وصف جان است نه وصف کاغذ.وقتی در جان نشست میشود عالم.در همه دانش ها خصوصا ادبیات عرب ،در حد فهم کار کردن یعنی حافظه کوتاه مدت که مارا تا آخر عمر پشتیبانی نمی کند . پس از چند سال اصطلاحات و مطالب به هم می ریزد. و با یک سری اطلاعات عمومی از ادبیات عرب فارغ می شود.این اساسی ترین مشکل ماست.در این مسأله فکر کنید.
جمله ای که پیش رو دارید یکی از اسرار مدیریتی دانش های حوزوی است که در وصیت نامه مرحوم شعرانی آمده است. ایشان فرموده است : نیمی از عمر دانش آموز در فراگرفتن و به خاطر سپردن اصطلاحات می گذرد.یعنی از این سه سال ادبیات عرب ، یک سال ونیم وقت صرف شده تا بداند نواقص چیست ؟ تنازع چیست؟فعل قاصر یعنی چه؟ به اصطلاحات توجه کنیم. اصطلاحات را حفظ کنیم. بعضی متدشان را اصلا تغییر نمی دهند .یکبار صمدیه را از اول تا آخر می خوانند دوباره با همان روش تکرار می کنند.اگر تمرکز را بر اصطلاحات زیاد کنید این نصف را می توانید نصف کنید.کسانی که به دنبال ارتقایی هستید،توجه کنید.ارتقایی این نیست که تندو تند بخوانید و پشت سر بگذارید.کسانی که برنامه ارتقایی زمانی را دردستور کار دارند، بیشترین خسارت را خواهند دید.چرا که می رسد به سطح عالی اما خانه های قبلی تق و تق در حال فروریختن است زیرا به حافظه کوتاه مدت سپرده. امتحان دادن هنر نیست دانشی را فراگرفتن و یک عمر خدمت کردن هنر است.و الا با اندکی استعداد حتی می شود ۶ سال را در یک سال امتحان داد اما اصلا هدف این نیست.ما ارتقایی مدیریتی داریم که بار دانش را زودتر می بندد.کسی که بر اصطلاحات تمرکز می کند، دفتر چه اصطلاحات درست می کند ،کتاب های ویژه اصطلاحات را مرور می کند ،سریع تر پیشرفت می کند.
یکی از راهکار های ملکه شدن انس با وجیز ه هاست.وجیزه ها، رساله های کوچکی هستند که شریان های یک علم را بدست شما می دهند.برای فراگرفتن نحو و اصول و شاکله اصلی آن در یک رساله کوچک به نام صمدیه بار خود را ببندید.بر صمدیه تمرکز کنید.این ده برگ آچهار را به حافظه ات بسپار.در صرف چیزی مانند صرف میر. صرف ساده هم گسترده است کمتر از آن .همین ها را حفظ کن.ملکه کن.آقایانی که مشکل متن خوانی و صرف دارید، بیایید یک وجیزه را تلمذ کنید ،حفظ کنید ،تمرین کنید.می بینید به راحتی حل می شود.
یکی دیگر از راه های ملکه کردن ،تکرار است . یکی از مشکلات کتب ما کمبود تمرین هاست .کمبود تمرین باعث می شود قواعد از ذهن به زبان نیاید.
مطالعه دوره ای ،شما وقتی مثلا سیوطی را خواندید و مباحثه کردید، وقتی یک فصل مثلا صد صفحه ای تمام شد باید برگردید این یک فصل را مرور کنید،بصورت فیلم ببینید.یا مباحثه دوره ای که ثمراتش خیلی زیاد است.الان متاسفانه دانش پژوه ما دوست دارد برود جلو.شوق تکرار ندارد.استاد ماهر استادی است که وقت را برای تکرار مغتنم می شمارد.این استاد خوب است چون شما را به سوی ملکه می برد.
مطلب بعدی اینکه،در حوزه باید از دستگاه های تثبیتی موجود بیشترین بهره وری را داشته باشیم.دستگاه مباحثه ،دستگاه تقریر نویسی ،دستگاه شرح و دستگاه نقد و دستگاه قلم.مباحثه را آشنا هستید . دستگاه تقریر چیست؟ دستگاه تقریر از تراث خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است.آن روز که به حضرت گفتند ما وقتی مجلس درس شما شرکت میکنیم خوب یاد می گیریم اما بعدا فراموش می کنیم .فرمودند : استمد بیمینک. از دست راست خود کمک بگیر.از آنجا تقریر نویسی در نظام ما شروع شد . حرف های اساتید را ثبت و ضبط کنید در قالب کتاب ،مقاله . دستگاه شرح ،یعنی شرحی که خود دانش پژوه بر اثر بنویسد.شرح را برای خودتان بنویسید. خیلی از بزرگان شروح را برای خودشان می نوشته اند و بعدا نفعش به دیگران رسید.این که می گویند کار هم عرض صورت نگیرد در اینجا اشکال ندارد اگر هر کدام از دانش پژوهان کتابچه تقریری داشته باشد.
«دستگاه نقد»،متاسفانه به فکر خودمان اهمیت نمی دهیم.نقدی دارید یادداشت کنید . متاسفانه نقد مطرود شده.نقد این است که اگر چیزی به ذهنتان رسید یادداشت کنید و روی آن فکر کنید ،ده سال ،بیست سال .شاید به نتیجه ای برسید.نقد این است.
و «قلم زدن»،به فارسی و عربی وظیفه ماست. الان اوج قلم زدن را در اندیشه های مخالف دین می بینیم .
این قسمت از متن را بخوانید: تبیین دستگاه ها، بهره وری از دستگاه های تثبیتی از برترین ویژگی های نظام درسی حوزه های علمیه بوده و هست. اما گاه با برخی آسیب ها مواجه شده که از آثار مطلوب آن کاسته شده است.باید به تعریف این ها بپردازیم.الان طلبه های ما مباحثه را با تحقیق اشتباه می گیرند چندین کتاب سر مباحثه می آورند و چون مباحثه وسیع می شود و نمی رسند،آن را ترک می کنند.
این دو قاعده ای که گفته شد، تکرار و تثبیت علم ماندگار،این ها مخصوص ادبیات عرب نیست.از قواعد عام مدیریت دانش در حوزه علمیه است.به یکی دو قاعده خاص ادبیات عرب هم اشاره می کنم:
در ادبیات ،قاعده حفظ کردن به درد نمی خورد.خیلی ها این کار را کرده اند و به نتیجه نرسیده اند.راه، راهی است که خود ادبا رفته اند.باید قواعد را در قالب مثال حفظ کرد. ما بارها به دوستان گفته ایم در عربی ،وصف مضاف ،بعد از مضاف الیه قرار می گیرد ولی فراموش می کنند.اما از روزی که در مناظره مثال «دول الخلیج العربیة» مطرح شد ،همه این قاعده را یاد گرفته اند. حتی برای بیان قاعده نباید قاعده را توضیح دهید .باید مثال را توضیح دهید.همان طور که اصطلاح دو خط سخن را در قالب یک لفظ جمع میکند و کسی که از اصطلاح دور باشد ،از آن دانش به دور است، مثال هم چند قاعده را گاهی در قالب یک لغت جمع می کند و مختصر تر آن را در حافظه قرار می دهد.تقریبا ۷۰ نفر در کانون ادبیات عرب ثبت نام کرده اند.۶۰ نفر از اینها مشکل متن خوانی و قاعده فهمی دارند.ما سه گروه طراحی کرده ایم .گروه اول ، گروه تکرار و تثبیت. در اینجا دنبال حفظ کردن و ملکه کردن وجیزه هستیم.در این گروه که بیشتر دوستان هستند یک وجیزه مانند صمدیه را میآوریم تا بخوانند و حفظ کنند و آن را کاربردی کنند و خلا ها را پرکنند. وقتی بر متن خوانی تمرکز می کنید به آن می رسید .
گروه دوم،گروه فهم نص است .یعنی همانی که میخواهد مجهز بشود به بایسته های کشف عرف معیار و قلم زدن و ترجمه کردن و تامین خلاهای این بخش و نیز تامین اقتصاد. بعد از گذر از مرحله اول، ادبیات هم در علوم دینی هم در کسب درآمد خادم شما خواهد بود .در زمانه ما،اقتصاد های خارج از هویت طلبگی منجر به از دست رفتن حاصل چند سال طلبگی شده است.
گروه سوم، موضوعات ادبی را که در فهم نصوص برآیند دارند،رصد می کنند . مثلا کلمه «جلباب» به معنای چادر است یا مقنعه؟ که این، یک اختلاف ادبی است و در فقه تاثیر دارد.
انشاء الله این نشست ها ادامه خواهد داشت و هدف من این بود که بدانید اهداف کدامند و در کتاب ها با سطح خودش برخورد کنید و شیوه های غلطی را که دانش پژوهان در پیش گرفته اند ترک کنید و دنبال علوم ماندگار باشید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته