کتاب مدیریت جهادی اثر محمود مهام نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد خرید از کتابگاه
کتاب مدیریت جهادی اثر محمود مهام نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شد خرید از کتابگاه
انقلاب اسلامی در ایران یکی از مهمترین نمونه های کار دسته جمعی است با وقوع جنگ تحمیلی تدابیر معطوف به کار دسته جمعی واجد ویژگیهای خاصی گردید در واقع بدیل سازی» از طریق طراحی نظم جدید اجتماعی در بستر جنگ تمام عیار و تحمیلی و دارای پشتیبانی جهانی الگویی از «سازندگی» را برای تغییرات اجتماعی درون زا و تقویت استحکام درونی نظام نوپای جدید به ارمغان آورد. هر چند انقلاب اسلامی به مثابه متغیر وابسته شعارهای مهمی چون استقلال ،آزادی جمهوری اسلامی را مطرح ساخت اما از منظری دیگر به مثابه متغیر مستقل موجب شد تا پس از پیروزی انبوهی از تجارب کار جمعی و متنوع در مقیاس وسیع با ماهیتی جهادی و شاکله دینی برای سازماندهی فعالیتها به دست آید. شدت و تنوع این گونه اقدامات باعث شد کلیدواژههایی مانند کار جهادی فرهنگ جهادی و مدیریت جهادی نه فقط در حد «ایده» و «نظر» بلکه به عنوان واقعیتی عینی و ملموس درک شوند.
برای خرید کتاب مدیریت جهادی اثر محمود مهام به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید.
صدر كتاب "الإدارة الجهادية" للكاتب محمود مهام عن مركز دراسات الثقافة والفكر الإسلامي الشراء من المكتبة
تعد الثورة الإسلامية في إيران أحد أهم الأمثلة على العمل الجماعي، ومع وقوع حرب مفروضة، اكتسبت الإجراءات الرامية إلى العمل الجماعي خصائص خاصة، في الواقع "بديلة" من خلال تصميم نظام اجتماعي جديد في إيران. لقد جلبت هذه الحرب "البناءة" للتغيرات الاجتماعية الداخلية وتعزيز القوة الداخلية للنظام الناشئ الجديد. ورغم أن الثورة الإسلامية رفعت شعارات مهمة مثل استقلال وحرية الجمهورية الإسلامية كمتغير تابع، إلا أنها من وجهة نظر أخرى كمتغير مستقل، بعد انتصار العديد من تجارب العمل الجماعية والمتنوعة على نطاق واسع مع ويتحقق الطابع الجهادي والبنية الدينية لتنظيم الأنشطة. إن شدة وتنوع مثل هذه الأعمال جعلت كلمات مفتاحية مثل العمل الجهادي، والثقافة الجهادية، والإدارة الجهادية، ليس مجرد "فكرة" و"رأي" فحسب، بل كواقع موضوعي وملموس.
The book Jihadi Management by Mahmoud Maham, published by Islamic Culture and Thought Research Center, was published. Buy from the library
The Islamic revolution in Iran is one of the most important examples of collective work, with the occurrence of an imposed war, the measures aimed at collective work acquired special characteristics, in fact, "alternative" through the design of a new social order in the context of a full-scale and imposed war, with exemplary global support. It brought "constructivity" for endogenous social changes and strengthening the internal strength of the new nascent system. Although the Islamic Revolution raised important slogans such as independence and freedom of the Islamic Republic as a dependent variable, but from another point of view, as an independent variable, after the victory of a multitude of collective and diverse work experiences on a large scale with a jihadist nature and a religious structure for Organization of activities is achieved. The severity and variety of such actions made keywords such as jihadi work, jihadi culture and jihadi management not only as "idea" and "opinion" but as an objective and tangible reality.
کتاب مسیر سعادت شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان اثر سید جواد احمدی به همت نشر پژوهشکده ادیب فقه جواهری منتشر شد
کتاب مسیر سعادت در مسئله شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان اثر سید جواد احمدی به زبان فارسی است.
این کتاب به مباحثی مقدماتی در فلسفه و بایسته ها و آثار دعا می پردازد و بعد در سه فصل به شرح دعاهای روزانه به صورت جدا جدا می پردازد.
نویسنده با تکیه به میراث قرآنی و روایی بر آن است که با شرحی روان بر دعاهای روزانه ماه مبارک داشته باشد.
در متن پشت جلد کتاب چنین آمده است:
دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان همچون دیگر دعاهای مأثوره از معصومین (ع) حاوی مضامین بسیار بلند و ارزشمند و دربردارنده معارف و ارزشهای بسیار والاست که آشنایی با آنها به معرفت و شناخت رهروان مسیر سعادت نسبت به ارزشهای الهی و دینی عمق می بخشد و درهای معارف الهی را به سوی آنان می گشاید.
در این کتاب مطالب ارزنده ای در قالب شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان ذکر گردیده است که برای همه اقشار جامعه مفید و سازنده است.
در مقدمه کتاب آمده است:
یکی از چیزهایی که انسانها به شدت به آن نیازمند هستند و نقش مهمی در سعادت دنیوی و اخروی انسانها دارد، دعا است. دعا وسیله ارتباط فقیر محض؛ یعنی انسان با غنی مطلق؛ یعنی خداوند است که موجب میشود انسان با ارتباط با غنی مطلق و درخواست خاشعانه از خداوند، خودش را به معبود یکتا نزدیک کند، احساس آرامش نماید، شارژ شود و نیازهایش برطرف گردد و...
دعا، وسیله سعادت و خوشبختی است و مسیر سعادت و خوشبختی حقیقی را برای انسان هموار مینماید و انسان را به سعادت حقیقی که همان قرب الی الله و نزدیکی به خداوند است نائل میکند.
دعا، حلقه اتصال بنده با مولاست که به انسان نیرو و انرژی میدهد. همانگونه که قطره وقتی به دریا وصل میشود قدرت پیدا میکند وجزو اقیانوس عظیم میشود؛ دعا نیز انسان را به قدرت لایزال و اقیانوس بی انتهای الهی وصل مینماید و به او قدرت فوق العاده میدهد.
انسان، موجودی ضعیف و نیازمند است و برای رفع نیازهای خویش باید گدایی نماید و بدون گدایی و تکدی گری نیازهای او رفع نمیشود. نیازمندی انسان فقط از طریق گدایی در خانه خدا برطرف میشود؛ چون غیر از خدا همه گدا و فقیر هستند و خود محتاج خداوند میباشند. بر خلاف گدایی از انسانها که ذلتآور است گدایی در خانه خدا عزتآور است و اگر انسان میخواهد عزت حقیقی پیدا نماید باید در خانه خدا گدایی نماید و تنها وسیله گدایی انسان در خانه خدا، دعا و مناجات است.
بنابراین، هیچ انسانی از دعا و مناجات با خدا بی نیاز نیست و همه انسانها محتاج دعا و نیایش هستند. دعا انسان را عزتمند میکند و نیازمندیهای او را برطرف مینماید و او را به قلههای سعادت و کمال میرساند و به خداوند نزدیک میکند و...
دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان همچون دیگر دعاهای مأثوره از معصومینحاوی مضامین بسیار بلند و ارزشمند و در بردارنده معارف و ارزشهای بسیار والاست که آشنایی با آنها به معرفت و شناخت انسان نسبت به ارزشهای الهی و دینی عمق میبخشد و درهای معارف را به سوی انسان میگشاید.
در این کتاب مطالب مفید و ارزندهای در قالب شرح دعاهای روزانه ماه مبارک رمضان ذکر گردیده است که حاوی بسیاری از معارف و ارزشهای اسلامی است.
پژوهش حاضر دارای چهار فصل است که در فصل اول مباحثی پیرامون دعا ذکر شده است و فصل دوم به شرح دعاهای دهه اول ماه مبارک رمضان پرداخته است و فصل سوم به تشریح دعاهای دهه دوم ماه رمضان اختصاص یافته است و در فصل چهارم شرح دعاهای فصل سوم ماه رمضان ذکر گردیده است. امید است که این اثر برای عموم مردم بویژه اقشار تحصیل کرده مفید و سازنده باشد.
برای خرید این کتاب ارزشمند به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید
کتاب های درسی پرسش محور نشر معارف در 4 جلد منتشر شد خرید از کتابگاه از زبان رزوگار آنچه گذشت باهم بیندیشیم 1 و 2
کتاب های درسی پرسش محور نشر معارف در 4 جلد منتشر شد
این مجموعه چهار جلدی در ابعاد تاریخ اسلام، فرهنگ و تمدن، و اندیشه اسلامی 1 و 2 می باشد. این مجموعه با عناوین زیر منتشر شده است با کلیک بر هر کدام به قسمت خرید از کتابگاه منتقل خواهید شد
1. کتاب از زبان روزگار کتاب درسی پرسش محور تاریخ فرهنگ و تمدن نشر معارف
2. آنچه گذشت کتاب درسی پرسش محور تاریخ تحلیلی صدر اسلام نشر معارف
3. با هم بیندیشیم 1 کتاب درسی پرسش محور اندیشه اسلامی نشر معارف
4. کتاب با هم بیندیشیم 2 کتاب درسی پرسش محور اندیشه اسلامی نشر معارف
قائمة منشورات دارالحدیث واشترائها من المکتبة
قائمة منشورات دارالحدیث
1. ضوء الشهاب فی شرح الشهاب ثلاث مجلدات
660/000تومان
2. الضعفاء من رجال الحدیث ثلاث مجلدات
1/250/000تومان
3. مدارک فقه أهل السنة سبعة مجلدات
1400.000 تومان
4. الصحیح من مقتل سید الشهداء و اصحابه
900/000تومان
5. مسند ابن ابی عمیر مجلدتین
300/000تومان
6.الفصول المهمة مجلدتین
560/000تومان
7. مکاتیب الأئمة سبع مجلدات
1/400/000تومان
8. الاصول الستة عشر
300/000تومان
9. أسباب اختلاف الحدیث
340/000تومان
10. معرفة القرآن مجلدتین
750/000تومان
11. التصحیف فی متن الحدیث
250.000تومان
12. رسائل فی درایة الحدیث مجلدتین
760.000تومان
13. دلیل المحبة
60.000ت
14. الخیر و البرکة فی الکتاب و السنة
150.000ت
15. التعلیقة الاستدلالیة علی تحریر الوسیلة أربع مجلدات
850.000ت
16. تعزیز الاسرة
130.000ت
17. الضیافة فی الکتاب و السنة
50.000ت
18. جواهر الحكمة للشّباب
130.000ت
19. دراسة فی شخصیة سهل بن زیاد و روایاته
60.000ت
20. الشریف المرتضی و المعتزلة
95000 ت
21. موسوعة الکافی 16 مجلدات
5800.000ت
22. موسوعة الامام علی بن أبی طالب ع
3000.000ت
23. موسوعة الامام الحسین ع
3000.000ت
24. موسوعة الشروح و الحواشی علی الکافی 29 ج
7.000.000ت
25. مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار مجلدتین
850.000 ت
26.الموت و البرزخ
80.000ت
27. الکافی (الاصول) مجلدتین
850.000ت
28. التبلیغ فی الکتاب و السنة
120.000ت
29. تفسیر أبی جارود
170.000ت
30. الرسائل الرجالیة (أربع مجلدات)
1.500.000ت
31. کشف الیقین فی فضائل امیرالمومنین
250.000ت
32. دروس فی اختلاف الحدیث
150.000ت
33. معجم مصطلحات الرجال و الدرایة
160.000ت
34. شرح الزیارة الجامعة الکبیرة
250.000ت
35. احادیث امیر المومنین علی علیه السلام بروایة عبدالعظیم الحسنی
45000ت
36. منتخب موسوعه امام علی بن ابیطالب علیه السلام 400.000 ت
37. کیمیاء المحبة
120.000ت
38. نهج الذکر مجلدتین
500.000ت
39. کنز الدعاء (ثلاث مجلدات)
700.000ت
40. اکسیر المحبة
50.000ت
41. الاعتکاف فی الکتاب و السنة
800.000ت
42. مختصر تفسیر القمی
2450.000ت
43. موسوعة الأحادیث الطبیة
340.000ت
44. منتخب موسوعه امام حسین علیه السلام
360.000ت
45. میزان الحکمه عربی 10 جلد
2500.000ت
46. جواهر الحکمه للتعبئة
60.000ت
47. مقتطفات فی علوم الحدیث
240/000تومان
48. منهج فهم الحدیث
140.000ت
49. الحوار بین الحضارات فی الکتاب و السنة
90.000
50. تحریر تحریر الوسیلة للامام الخمینی
140.000ت
کتاب جریان شناسی چپ در ایران اثر حمید احمدی حاجیکلایی نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ ششم رسید خرید از کتابگاه
کتاب جریان شناسی چپ در ایران اثر حمید احمدی حاجیکلایی نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به چاپ ششم رسید
این کتاب، در صدد بررسی و تعقیب پیدایی، تکوین، تطور، زوال و افول جریان و جنبش چپ به صورت یک «سرگذشت پژوهشی» در ایران است.
هدف فوق ایجاب می کند که کارکردها، اندیشه و نظریه های مارکسیستی و جریان چپ به لحاظ نظری و مشی عملی که در قالب احزاب و گروه های سیاسی بروز و ظهور داشته اند، مورد بررسی قرار گیرند. در فصل اول به این امر پرداخته می شود. در فصل دوم کتاب، دوره آغازین جریان چپ در ایران (از مشروطیت تا شهریور۱۳۲۰) مورد بررسی قرار می گیرد؛ در بخش سوم به تفضیل جریان چپ در دهه ۱۳۲۰ و۱۳۳۰ را می خوانیم؛ در فصل چهارم تحولات جریان چپ در دهه ۱۳۴۰ و۱۳۵۰ (تا پیروزی انقلاب اسلامی) بررسی و در فصل پنجم، جریان چپ پس از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت کامل مورد بررسی قرار می گیرد.
کتاب جریان شناسی چپ در ایران، در هر فصل، به صورت کامل به بیان مطالب می پردازد و این از مزایای این کتاب به شمار می آید که می تواند برای علاقمندان منبعی کامل باشد.
برای خرید کتاب جریان شناسی سیاسی چپ به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید.
صدر كتاب "التيار اليساري في إيران" لحميد أحمدي حاجكلي، الصادر عن مركز أبحاث الثقافة والفكر الإسلامي، بطبعته السادسة.
يهدف هذا الكتاب إلى التحقيق وتتبع نشأة الحركة اليسارية وتطورها وانحطاطها وتراجعها في شكل "تاريخ بحثي" في إيران.
إن الهدف أعلاه يتطلب دراسة وظائف وأفكار ونظريات الماركسيين والحركة اليسارية من الناحية النظرية والعملية التي ظهرت في شكل الأحزاب والجماعات السياسية. وقد تمت مناقشة هذا في الفصل الأول. ويتناول الفصل الثاني من الكتاب الفترة الأولى للحركة اليسارية في إيران (من الدستورية إلى شهريور 1320)؛ وفي الجزء الثالث نقرأ عن الحركة اليسارية في عشرينيات وثلاثينيات القرن الرابع عشر؛ وفي الفصل الرابع يتم تناول تطورات الحركة اليسارية في أربعينيات وخمسينيات القرن الرابع عشر (حتى انتصار الثورة الإسلامية)، وفي الفصل الخامس يتم تناول حركة اليسار بعد انتصار الثورة الإسلامية بشكل كامل.
يشرح كتاب التيارية اليسارية في إيران، في كل فصل، محتوياته بشكل كامل، وهذه إحدى مزايا هذا الكتاب، الذي يمكن أن يكون مصدرًا كاملاً للمهتمين.
The book "Left Currentism in Iran" by Hamid Ahmadi Hajiklai, published by the Research Center of Islamic Culture and Thought, has reached its sixth edition
This book aims to investigate and trace the origin, development, decline and decline of the left movement in the form of a "research history" in Iran.
The above goal requires that the functions, thoughts and theories of Marxists and the left movement be examined in terms of theory and practical approach that have emerged in the form of political parties and groups. This is discussed in the first chapter. In the second chapter of the book, the initial period of the left movement in Iran (from constitutionalism to Shahrivar 1320) is examined; In the third part, we read about the left movement in the 1320s and 1330s; In the fourth chapter, the developments of the left movement in the 1340s and 1350s (until the victory of the Islamic Revolution) are examined, and in the fifth chapter, the left movement after the victory of the Islamic Revolution is fully examined.
The book of leftist currentism in Iran, in each chapter, fully explains the contents, and this is one of the advantages of this book, which can be a complete resource for those interested.
سفرنامه از نیل تا یانگ تسه سفر به مصر چین ترکیه هند و روسیه اثر عبدالهادی مسعودی به همت انتشارات دارالحدیث منتشر شد
سفرنامه از نیل تا یانگ تسه سفر به مصر چین ترکیه هند و روسیه اثر عبدالهادی مسعودی به همت انتشارات دارالحدیث منتشر شد
نگارش سفرنامه، به اشتراک نهادن تجربه هاست؛ تجربه هایی زیسته در محیطی که ناشناخته می نماید ولی ناآشنا نیستند. سفرنامه پیش رو گزارش گذر از چند کشور باستانی با تمدن هایی کهن است. سفرها از مصر آغاز شده، مروارید برآمده از نیل مه خود آغازگر تمدن انسان معاصر است. دومین جا، چین است، غول برخاسته از خواب که پا از پهنه آسیا بیرون نهاده و می رود تا ابر قدرت نخست زمین شود. پس از آن به ترکیه و سپس به هند رفته ام که هریک تمدنی دیرینه را نمایندگی می کنند. واپسین جا روسیه است که تمدنی چندان کهن ندارد ولی گستره خاکی را از آن خود کرده است.
برای خرید سفرنامه سفرنامه از نیل تا یانگ تسه به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید
اشتري كتاب من النيل إلى اليانغتسي لعبد الهادي المسعودي، صادر عن دار الحديث، من المكتبة
كتابة قصة الرحلة هي تبادل الخبرات؛ التجارب التي عشناها في بيئة تبدو غير معروفة ولكنها ليست غير مألوفة. قصة الرحلة القادمة عبارة عن تقرير عن المرور عبر العديد من البلدان القديمة ذات الحضارات القديمة. بدأت الرحلات من مصر، اللؤلؤة الخارجة من النيل هي بداية الحضارة الإنسانية الحديثة. والمكان الثاني هو الصين، العملاق الذي استيقظ من سباته وخرج من آسيا، وسيصبح القوة العظمى الأولى على وجه الأرض. بعد ذلك ذهبت إلى تركيا ثم إلى الهند، فكل منهما يمثل حضارة قديمة. والمكان الأخير هو روسيا التي لا تتمتع بحضارة قديمة جداً، ولكنها اكتسبت مساحة كبيرة من الأرض.
Buy the book From the Nile to the Yangtze by Abdul Hadi Masoudi, published by Dar al-Hadith, from the library
Writing a travelogue is sharing experiences; Experiences lived in an environment that seems unknown but not unfamiliar. The upcoming travelogue is a report of passing through several ancient countries with ancient civilizations. Travels started from Egypt, the pearl emerging from the Nile is the beginning of modern human civilization. The second place is China, a giant that has woken up from its sleep and has stepped out of Asia and is going to become the first superpower of the earth. After that, I went to Turkey and then to India, each representing an ancient civilization. The last place is Russia, which does not have a very old civilization, but it has acquired a large area of land.
کتاب جریان شناسی تجدید نظر طلبی پشیمانی از انقلاب اسلامی اثر محسن ردادی منتشر شد خرید از کتابگاه
کتاب جریان شناسی تجدید نظر طلبی پشیمانی از انقلاب اسلامی اثر محسن ردادی منتشر شد
تجدیدنظرطلبی آفت بسیار مهمی است که از همان ابتدا دامنگیر انقلاب اسلامی شد. بسیاری از انقلابیها که برای پیروزی یا بقای انقلاب اسلامی زحمتها کشیده بودند صف خود را جدا کرده و علیه جمهوری اسلامی موضعگیری کردند. این روند ریزش در دورههای دیگر جمهوری اسلامی ادامه پیدا کرد و اشخاص مختلف به بهانهها و صورتهای گوناگون در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند. تجدیدنظرطلبی پدیدهای مختص انقلاب اسلامی نیست و در انقلابهای دیگر دنیا نیز رخ داده است. هدف از این کتاب، شناخت ماهیت، ریشهها و جریانهای تجدیدنظرطلبی است.
خرید آنلاین از کتابگاه (اینجا) کلیک کنید
إن البحث عن الطلب أمر بالغ الأهمية حتى يتمكن الجميع من استعادة سلامة الانقلاب. لاقت العديد من الانقلابات التي لقيت إعجابًا كبيرًا لصفحتك الشخصية للتعليق أو الانقلاب على الإسلام، كما حظيت مواقع جمهور الإسلام بالاعجاب. يتزايد هذا التزايد في الآونة الأخيرة بين جمهور الإسلاميين ويتزايد عدد الأشخاص المختلفين الذين يجذبون الجماهير والصور الفوتوغرافية إلى جمهور الإسلاميين. يمكنك العثور على المزيد من الميزات في انقلاب الاسلام، كما أنه ليس من السهل العثور على انقلاب في عالم آخر. الهدف من هذا الكتاب، هو تعلم ماهيت، ريشهها وجریانهای، تجدیدنظرطلب.
Renewing the review of my request in an important manner has begun without any recent Islamic coup. In a car like a coup, for Pirouzi's sake, or the remains of an Islamic coup, it was crowded like a row. This is the kind of research that exists in this period of the Islamic Republic, in order to maintain the Kurdish state and the different people in it, in terms of its insults and its image, in the face of the Islamic Republic of India. Renewing the review of my request for a specialist in Islamic revolution and revolution in this world. The purpose of this book, what it is, its features and the flow of renewal of my request.
کتاب چیستی و مصداق شناسی قمار اثر زینب مرکباتی نشر پژوهشکده ادیب فقه جواهری منتشر شد
کتاب چیستی و مصداق شناسی قمار نوشته سرکار خانم زینب مرکباتی به زودی روانه بازار می گردد.
نوشتار پیش رو، بررسی جامعی است از تعریف آلات قمار و بررسی مصادیق آن از منظر فقه امامیه است.
برخی از موارد قمار که در مقطعی از زمان در صدق عنوان قمار بر آنها شکی نبوده است امروزه به دلایل مختلف در زمره ی موارد مشکوکه قرار گرفته اند که ضرورت دارد تکلیف آن¬ها از حیث حکم شرعی روشن شود.
در این تحقیق، واژه قمار و مفاهیم مرتبط با آن به لحاظ لغوی مورد بررسی قرار گرفته است.
و در ادامه این واژه در مصطلح فقها تبیین شده است. و اختلاف نظر آنان در این مسئله مورد پژوهش قرار گرفته است و پیشینه هریک از وسایل مشکوکه و نیز وضعیت فعلی هر کدام آورده شده است. سرانجام به حکم کلی در مورد بازی با آلات قمار بدون برد و باخت بیان شده است.
حهت خرید کتاب چیستی و مصداق شناسی قمار به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید
سيصدر قريباً كتاب حول جوهر ودراسة حالة المقامرة من تأليف السيدة زينب المرکباتي.
المقال التالي هو مراجعة شاملة لتعريف أجهزة القمار وأمثلة عليها من منظور الفقه الإمامي.
بعض حالات المقامرة التي لم يكن لها في وقت من الأوقات أي شك حول حقيقة عنوان القمار ، يتم تصنيفها في الوقت الحاضر على أنها حالات مشبوهة لأسباب مختلفة ، ومن الضروري توضيح دورها من الناحية الشرعية.
تم في هذا البحث دراسة معجمية لكلمة القمار ومفاهيمها.
ثم يتم شرح هذه الكلمة في اصطلاح الفقهاء. وقد تم بحث اختلافهم في الرأي حول هذه المسألة وإعطاء خلفية عن كل من الأجهزة المشبوهة والوضع الحالي لكل منها. أخيرًا ، تم ذكره كقاعدة عامة حول اللعب بآلات القمار دون ربح أو خسارة.
The book on the essence and case study of gambling written by Ms. Zeinab Mesrabati will be launched soon.
The following article is a comprehensive review of the definition of gambling devices and its examples from the perspective of Imami jurisprudence.
Some cases of gambling, which at some point in time did not have any doubts about the truth of the title of gambling, are nowadays classified as suspicious cases due to various reasons, and it is necessary to clarify their role in terms of Shari'a ruling.
In this research, the word gambling and its related concepts have been lexically examined.
And then this word is explained in the terminology of jurists. And their difference of opinion on this issue has been researched and the background of each of the suspicious devices and the current status of each is given. Finally, it has been stated as a general rule about playing with gambling machines without winning or losing.
استصحاب در دانش نحو اثر علیرضا صلواتی
علم اصول نحو
نویسنده : علیرضا صلواتی
چکیده
یکی از پر کاربرد ترین قواعد استنباطی در علم نحو، مبحث است. این اصل مقارن با ورود در علم اصول به عنوان یکی از مصادر استنباط، توسط فقیه و ادیبانی چون ابن انباری وارد علم نحو گردید و توانست به عنوان یک دلیل مقبول در علم نحو مطرح شود. اگرچه پذیرش این اصل در علم فقه و اصول گاهاً مورد نقد و اختلاف بوده ولی در نحو به عنوان یک اصل مورد قبول و پذیرفته شده تلقی شده است. در این مقاله سعی شده ابتدا به تعریف این اصطلاح و پس از آن به جمع آوری مصادیق این اصل در کتب منبع پرداخته شود.
کلید واژه : اصول ، نحو ، استصحاب، علم ، علم نحو
مقدمه
پیوند علم فقه وعلم نحو از اموری است که کسی یارای انکار آن را ندارد تا آنجا که بسیاری از فقهای بزرگ در طول قرون مختلف یادگیری ای علم را از مبادی و مقدمات اجتهاد فقهی دانسته اند. از طرفی نیز این علم با علم اصول فقه ارتباطی پیدا نموده است که این ارتباط در استناد دانشمندان نحوی به قواعد موجود در کتب اصولی برای اثبات نظریات زبانی خود به چشم می خورد. ما در رساله به دنبال کشف همین ارتباط(یعنی ارتباط نحو و اصول فقه) هستیم. یکی از مهمترین اصول کاربردی در علم اصول مسئله ی استصحاب است که این اصل در علم اصول نحو نیز تحت همین عنوان وارد شده است .ما ابتدا به تعریف این اصطلاح در علم اصول نحو می پردازیم و پس از آن به تعریف آن در علم اصول نحو و بیان مصادیق آن می پردازیم.
تعریف استصحاب در لسان اصولیین
استصحاب در لغت: این واژه از ماده ی صَحِبَ به معنای همراهی گرفته شده است. ابن منظور در لسان العرب می گوید: اسْتَصْحَبَ الرجُلَ دَعاه إِلى الصُّحْبة وكل ما لازم شيئاً فقد استصحبه.(1)
استصحاب در اصطلاح اصولیین:
در باره ی تعریف اصطلاحی این واژه در اصول نظرات و تعاریف مختلفی وجود دارد که معنای جامع در این تعاریف باقی گذاردن حکم ماقبل می باشد.به این معنا که اصل باقی گذاردن شیئ بر حکم سابق خود است تا اینکه دلیلی بر تغییرآن حکم نیافته ایم. برای نمونه علَّامه مظفر در تعریف این اصل چنین می گوید: الإستصحاب هو ابقاء ما کان.
استصحاب نزد نحویین
این اصطلاح از زمان سیبویه تا قبل از زمان ابن انباری در کتب نحوی رایج نبوده است اگر چه از این قاعده در کتب خود استفاده می کردند. برای نمونه سیبویه در مواضع زیادی در الکتاب به این قاعده استناد نمونده است بدون اینکه اسمی از آن ببرد(2). اولین کسی که این اصطلاح را به کار برد ابن انباری در قرن ششم می باشد. مؤید این مطلب این است که بررسی در احوال و زندگی ابو البرکات ما را به این مطلب می رساند که او برای اولین بار این اصطلاح را وارد علم اصول نحو نموده است.چرا که او در مدرسه ی نظامیه به تحصیل و تدیس پرداخته است و در این مدرسه فقه شافعی را خوانده و پس از آن به تدریس آن پرداخته است و در فقه شافعی به اصل استصحاب در موارد بسیاری استناد می کردند.(3) ابن انباری در تعریف استصحاب چنین می گوید: استصحاب عبارت است از باقی گذاردن لفظ بر حال اولیه ی خود تا زمانیکه دلیلی بر نقل لفظ از آن حالت اولیه نداشته باشیم. مثال: فعل امر مبنی است زیرا اصل در افعال بناء است و تنها دلیل اعراب فعل شباهت آن به اسم است و دلیلی بر این شباهت در فعل امر وجود ندارد پس فعل مضارع مبنی و باقی بر حالت اولیه ی خود است(4). استصحاب در نزد اصولیین از ادله ی ضعیف محسوب می شود و حال آنکه در نزد نحویین از ادله ی معتبر محسوب می شود. ابن انباری در این باره می گوید: مَن تَمَسَّک به فقَد خَرجَ عن عهدةِ المُطالبَة بِالدَّلیل ومن عَدلَ عن الأصل افتَقر الی الدَّلیل لِعدوله عن الأصل واستصحاب الحال أحد ادلَّة المعتَبرة(5).
نمونه های استدلال به اصل استصحاب در نحو
نمونه ی اول: در مسئله ی اسمیت یا فعلیت نَعم وبئسَ، برخی اینگونه استدلال نموده اند: نعم و بئس مبنی بر فتح اند و از طرفی اگر آن دو اسم باشند باید طبق اصل معرب باشند و دلیلی بر عدول از اصل نداریم،که این در واقع استدلال به استصحاب حال است(6).
نمونه ی دوم:در مفرد بودن کم استفهامیه بصریون چنین دلیل آورده اند: اصل مفرد بودن واژه است وترکیب فرع وخلاف اصل است(7).
نمونه ی سوم: در معرب یا مبنی بودن فعل امر بصریون چنین گفته اند: اصل در افعال بناء است و تنها به خاطر شباهت به اسم معرب می شوند و در فعل امر هچ شباهتی به اسم موجود نیست پس طبق اصل باید مبنی باشد(8).
نمونه ی چهارم: در اینکه آیا حرف أو به معنای واو می آید یا خیر ،بصریون چنین می گویند: اصل در حروف این است که تنها بر معنایی که برای آن وضع شده اند بیاید پس أو به معنای واو نمی آید(9) و نمونه های فراوان دیگری که در کتب نحویون به چشم می خورد.
موارد إعمال اصل(قاعده ی استصحاب)(10)
اصل اول: اصل در اسماء مهمل بودن و عمل نکردن است، و عامل بودن اسماء خلاف اصل است(11)
اصل دوم: اصل در ظروف غیر عامل بودن است و تنها در صورتی عمل می کندکه جانشین فعل شود.(12).
اصل سوم: اصل در حروف این است که اماله بر آن داخل نشود.(13)
اصل چهارم: اصل در عوامل افعال می باشند.(14)
اصل پنجم: فرع از اصل ضعیف تر است.(15)
اصل ششم: عوامل افعال در اسماء عمل نمی کنند و عوامل اسماء در افعال عمل نمی کنند(16).
اصل هفتم: اصل در حروف افراد است و ترکیب فرع بر آن است(17).
اصل هشتم: حروف تشکیل دهنده ی حروف معانی همگی اصلی اند(18).
اصل نهم: اسماء اصل و افعال فرع بر آنها هستند و تقدیر اصل اولی از تقدیر فرع است.(19)
اصل دهم: اصل در همزه قطع بودن است و وصل بودن خلاف اصل است.(20)
اصل یازدهم: اصل در اسماء ظاهر بودن است و ضمیر بودن خلاف است(21).
اصل دوازدهم: اصل در اسماء منصرف بودن است(22).
اصل سیزدهم: اصل در اسماء صحیح بودن است و معتل بودن خلاف اصل است.(23)
اصل چهاردهم: اصل این است که فعل در فعل عمل نکند.(24)
اصل پانزدهم: اصل در جزاء این است که همراه حروف باشد.(25)
اصل شانزدهم: تصغیر اسم را به اصل(حروف اصلی)باز میگراند(26).
اصل هفدهم: اصل در معارف این است که توصیف نشوند.(27)
اصل هیجدهم: اصل در اسماء تنکیر است(28).
اصل نوزدهم: اصل در الف مقصور بودن است و ممدود بودن خلاف اصل است(29).
اصل بیستم: اصل در کلمه مفرد بودن است و جمع بودن خلاف اصل است.(30)
اصل بیست ویکم: اصل تخفیف است و تشدید حکم عوض را داراست(31).
اصل بیست ودوم: اصل در افعال بناء واصل در بناء سکون است.(32)
اصل بیست وسوم: شرط سبب و جزاء مسبَّب است و محال است مسبب بر سبب مقدم شود.(33)
اصل بیست وچهارم: اصل در خفض این است که به حرف باشد.(34)
اصل بیست وپنجم: اصل در حروف این است که دلالت بر معنایی کند که برای آن وضع شده است.(35)
اصل بیست وششم: اصل در حروف دارا بودن معنای غیر مستقل است و اینکه چیزی از آن حذف نشود.(36)
اصل بیست وهفتم: اصل در تأکید کلام این است که کلام تکرار شود لکن جائز دانسته شده عدم تکرار آن و آوردن مفردی که در معنای آن است.(37)
اصل بیست وهشتم: اصل در افعال تامه بودن و ناقصه بودن خلاف اصل است.(38)
اصل بیست ونهم: اصل در کلمه عدم اعراب است.(39)
اصل سی ام: اصل در اسم معرب، اعراب به حرکت است.(40)
اصل سی ویکم: اصل در حرکات،حرکت بنایی است زیرا اعراب متغیر و بناء ثابت است و امر ثابت مقدم بر امر متغیر است.(41)
اصل سی ودوم: اصل این است که حروف جر محذوف بدون عوض عمل نکنند.(42)
اصل سی وسوم: اصل این است که افعال دلالت بر زمان وحدث داشته باشند.(43)
اصل سی و چهارم: اصل در اسماء این است که متصرف باشند.(44)
اصل سی وپنجم: اصل در اسماء این است که در فعل و حرف عمل نکند.(45)
اصل سی وششم: اصل باافراد است و جمله خلاف اصل است.(46)
اصل سی و هفتم: اصل در مبنیات این است که بر یک صیغه ی ثابت باشند.(47)
اصل سی و هشتم: اصل در تمامی حروف سکون است.(48)
اصل سی و نهم: به ساکن هیچ گاه ابتدا نمی شود.(49)
اصل چهلم: حد اقل اصول(حروف اصلی)سه تا می باشد.(50)
اصل چهل ویکم: عوامل اسم غیر از عوامل حرف است.(51)
اصل چهل ودوم: اصل در ادات شرط و جزاء حرف إن می باشد.(52)
اصل چهل وسوم: حروف ملحق در حکم حروف اصلی است.(53)
اصل چهل وچهارم: فعل داخل بر فعل نمی شود.(54)
اصل چهل و پنجم: در حروف حذف صحیح نیست.(55)
اصل چهل وششم: خافض، هیچ گاه مضمر(مقدر) نمی شود(56).
اصل چهل وهفتم: هر فعلی نیاز به فاعل دارد.(57)
اصل چهل وهشتم: نسبت اسم را به اصل اولش(حروف اصلی)باز می گرداند.(58)
اصل چهل ونهم:هر حرکت اعرابی نیاز به عامل دارد.(59)
اصل پنجاهم: اصل این است که معارف بوسیله ی معارف توصیف شوند.(60)
اصل پنجاه ویکم: موصوف در لفظ یا در معنی ،مفعول به یا شبه مفعول است.(61)
اصل پنجاه ودوم: افعال ثقیل تر از اسماء می باشند(62).
اصل پنجاه وسوم: نکره اخف از معرفه است زیرا اصل است.(63)
اصل پنجاه وچهارم: اصل در ظروف مستقر بودن است.(64)
اصل پنجاه وپنجم: اعلام خاص صفت واقع نمی شوند.(65)
اصل پنجاه وششم: جزم در افعال نظیر جر در اسماء است.(66)
اصل پنجاه وهفتم: اصل تذکیر است و تأنیث فرع بر آن می باشد.(67)
اصل پنجاه وهشتم: اصل این است که واژه (مثلاً دیز) مهمل است و کما کان موضوع و مستعمل نیست.
اصل پنجاه ونهم: اصل عدم تقدیر است. یعنی هرگاه شک نمودیم که متکلم فلان لفظ را در تقدیر گرفته یا نه ،اصل عدم تقدیر است.
اصل شصتم:اصل عدم وجود قرینه در کلام متکلم است.
اصل شصت ویکم:در صورتیکه در علمیت اسمی شک کردیم اصل عدم علمیت است.
اصل شصت ودوم:در صورتیکه در زیادت کلمه شک کردیم که آیا در معنای اصلی بکار رفته یا در معنای زائد، اصل عدم زیادت آن است.
اصل شصت وسوم:در صورتیکه شک کردیم فلان استعمالی که شاعر درباره ی فلان کلمه بکار برده، از باب ضرورت و خلاف اصل بوده یا نه، اصل عدم ضرورت است.
اصل شصت وچهارم:در صورتیکه شک کردیم، آیا فلان کلمه در حکم به فلان کلمه ملحق می شود یا نه، اصل عدم الحاق است.
اصل شصت وپنجم:در صورتیکه شک نمودیم در اینکه فلان کلمه از معنای اصلی خود نقل داده شده یا نه ،اصل عدم نقل است.
اصل شصت وششم:در صورتیکه در تصرف صیغه های غیر متصرف شک نمودیم اصل عدم تصرف است.
اصل شصت وهفتم:در صورتی که شک نمودیم کلمات به هم اضافه شده اند یا نه،اصل عدم اضافه شدن است.
اصل شصت وهشتم:
در صورتی که شک کردیم، متکلم لفظ را در معنای حقیقی استعمال کرده یا مجازی، اصل با معنای حقیقی است. بیان برخی نمونه ها که اصل در آنها رعایت نشده است1. در باب اشتغال، نحویین برای مشغول عنه فعلی را مقدّر می گیرند در حالی که اصل عدم تقدیر است. (جامع الدروس. ص 421)
2. در باب تنازع مثلا « ءاتونِی أُفرِغ علیه فطراً » (کهف: 96) (جامع الدورس / ص 423) برای مهمل ، ضمیری را مقدّر می گیرند، در حالی که اصل عدم تقدیر است.
3. اسم غیر منصرف را بعد از اضافة یا «أل» گرفتن، منصرف می دانند در حالی که اصل، عدم انصراف است . مثل سیرافی و مبرّد . (سیوطی ، چاپ سیزده/ یک جلدی/ ص 37/انتشارات اسماعیلیان)
4. در بحث جمع مؤنث سالم ،ابن هشام ، نصب معتل اللام را به فتح می داند با استناد به (سمعت لغاتهم) در حالی که اصل عدم قیاس است. (سیوطی/ ص 36/ انتشارات اسماعلیان)
5. در جمع مؤنث سالم، أخفش آن را در حالت منصوبی، مبنی می داند در حالی که اصل أسماء ، اعراب است.
6.در بحث اختصاص ، در آیه (انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا) «اهل» را مختص می دانند و اختصاص متضمن ، حرف یا تقدیر ، (أخصُّ) است در حالی که می توانیم آنرا منادی بگیریم. (بدائة النحو/ ص 245/ چاپ اول)
نتیجه گیری
از مطالبی که بیان شد روشن می شود که این اصل در بین نحاة معروفی چون سیبویه هم مورد پذیرش بوده است وجزء مصادر استنباط مسائل نحوی محسوب می شود اگرچه در مواردی مشاهده شده که به این اصل عمل نشده است
پينوشتها:
1.لسان العرب،ج1،ص519.
2.الشاهد فی اصول النحو فی کتاب سیبویه،ص453.
3.الإغراب فی جدل النحو،ص45.
4.الإغراب فی جدل الإعراب،ص45.
5.الإنصاف،ج1،ص300.
6.الإنصاف مسئله ی 14 .
7.الإنصاف مسئله ی 14 .
8.الإنصاف، مسئله ی 40 .
9.الإنصاف،مسئله ی 7 .
10.لازم به ذکر است که تعداد این موارد استقرایی بوده ومنحر به این موارد نمی باشد.
11.الإنصاف،مسئله ی5و11 .
12.الإنصاف، مسئله ی6 .
13.الإنصاف،مسئله ی 10.
14.الإنصاف،مسئله ی 18.
15.الإنصاف،مسئله ی22 .
16.الإنصاف،مسئله ی24 .
17.الإنصاف،مسئله ی25 و40 .
18.الإنصاف،مسئله ی26 .
19.الإنصاف،مسئله ی29 و94 .
20.الإنصاف،مسئله ی 59.
21.الإنصاف،مسئله ی62 .
22.الإنصاف،مسئله ی69 و70 .
23.الإنصاف،مسئله ی72 .
24.الإنصاف،مسئله ی84 .
25.الإنصاف،مسئله ی91 .
26.الإنصاف،مسئله ی95 .
27. الإنصاف،مسئله ی101 .
28.الإنصاف،مسئله ی106 .
29. الإنصاف،مسئله ی109 .
30. الإنصاف،مسئله ی116 .
31.ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،عبد الَّطیف زبیدی،مسئله ی81 .
32. ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،مسئله ی18 .
33. ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،مسئله ی7 .
34. ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،مسئله ی210 .
35. ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،مسئله ی10 و19 .
36. ائتلاف النصرة فی اختلاف بین نحاة الکوفة والبصرة،مسئله ی23 .
37.مَسائل خلافیَّة فی النحو،ابو البقاء عکبری،مسئله ی1 .
38.مَسائل خلافیَّة فی النحو،مسئله ی5 .
39.مَسائل خلافیَّة فی النحو،مسئله ی8 .
40.مَسائل خلافیَّة فی النحو،مسئله ی12 .
41. مَسائل خلافیَّة فی النحو،مسئله ی8.
42.إرتقاء السیادة فی علم اصول نحو،شیخ یحیی الشاوی،ص97 .
43.إرتقاء السیادة فی علم اصول نحو،ص97 .
44. إرتقاء السیادة فی علم اصول نحو،ص97.
45.الأصول فی النحو،ابن سراج،ج1،ص54 .
46. الأصول فی النحو،ابن سراج،ج2،ص62.
47.الأصول فی النحو،ج2،ص169 .
48. الأصول فی النحو،ج2،ص363.
49.المقتضب،مبرَّد،ج1،ص42 .
50. المقتضب،مبرَّد،ج1،ص241.
51. المقتضب،مبرَّد،ج2،ص5.
52.المقتضب،مبرَّد،ج2،ص46.
53. المقتضب،مبرَّد،ج2،ص254.
54.القتضب،ج3،ص10 .
55. القتضب،ج3،ص31.
56. القتضب،ج3،ص60.
57. القتضب،ج3،ص68.
58. القتضب،ج3،ص152.
59. القتضب،ج4،ص80.
60. القتضب،ج4،ص298.
61.القتضب،ج4،ص299.
62.الکتاب،سیبویه،ج1،ص20 .
63. الکتاب،سیبویه،ج1،ص22.
64. الکتاب،سیبویه،ج1،ص410.
65. الکتاب،سیبویه،ج2،ص12.
66. الکتاب،سیبویه،ج3،ص9.
67. الکتاب،سیبویه،ج3،ص241.
فهرست منابع
1.الأفغاني، سعيد، الإغراب في جدل الإعراب، دار الفكر، ط ٢،١٩٧1.
2.الأنباري، أبو البركات، الإنصاف في مسائل الخلاف، تح محمد محيى الدين عبد الحميد، دارإحياء التراث العربي.بی تا
3.الحديثي، خديجة، الشاهد في أصول النحو في كتاب سيبويه، مطبوعات جامعة الكويت،١٩٧٤.
4.الزبيدي، عبد اللطيف ابن أبي بكر، ائتلاف النصرة في اختلاف نحاة الكوفة والبصرة، تح.١٩٨٧ ، طارق الجنابي، عالم الكتب.
5.ابن السراج، أبو بكر محمد بن سهل، الأصول في النحو، تح عبد الحس ين الفتلي، مؤسسه الرسالة، بيروت، ١٩٨٥.
6.سيبويه، أبو بشر عمرو بن قنبر، كتاب سيبويه، تح عبد السلام هارون، عالم الكتب بيروت،.١٩٨٣ ، ط ٣.
7.الشاوي، يحيى، ارتقاء السيادة في علم أصول النحو ، تح عبد الرزاق السعد، دار الأنبار١٩٩٠ ، بغداد.
8.العكبري، أبو البقاء عبد الله بن الحسين، مسائل خلافية، تح محمد خير الحلواني.بی جا، بی تا
9.المبرد، أبو العباس محمد بن يزيد، المقتضب، تح محمد عبد الخالق عظيمة، عالم الكتب بيروت. بی تا
10.محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري ،لسان العرب،دار صادر – بيروت،الطبعة الأولى. بی تا
مقاله تعادل واژگانی و اهمیّت آن در فهم دقیق متن (موردکاوی پنج ترجمۀ فارسی از خطبههای نهجالبلاغه)
تعادل واژگانی و اهمیّت آن در فهم دقیق متن (موردکاوی پنج ترجمۀ فارسی از خطبههای نهجالبلاغه)
مقاله 1، دوره 5، شماره 12، تابستان 1394، صفحه 40-13
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 سید مهدی مسبوق؛ 1 مرتضی قائمی؛ 2 رسول فتحی مظفری
1دانشیار زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا، همدان
2دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عربی دانشگاه بوعلی سینا، همدان
چکیده
یکی از مهمترین مسائل مورد توجّه در فرایند ترجمه، دستیابی به تعادل و برابری در ترجمه است که از طریق مطالعۀ جنبههای مختلف زبان مبدأ صورت میپذیرد و یکی از مهمترین زمینههای مورد پژوهش در تعادل ترجمهای، برابری واژگانی است. هرچند این امر به شکل کامل در بین دو زبان مبدأ و مقصد، به علّت امکانات زبانی مختلف، قابل دستیابی نیست، امّا وظیفۀ مترجم این است که تا آنجا که امکان دارد، بکوشد برابرنهادهای واژگانی دقیقی ارائه نماید. یکی از شیوههای دستیابی به برابری واژگانی در فرایند ترجمه، توجّه به لایهها و آحاد مختلف معنایی واژگان و پدیدههایی همچون شمول معنایی و چندمعنایی و نیز توجّه به بافت و موقعیّت کلام است. از این رو، با تقسیمبندی برابری واژگانی به پنج قسمت، افزون بر شناخت حوزۀ معنایی واژگان، به ترجمهای صحیح و برابر میتوان دست یافت. این پنج قسم عبارتند از: برابری یکبهیک، برابری یک به چند، برابری چند به یک، برابری یک به جزء و برابری یک به صفر. پژوهش حاضر بر آن است که به تطبیق پنج ترجمۀ فارسی از خطبههای نهجالبلاغه شامل ترجمههای دشتی، شهیدی، فقیهی، فیضالإسلام و جعفری بپردازد تا از این رهگذر، میزان موفقیّت مترجمان یاد شده در تحقّق برابری واژگانی را مورد سنجش قرار دهد. برآیند پژوهش نشان میدهد که برخی مترجمان به خاطر آگاهی نداشتن از لایههای مختلف معنایی واژگان و نیز شناخت کافی نداشتن از برخی مؤلّفههای معنایی همچون پدیدۀ چندمعنایی، معنای مطلق و نسبی واژگان نتوانستدهاند ترجمهای دقیق ارائه کنند.
کلیدواژگان
برابریابی واژگان؛ ترجمۀ خطبههای نهجالبلاغه؛ گونههای برابری واژگانی
اصل مقاله
ترجمه به عنوان یک فعّالیّت هدفمند در راستای انتقال مفاهیم و پیام زبان مبدأ به زبان مقصد و برقراری ارتباط بین زبانها، دیرگاهی است که به صورت علمی مورد مطالعه قرار میگیرد. با روی کار آمدن مطالعات ترجمه در غرب، جهش خیرهکنندهای در پیشرفت این شاخه از علم زبانشناسی پدید آمده است. آنچه که تمام مکاتب مختلف ترجمه در پی آن هستند، دستیابی به ترجمهای دقیق به همراه امانتداری و انتقال همۀ جنبههای ظاهری و معنایی پیام زبان مبدأ میباشد. به صورت خلاصه، دستیابی به تعادل و برابری به عنوان مهمترین هدف در مطالعات ترجمه به شمار میرود. نگاهی به مهمترین تعریفهایی که از ترجمه ارائه شده است، گویای اهمیّت دستیابی به تعادل در فرایند پیچیدۀ ترجمه میباشد. یوجین ناید (Nida)، زبانشناس برجسته و معروف در تعریف ترجمه میگوید: «ترجمه عبارت است از بازآفرینی نزدیکترین معادل طبیعی پیام زبان مبدأ در زبان مقصد، نخست از لحاظ معنایی و دوم از لحاظ سبک» (نایدا، 1982م.: 12). کت فورد (Catford) نیز معتقد است که ترجمه کنشی زبانی است که در فرایند آن، موادّ متنی در یک زبان (زبان مبدأ)، جای خود را به موادّ متنی معادل در زبان دیگر (زبان مقصد) میدهد (ر.ک؛ فورد، 1965م.: 1).
یکی از مهمترین ابزارهای تکمیل و رفع کاستیهای ترجمه، نقد و ارزیابی علمی و مداوم ترجمههای متفاوت از یک اثر است که میتواند زمینهساز پیشرفت و مطالعۀ دیگر مترجمان در این حوزۀ حساس شود. با توجّه به اهمیّت موضوع تعادل در ترجمه، در این پژوهش بر آنیم تا با ارائۀ مفاهیم بنیادی مبحث تعادل، به ارزیابی برخی ترجمههای فارسی خطبههای نهجالبلاغه بپردازیم. همچنین با توجّه به اهمیّت ترجمه و تأثیر آن در جذب مخاطبان و نیز اهمیّت و ارزش غیر قابل انکار کتاب با ارزشی همچون نهجالبلاغه، میکوشیم تا برخی مشکلات و چالشهایی که مترجمان در دستیابی به تعادل واژگانی در ترجمۀ خطبههای نهجالبلاغه با آن مواجه میشوند، مورد بررسی قرار دهیم و راهکارهایی را در این زمینه ارائه دهیم. یکی از راهکارهای ارزیابی تعادل واژگانی در ترجمۀ متون، مقایسۀ ترجمههای یک اثر بر مبنای گونههای مختلف برابری واژگانی بین واژگان زبان مبداء و مقصد میباشد. بدینگونه که با تقسیمبندی برابری واژگانی به پنج نوعِ برابری یک به یک، برابری یک به چند، برابری چند به یک، برابری یک به جزء و برابری یک به صفر، ابتدا با امکانات زبانی هر دو زبان مبداء و مقصد آشنا خواهیم شد و آنگاه به منظور دستیابی به ترجمهای دقیق به بررسی نمونههایی از واژگان نهجالبلاغه در پنج ترجمۀ فارسی، شامل ترجمههای دشتی، شهیدی، فیضالإسلام، جعفری و فقیهی میپردازیم. یکی از اهداف انتخاب ترجمههای مذکور، استقبال چشمگیر خوانندگان نهجالبلاغه به ترجمههای مذکور میباشد، علاوه بر این، از دیگر دلایل اصلی این نوع انتخاب، تنوّع روش ترجمة هر یک از ترجمههای فوق میباشد. برای نمونه برخی ترجمهها مانند ترجمة شهیدی کاملاً ادبی هستند و سعی در حفظ سیاق متن زبان مبدأ دارند که در این مقاله سعی شده تا این پنج ترجمة ارزشمند از نظر میزان بهرهمندی از تعادل ترجمهای واژگانی، مورد مقایسه و ارزیابی قرار گیرند. ناگفته نماند که از دیگر دلائل انتخاب این پنج ترجمة فارسی، مقایسة ترجمههایی است که در یک بازة تاریخی نسبتاً طولانی به زیور چاپ مزیّن گشتدهاند؛ به عنوان نمونه از ترجمههای فیضالإسلام و فقیهی که آثاری با قدمت هستند، استفاده نمودهایم تا آنجا که به ترجمة دشتی رسیدهایم که ترجمهای معاصر محسوب میشود. از آنجا که واژگان به عنوان مبنا و پایۀ اساسی انتقال مفاهیم و پیام، نقش بهسزایی در ترجمه دارند، چنین پژوهشی میتواند راه را برای دستیابی بهتر به مقولۀ تعادل و برابری صحیح و دقیق واژگانی در فرایند ترجمه بگشاید. بدین منظور، به بررسی و مقایسۀ پنج ترجمۀ نامبرده میپردازیم و از این رهگذر، میکوشیم که به پرسشهای زیر پاسخ گوییم:
1ـ دستیابی به تعادل واژگانی تا چه اندازه در مطالعات ترجمه اهمیّت دارد؟
2ـ مترجمان نهجالبلاغه در کدام یک از انواع تعادل توانستدهاند به میزان قابل قبولی از برابری واژگانی دست یابند؟
3ـ کدام یک از ترجمههای فارسی توانسته است عملکرد نسبتاً بهتری در دستیابی به برابری واژگانی داشته باشد؟
در جستار حاضر، بر آنیم تا با روش توصیفی ـ تحلیلی و تکیه بر منابع کتابخانهای، علاوه بر یافتن پاسخی برای پرسشهای فوق، به بررسی میزان انتقال تعادل واژگانی در فرایند ترجمههای فارسی نهجالبلاغه بپردازیم.
1ـ پیشینۀ پژوهش
اهمیّت نقد و مطالعۀ ترجمههای متون دینی، اگر نگوییم که بالاتر از میزان ارزش ترجمۀ این نوع آثار است، از ارزش و اهمیّت کمتری از ترجمة این نوع آثار نیز برخوردار نیست. از آنجا که کتاب گرانسنگ نهجالبلاغه از مهمترین کتب دینی به شمار میرود، ترجمۀ این اثر گرانبها نیز حسّاسیّت ویژهای دارد و نیازمند دانشهای مرتبط با امر ترجمه میباشد. در زمینۀ بررسی تعادل واژگانی پژوهشهایی صورت گرفته که از آن جمله است مقالۀ «کاربردشناسی اصل تعادل ترجمهای واژگان در فرایند ترجمۀ قرآن» نوشتۀ میرحاجی، مرامی و امانی که نویسندگان در آن به بررسی و نقد برخی ترجمههای فارسی واژگان قرآن از منظر لایههای مختلف معنایی پرداختدهاند. رضا ناظمیان و حسام حاج مؤمن نیز در مقالهای با عنوان «ساخت و بافت در ترجمۀ متون دینی؛ مقایسۀ دو ترجمه از نهجالبلاغه (دشتی و شهیدی)»، به بررسی دو ترجمه از نهجالبلاغه در زمینة سبک و ساختار و شیوههای معادلیابی واژگانی از این دو مترجم پرداختدهاند. همچنین سیّد محمّدتقی طیّب در مقالهای با عنوان «نگاهی به سه ترجمۀ نهجالبلاغه از منظر زبانشناسی» نیز به برخی مسائل همچون چالشهای واژهگزینی، مسائل معنایی ترجمه، مسائل دستوری و ساختاری و نقد ترجمۀ تحتاللّفظی برخی جملات نهجالبلاغه پرداخته است. لیکن در زمینۀ نقد پنج ترجمۀ فارسی خطبههای نهجالبلاغه از منظر تعادل و برابری واژگانی، تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است.
2ـ تعادل ترجمهای و سطوح آن
در دهههای أخیر، نظریّههای متفاوتی از سوی پژوهشگران حوزۀ مطالعات ترجمه در زمینۀ تعادل و شیوههای دستیابی به آن ارائه شده است. از سرشناسترین نظریّهپردازان در این حوزه میتوان به یوجین نایدا (Naida) اشاره نمود. نایدا دو نوع متفاوت از معادلیابی را معرّفی میکند، معادلیابی رسمی که آن را ارتباط رسمی مینامد و معادلیابی پویا. ارتباط رسمی به خود پیام، یعنی هم به صورت و هم به معنا توجّه دارد، امّا معادلیابی پویا بر مبنای اصول تأثیر متناظر میباشد. ارتباط رسمی، واژه را در زبان مقصد در نظر میگیرد که نزدیکترین معادل کلمه یا عبارتی در زبان مبدأ است. به طور کلّی، نایدا معتقد است که بین دو زبان همیشه معادل رسمی وجود ندارد (ر.ک؛ ولیپور، 1382: 66). در واقع، «نایدا با علم به اینکه بازسازی کامل متن در زبان مقصد غیرممکن است، در تعریف خود از ترجمه، از عبارت «نزدیکترین معادل طبیعی» استفاده کرده است. منظور او از این سه واژه این است که اوّلاً برای عناصر زبان مبدأ، «معادل» مناسب انتخاب شود، ثانیاً این معادلها در زبان مقصد به نحوی آرایش یابند که حالت طبیعی داشته باشند و بوی ترجمه از آنها استشمام نشود. نکتة سوم که مربوط به واژۀ «نزدیکترین» است، برقراری تعادل و توازن بین معادلها و حالت طبیعی ترجمه است؛ به عبارت دیگر، در متن ترجمه شده باید سعی شود تا نه تأکید بیش از حد بر معادلیابی شود که بر انسجام متن تأثیر منفی بگذارد و نه در روند طبیعیسازی جملات چنان وسواس به خرج داده شود که معادلیابی عناصر زبان مبدأ نادیده گرفته شود. بدین ترتیب، واژة «معادل» مربوط به زبان مبدأ و واژۀ «طبیعی» ناظر بر زبان مقصد و واژۀ «نزدیکترین» توازن و تناسب بین این دو فرایند است» (سعیدیان، 1392: 16).
در مباحث پیرامون معیار ارزشیابی ترجمه، نظریّهپردازان انگلیسی بیشتر بر مفهوم تعادل تأکید داشتدهاند و این موضوع هنوز هم در میان آنها چالشبرانگیز است (ر.ک؛ کنی، 1998 م.: 77). طبق نظر کُلر (Koller)، این مفهوم تنها به معنای ارتباط خاصّ است که میتوان آن را به عنوان رابطهای ترجمهگون بین دو متن مبداء و متن مقصد در نظر گرفت. در این میان، یاکوبسن برای اوّلین بار به موضوع تعادل در ترجمه پرداخت و پیرو مباحث مطرح از سوی سوسور (Saussure) در مورد دالّ (Signifier) و مدلول Signified)) یاکوبسن (Jacobson) تنها مشکل زبان و نقطۀ تمرکز اصلی علم زبانشناسی را اصل تعادل میدانست که در حال حاضر از دیدگاههای زبانشناختی و نشانهشناختی (Semiotic)تعریف میشود (ر.ک؛ ماندی، 2001 م.: 37). طبق نظر یاکوبسن، پیام متن مبداء و مقصد یکسان نیستند؛ زیرا به دو نظام رمزگذاری زبانی متفاوت متعلّق هستند که واقعیّت را به گونهای مختلف ابراز میکنند (ر.ک؛ یاکوبسن، 2000 م.: 114). به طور خاص، او به این نکته میپرداخت که در ترجمۀ درونزبانی (Intralingual)، تعادل کاملی از طریق ترادف به وجود نخواهد آمد؛ زیرا در این نوع ترجمه که خود سطحی از ترجمۀ برونزبانی است، معمولاً تعادل کاملی بین واحدهای معنایی دو زبان وجود ندارد و این اصل به دلیل آن است که زبانها اساساً در آنچه که باید انتقال دهند، متفاوتند و نه آنچه که بتوانند. از این زمان، موضوع تعادل در ترجمه همواره در میان نظریّهپردازان مطالعات ترجمه مورد بحث بوده است. به خصوص از دهۀ هفتاد به بعد تفاوتهای فاحشی در پرداختن به این موضوع مشاهده شد (ر.ک؛ ماندی، 2001 م.: 37).
لطفیپور ساعدی معتقد است: «تعادل ترجمهای زمانی به شکل کامل محقّق خواهد شد که در هشت مقوله بتوان آن را اجرا نمود که عبارتند از: الف) واژگان. ب) ساختار. ج) بافتار. د) معنای جمله، معنای کلام. هـ) گونههای زبانی. و) پیش تصوّرات. ز) تأثیر ادراکی. ح) تأثیر ادبی.
آنچه که اینجا حائز اهمیّت است، اینکه در بررسی و ارزیابی معادلهای ترجمهای، نباید عوامل بالا به صورت منتزع و جدا از هم مورد توجّه قرار گیرد؛ زیرا که این عوامل در رابطه با هم عمل میکنند و برای آفرینش یک پیام، به طور دسته جمعی در چارچوب فرایند سخن، تشریک مساعی میکنند (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1392: 79). به بیان سادهتر، برخی موارد فوق با یکدیگر تعامل دارند و در دستیابی به تعادل کامل، با یکدیگر و در کنار یکدیگر منجر به برابری و یکسانی قابل قبولی میشوند. آنچه که اینجا باید بدان اشاره نمود، اینکه بررسی یکایک عوامل فوق در ترجمه آثار حجیمی همچون نهجالبلاغه، نیاز به زمان و آگاهی کافی و وافی دارد. از این رو، در این پژوهش، دستیابی به تعادل را تنها از منظر واژگانی مورد بررسی قرار خواهیم داد و برخی اقدامات مناسب برای دستیابی به برابری و یکسانی بیشتر از منظر واژگانی را مورد واکاوی قرار خواهیم داد.
1ـ2) برابری واژگانی
مترجم، در حدّ واسط متن مبداء و مقصد قرار دارد و سعی میکند برای عناصر متنی زبان مبدأ، معادلهایی در زبان مقصد بیابد و در میان این عناصر، آنچه بیشتر از همه مدّ نظر قرار میگیرد، عنصر واژگان است (ر.ک؛ همان: 80). ما در مقام مترجم اصولاً با انتقال معنای کلّی یک قطعه از زبان سر و کار داریم. برای نیل به این هدف باید با رمزگشایی واحدها و ساختارهایی که آن معنا را انتقال میدهند، کار خود را شروع کنیم. کوچکترین واحدی که انتظار داریم، معنی مستقلی داشته باشد کلمه است (ر.ک؛ بیکر، 1393: 14). در این راستا، کلمه را بدین گونه تعریف نمودهاند: «کوچکترین واحد زبانی که به تنهایی و به طور مستقل میتوان آن را بهکار برد (ر.ک؛ بولینگر و سیرز، 1968م.: 43). این مؤلّفه از چند روی حائز اهمیّت است. اوّل آنکه یک واژه در زبان مبدأ دارای مفاهیم ضمنی و اشارهای متفاوتی است، به نحوی که انتخاب واژههای کاملاً هممعنا و مترادف، حتّی در یک زبان واحد، کار دشواری است. دوم آنکه اگر این واژه از ارزش فرهنگی خاصّی برخوردار باشد، انتقال همة لایههای معنایی آن به زبانی دیگر بهویژه در مورد زبانهای ناهمگون فرهنگی بسیار مشکلتر میشود و سوم آنکه اگر این واژه دارای بار خاصّ دینی و اعتقادی باشد، معادلیابی عنصر واژگانی در زبان مقصد، چنان دقّت و حسّاسیّت را میطلبد که گاه آن را تا مرز ترجمهناپذیری واژه به پیش میبرد.
یافتن برابرهای دقیق در ترجمه، مسئلهای بسیار مهم است. مترجم هنگام ترجمه با واژهها یا ترکیبهایی در زبان مبدأ مواجه میشود که باید برابرهایی برای آنها در زبان مقصد بیابد. بدیهی است که یافتن برابرهای ترجمه، ساده و آسان نیست، چون مترجم به جنبههای دیگری از زبان همانند نوع متن، بار عاطفی و هدف و مقصود نویسندۀ متن در زبان مبدأ نیز باید توجّه کند (ر.ک؛ فیروزآبادی، 1392: 91).
همانگونه که پیشتر بدان اشاره نمودیم، از جمله راهکارهای دستیابی به تعادل واژگانی، آشنایی با اقسام پنجگانه آن است که در این جستار به بررسی آن اقسام میپردازیم:
1ـ1ـ3) برابری یک به یک
هر متنی که باید ترجمه شود، شامل برخی عناصر اطّلاعاتی است که مستلزم هیچ نوع تجزیه و تحلیل تفسیری و یا استدلال از طریق قیاس نیست، البتّه میزان این امر نسبی خواهد بود. این عناصر بدون نیاز به تفسیر، قابل فهم و بیان مجدّد خواهند بود. به طور کلّی، در هر زبانی، واژههایی «تکمعنایی» وجود دارند که مترجم بدون مراجعه به بافت یا موقعیّت میتواند آنها را با واژههای زبان هدف جایگزین نماید؛ به عبارت دیگر، مترجم میتواند کم و بیش بدون تفکّر، این واژهها را از متنی به متن دیگر انتقال دهد. اسامی خاصّ، اعداد و اغلب واژههای تخصّصی که تنها دارای ارزش نمادین هستند، در این مقوله واژههای تکمعنایی میگنجند (ژان دُلیل، 1381: 120).
طبق گفته کروز (Cruse)، ما میتوانیم چهار نوع اصلی از معنا را در کلمات و گفتهها تمییز دهیم. اینها عبارتند از: معنای منطقی، معنای القایی، معنای پیشانگاشته، معنای برانگیخته. معنای منطقی یک کلمه یا گفته از رابطۀ بین آن و چیزی که آن کلمه یا گفته به آن دلالت میکند و یا چیزی که در دنیای واقعی یا تخیّلی توصیف میکند و متکلّم آن زبان خاص به همان شکل آن را تصوّر میکند، به دست میآید. این نوع از معناست که پایه و اساسی را میسازد که بر اساس آن میتوانیم نسبت به صدق یا کذب آن معنا داوری کنیم (ر.ک؛ بیکر، 1393: 16).
یکی از مهمترین مسائل که در حوزۀ معناشناسی مورد تحلیل قرار میگیرد، شناخت معنای نسبی و مطلق واژگان میباشد. این موضوع باعث میشود تا مترجم، با شناختی دقیقتر نسبت به حوزۀ معناشناسی، وارد فرایند ترجمه شود و از لایههای مختلف معنایی واژگان و مقولۀ ترجمهپذیری و ترجمهناپذیری واژگان آگاهی یابد. در این نوع برابری، مترجم در قبال هر واژهای از زبان مبدأ، با یک معنای ارجاعی و بنیادی مواجه است و باید معنایی صحیح و متناسب با آن واژه ارائه دهد. در چنین مواقعی، مترجم با چالش زیادی مواجه نیست، چراکه به دنبال معنایی صریح بدون هر گونه معنای ضمنی دیگر است. برخی مترجمان در یافتن معنای ارجاعی نیز دچار التباس شده است و از این رو، برابری یک به یک نیز در ترجمه از بین میرود. برای نمونه به برخی جملات حضرت و ترجمهای از آن اشاره میکنیم. در خطبة 29، واژهای به کار رفته است که علاّمه جعفری، ترجمهای ناهمگون از آن ارائه کردهاند. این جمله عبارت است از:«وَمْنْ فَازَ بِکُمْ فَقَد فَازَ ـ وَالله ـ بَالسَّهْمِ الأَخْیَبِ» (نهجالبلاغه/ خ 29).
علاّمه جعفری: «کسیکه شما را وسیلۀ برد قرار داد، [بازندهترین] نومیدکنندهترین سهم را برگزید» (جعفری، 1358: 292).
تعبیر «السَّهم الأَخیب» به معنای تیری است که در بازی قمار، هیچ ارزش و فایدهای ندارد و برای صاحب آن قرعهای بیارزش محسوب میشود. ابنمیثم، از شارحان بزرگ نهجالبلاغه، در ذیل این کلام میفرماید: «امام(ع) در این عبارت، خود و دشمنان را به قماربازانی تشبیه کرده است که در میان عرب وجود داشتدهاند. و یاران خود را در بیکفایتی و عدم رعایت حقّ خویش، به بیرون آمدن، تیر قمار مأیوسکنندة بیسهم و یا به تیرهای قماری که غرامتآور و تاوانزا هستند، تشبیه کرده است. توضیح اینکه تیر قماری که بر آن اسم شرکتکننده نوشته شده بیرون نیاید تا سهام شتری که مورد قمار است، با بیرون آمدن تیرهای برنده تمام شود. آنگاه غرامت و زیان برای صاحب تیر باقی مانده ثابت میشود، به ملاحظة همین تشبیه است که حضرت لفظ تیر را با صفت مأیوسکننده، برای اطرافیان خود استعاره آورده است و باز کلمة «فوز» را در این جمله به طور مجاز در عدم آمادگی آنان به کار برده است» (بحرانی، 1362، ج2: 52). آیتالله مکارم شیرازی در تفسیر این جمله چنین میگوید: «مسئلۀ قرعهکشی و بختآزمایی در میان اعراب با تشریفات خاصّی معمول بوده است. آنها شتری را میخریدند و آن را به قسمتهای متعدّدی تقسیم میکردند. سپس ده چوبه تیر داشتند که هر یک از آنها نامی داشت و بر روی آن نوشته شده بود. هفت عدد از تیرها، به ترتیب، برندۀ یک سهم و دو سهم، تا هفت سهم (مجموعاً بیست و هشت سهم) بود و سه چوبه دیگر، برندۀ هیچ سهمی نبود و هر کدام از آنها نیز نامی داشت و در واقع، سهم (أخیب) (چوبة تیر بازنده) عنوانی برای آنها بود» (مکارم شیرازی و دیگران، 1390، ج 2: 216). منظور امام در جملة فوق این است که با وجود افرادی همانند شما، نمیتوان به هدف و پیروزی رسید. از این رو، اصطلاح «السَّهم الأَخیب» کنایه از بیمصرف و غیرمفید بودن یاران میباشد. در ترجمة علاّمه جعفری واژۀ «سهم» را که به معنای تیر است، به همان شکل خود وارد زبان مقصد نمودهاند، در حالیکه «سهم» در زبان فارسی به معنای بهره و قسمت میباشد. از این رو، نمیتواند مفهوم دقیق جملۀ امام(ع) را به مخاطب انتقال دهد. از سوی دیگر، واژۀ نومیدکنندهترین نمیتواند در اینجا بهکار رود، چرا که صفت ناامیدی از آنِ انسان است و نه تیری که با آن در قمار تیراندازی میشود. با نگاهی به ترجمههای دیگران درمییابیم که ترجمهای به مراتب دقیقتر از سوی آنها ارائه شده است:
* دشتی: «کسی که با امید شما به سوی پیروزی رود، با کندترین پیکان به میدان آمده است» (دشتی، 1379: 55).
* شهیدی: «و بینصیب کسی است که انتظار پیروزی از شما بَرَد» (شهیدی، 1372: 86).
* فیضالإسلام: «کسیکه به کمک و همراهی شما رستگار شد، (به دشمن غلبه پیدا نمود و) سوگند به خدا (مانند کسی است که در تیراندازی با شرط) رستگار شده به تیری که (از همة تیرهایی که برای قمار تعیین شده) بینصیبتر (پُرخسارتتر) است» (فیضالإسلام، 1331: 104).
* فقیهی: «هرکس با یاری شما رستگار شود (یعنی گمان برد که رستگار شده،) قسم به خدا مانند آن کس است که در برد و باختهای زمان جاهلیّت (که با چند چوبه تیر به برد و باخت میپرداختند) میخواست با تیری که هرگز نمیبرد، برنده شود» (فقیهی، 1381: 72).
در ترجمههای فوق، ترجمة فقیهی و فیضالإسلام به ترجمۀ تفسیری روی آوردهاند ولی شهیدی به ترجمۀ معنایی روی آوردهاست.
البتّه ناگفته نماند که واژة «فَاز بِـ» به معنای رستگاری و یا پیروز شدن نیست، بلکه مراد از آن، دستیابی به چیزی یا کسی است. این مسئله در شرح ابنمیثم نیز بدان اشاره شده است. بنابراین، با توجّه به مطالب فوق میتوان ترجمۀ پیشنهادی ذیل را ارائه داد: «هر کس که یارانی همچون شما او را همراهی کنند، همانند کسی است که کمبهاترین تیرهای قمار نصیب او شده است». در نمونهای دیگر از ترجمههای نهجالبلاغه، شباهت برخی واژگان به یکدیگر باعث گردیده است تا برابری یک به یک محقّق نشود و معنایی غیردقیق و نامتناسب ارائه گردد که در اینباره به بخشی از خطبۀ 45 میپردازیم که در آن، امام(ع) چنین به نکوهش دنیا میپردازند:
m «وَالدُّنْیَا دَارٌ مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ» (نهجالبلاغه/ خ 45).
فیروزآبادی در ذیل واژة (مُنَیَ لـَ) چنین میگوید: «مَنَاهُ اللهُ یُمنِیهِ: قَدَّرَهُ، أَو اِبتِلاَهُ وَاختَبَرَهُ» (فیروزآبادی، 1429 ق.: ذیل واژة منی). ابنمنظور نیز در تعریف این واژه میگوید: «مُنِیَ بِبَلِیَّةِ أَی اِبتَلَی بِهَا کَأَنَّمَا قَدَّرَ لَهَا وَقَدَّرَت لَهُ» (ابنمنظور، 1363: ذیل واژة منی). ابن أبیالحدید نیز در شرح این واژه چنین میگوید: «مُنِیَ لَهَا الْفَنَاءُ أی قُدِّر» (ابن أبیالحدید، 1337، ج 3: 152). با توجّه به تعریفهایی که از این واژه آمده است، معنای مقدّر شدن از آن برداشت میشود، امّا مرحوم دشتی معنای فعلی این واژه را که با حرف جرّ (لام) نیز آمده است، با واژۀ آرزو ملتبس دانستدهاند که ترجمهای نابرابر به دست آمده است. ایشان در ترجمۀ این جمله چنین عبارتی را به کار بردهاند: «دنیا خانۀ آرزوهایی است که نابود میشود (ر.ک؛ دشتی، 1379: 69). این در حالی است که دیگر ترجمهها در این زمینه دقّت لازم را مبذول داشتدهاند:
* جعفری: «دنیا جایگاهی است که فناء بر آن مقدّر است» (جعفری، 1358: 173).
* شهیدی: «دنیا خانهای است ناپایدار» (شهیدی، 1372: 89).
* فیضالإسلام:«دنیا سرایی است که فنا و نیستی برای آن مقدّر گردیده است» (فیضالإسلام، 1331: 132).
* فقیهی: «دنیا سرایی است که برای آن نابودی مقدّر گردیده است» (فقیهی، 1381: 91).
ترجمههای فوق، همگی معنایی دقیق در این باره ارائه دادهاند و استاد شهیدی نیز به شکل ترجمة ارتباطی، ناپایداری دنیا را به شکلی خلاصه بیان کردهاند و فعل مذکور در این ترجمه به نوعی کنار رفته است.
** ترجمة پیشنهادی: «دنیا سرایی است که ناپایداری و نیستی بر آن مقدّر شده است».
2ـ1ـ2) برابری یک به چند
در تقسیمبندی انواع معنا در دانش معنیشناسی، با انواع هممعنایی، چندمعنایی، تناقض معنایی، شمول معنایی و استلزام روبهرو هستیم. یکی از گستردهترین این مباحث، مقولۀ چندمعنایی است که ریچارد پالمر (Richard H. Palmer) در این باب چنین میگوید: «ما در زبان تنها با واژههای مختلف که دارای معانی گوناگون هستند، سروکار نداریم، بلکه به برخی واژهها برمیخوریم که به تنهایی از چند معنا برخوردارند. این مسئله را چندمعنایی و چنین کلماتی را چندمعنا مینامند» (پالمر، 1366: 115).
گاهی مترجم در فرایند ترجمه با واژههایی در زبان مبدأ مواجه میشود که همزمان از چندین معادل در زبان مقصد برخوردار است. در چنین مواقع، انتخاب معادل تقریبی و مناسب، نیازمند آگاهی مترجم از امکانات زبانی زبان مبدأ و نیز آشنایی با پیشزمینههای فرهنگی زبان مبدأ و توجّه به معانی همایشی، بهویژه مؤلّفههای معنایی میباشد. با توجّه به گوناگونی موارد استعمال واژهها در زبان عربی، همواره با این واقعیّت روبهرو هستیم که گاهی یک واژه در جملهای معنایی میدهد که همان واژه در جملة دیگر معنای متفاوت و یا حتّی گاهی متضاد دارد و تنها با کمک قرینههای مختلف میتوان به مفهوم درست آن واژه پی برد. از این روست که دانشمندان و متخصّصان علوم قرآنی، موضوعی را با عنوان «وجوه و نظایر» مطرح کردهاند و آن دسته از الفاظ قرآنی را که در موارد مختلف، معانی متفاوتی دارند، مورد بحث و بررسی قرار دادهاند. علل گوناگونی معانی واژگان در زبان عربی را در چند مورد زیر میتوان خلاصه نمود:
1ـ وجود اشتراک معنوی و لفظی در زبان عربی.
2ـ وجود حقیقت و مجاز در زبان عربی.
3ـ استعمال لفظ به طریق کنایه و استعاره.
4ـ استعمالهای گوناگون معانی حرفی (ر.ک؛ جعفری، 1377: 9).
در چنین مواقع، سه حالت پیش روی مترجم وجود دارد: الف) از متن به روشنی برمیآید که کدام یک از برابرهای ممکن، منظور است. ب) از متن مشخّص نمیشود که کدام یک از برابرها منظور است. در این صورت باز مترجم مشکلی ندارد و میتواند به دلخواه یکی از چندبرابرها را برگزیند. ج) متن نشانۀ روشنی به دست نمیدهد که کدام یک از برابرها منظور است. جمله دوپهلو است و میدان به برابرهای گوناگون میدهد (ر.ک؛ حدّادی، 1384: 47).
در این برابری، مشکل آن است که برای یک واژه، دو یا چند معادل در زبان دیگر وجود دارد. در ترجمه نیز مترجم بر اساس ملاکهایی خاص میتواند بهترین برابر را برای متن خود بیابد. اوّلین ویژگی مهم، بافت متن (Context) است؛ یعنی مترجم با دقّت در رابطۀ همنشینی واژههای مورد نظر با دیگر ارکان جمله و متن، به این نکته پی میبرد که کدام برابر را برگزیند (ر.ک؛ فیروزآبادی، 1392: 93).
متن کلامی بر دو محور جانشینی و همنشینی که خطّی یا زمانی است، ساخته میشود (ر.ک؛ ساسانی، 1383: 81). رابطة همنشینی (زنجیرهای) حضوری است؛ یعنی رابطۀ دو یا چند عنصر که در رشتهای از عناصر موجود حضور دارند. برعکس، رابطة جانشینی (متداعی) عناصر غیابی را در یک زنجیرة بالقوّة ذهنی به هم میپیوندد (ر.ک؛ دو سوسور، 1378: 177).
در تحلیل متن، باید به دو نوع عنصر اساسی توجّه کرد: بافت متن و بافت موقعیّت. منظور از بافت متن آن است که یک عنصر زبانی در چارچوب چه متنی قرار گرفته است و جملههای قبل و بعد از آن عنصر در متن، در تبلور نقش و معنای آن و به عبارتی، در تبلور صوری، کارکردی و معنایی آن چه تأثیری دارد (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1392: 46). بافت موقعیّتی معنا را در ارتباط با بافتی که زبان در آن بهکار میرود، بررسی میکند؛ یعنی در بافت موقعیّتی که به آن بافت غیرزبانی هم میگویند (ر.ک؛ پالمر، 1366: 86)، یک عنصر یا یک متن در چارچوب موقعیّت خاصّی که تولید شده است، بررسی میشود. منظور از این بافت، بافتهای فرهنگی، اجتماعی، محیطی و سیاسی است (ر.ک؛ سیّدی، 1375: 46). برای بررسی بیشتر، به بیان خطبهای دیگر از نهجالبلاغه در سرزنش اهل بصره میپردازیم:
m «عَهْدُکُمْ شِقَاقٌ، وَدِیْنُکُمْ نِفَاقٌ» (نهجالبلاغه/ خ 13).
واژۀ «دین» از جمله واژههایی است که از معانی متعدّدی برخوردار است و دستیابی به معنای دقیق آن، نیازمند توجّه به نقش آن در سیاق و بافت سخن است. این معانی عبارتند از: العادة و الشأن، الجزاء، الذلّة، الطّاعة و العبادة، السیرة، التّدبیر و اسم لجمیع ما یتعبّد الله» (فیروزآبادی، 1392: ذیل واژة دین).
در ادب عربی، الفاظ مشترک فراوانی وجود دارد؛ مثلاً لفظِ «دین» در شعر جاهلی به سه معنی به کار رفته است: 1ـ دین به معنی رسم و عادت. 2ـ دین به معنی تلافی و پاداش. 3ـ دین به معنی اطاعت و فرمانبرداری. برای تبیین معنای نخست، بیت زیر را از ساعدة بن جویة مورد بررسی قرار میدهیم:
«أَلاَبَاتَ مَن حَولِی نِیَاماً وَ رَقداً
وَعَاوَدَنِـی دِینِـی فَبِت کَأَنَّـمَا
وَ عَاوَدَنِی حُزنِی الَّذِی یَتَجَــدَّدُ
خِلاَلَ ضُلُوعِ الصَّدرِ شِرع مُمَـدَّدُ»
(دیوانهذلیین، 1364ق.: 236).
ترجمه: همة کسان پیرامون من به خواب رفتند و بار دیگر، اندوه من که تجدید میشود، به من بازگشت و نیز حالعادی (دین) من به من بازگردید و من چنان احساس میکنم که در میان دندههای سینهام تار عودی کشیده شده است (شاملی و پرچم، 1389: 63).
ابیاتی که در شعر جاهلی لفظِ «دین» در آنها وجود دارد، بسیارند. این معانی با یکدیگر متباین هستند و تنها حکمی که میتوان کرد آن است که لفظ «دین» در شعر جاهلی، مشترک لفظی است؛ یعنی نمیتوان در میان معانی مختلف لفظ، یک مفهوم کلّی در نظر گرفت که دیگر معانی تحت آن مفهوم کلّی قرار گیرد، چون یک جا دین به معنی تحتالحمایه بودن، در جای دیگر به معنی قانون و در شعر دیگر، به معنی آداب و رسوم به کار رفته است (ر.ک؛ ایزوتسو، 1378: 293).
این واژه با قرار گرفتن در کنار واژههای دیگر، معنای مشخّص خود را بروز میدهد؛ مثلاً در سورة الفاتحه، کنار واژه «یوم» چنین آمده است: «مالک یوم الدّین». بنابراین، معنای آن، روز جزا یا روز قیامت میباشد، امّا در نهجالبلاغه، این واژه در کنار واژة «نفاق» آمده است. از آنجا که دورویی و نفاق، جزء رفتار و اعمال برخی انسانها میباشد. بنابراین، واژة «دین» در اینجا، به معنای منش، عادت و رفتار انسان میباشد. این مسئله در هیچ یک از شروح نهجالبلاغه عنوان نشده است و معنای دقیق دین مورد ارزیابی قرار نگرفته است. در اکثر ترجمههای ارائه شده، واژة «دین» به همان معنای مألوف در زبان فارسی ترجمه شده است. این در حالی است که در بین ادیان الهی، هیچ دینی به نام دین دورویی و نفاق وجود ندارد. اینک به ترجمههای ارائه شده میپردازیم:
* جعفری: «پیمانتان سُست و شکسته، دینتان نفاق است» (جعفری، 1358: 128).
* دشتی: «پیمان شما از هم گسسته و دین شما دورویی است» (دشتی، 1379: 37).
* فقیهی: «عهد و پیمانتان بیاعتبار است و دین و آیین شما دورویی و خیانت است» (فقیهی، 1381: 43).
* شهیدی: «پیمانتان دستخوش شکست و دوروییتان شعار شماست» (شهیدی، 1372: 78).
* فیضالإسلام: «عهد و پیمان شما ناپایدار و کیش شما دورویی است» (فیضالإسلام، 1331: 64).
در میان ترجمههای فوق، ترجمة استاد شهیدی و فیضالإسلام از دیگران متفاوت است و اندکی به معنای اصلی نزدیک است، بهگونهای که در ترجمة مرحوم فیضالإسلام، معنای کیش میتواند به معنای تقریبی «مرام، خوی و خصلت» نزدیکتر باشد.
** ترجمة پیشنهادی: «عهد و پیمانتان همواره سُست و شکستنی است و منش و خوی شما، دورویی و نفاق است».
3ـ1ـ2) برابری چند به یک
زبان یکی از مهمترین مشخّصههای فرهنگی هر جامعه محسوب میشود و در نتیجه، متأثّر از فرهنگ، آداب و رسوم ملّی و قومی همان جامعه میباشد. تأثیرپذیری زبان از رسوم و آیین و فرهنگ هر قوم باعث میشود تا واژههای مترادف و هممعنای زیادی در ارتباط با آن نوع فرهنگ و شیوههای زندگی همان قوم نیز پدید آید. رمضان عبدالتوّاب، استاد زبانشناسی دانشگاه قاهره، در این باب میگوید: «هیچ زبانی به اندازۀ زبان عربی در زمینۀ تعداد واژههای هممعنا [مترادف] از یک سو و واژههای چندمعنا [و مشترک لفظی] از سوی دیگر پربار و غنی نیست مترادفات، کلماتِ هممعنایی را گویند که در هر سیاق و عبارتی قابل تبادل و جایگزینی با هم باشند. ترادفِ تام، هرچند وجود آن در میانِ زبانها محال نیست، امّا بسیار به ندرت تحقّق پیدا میکند. این گونه کلمات معمولاً زمانی کوتاه و محدود دوام میآورند؛ زیرا حصاری که از پیچیدگی و رنگهای عاطفی و انفعالی بر گردِ مدلول و معنای کلماتِ مترادف کشیده میشود و همین امر باعث میشود که تصوّر کنیم این کلمات به یک معنا هستند، چندان دوام نیاورده، به زودی ارکان آن فرومیریزد و تفاوتهای معنایی دقیقی، که میان کلماتِ مترادف وجود دارد، تدریجاً آشکار میشود، بهگونهای که هر یک از این کلماتِ مترادف متناسب با یک جنبه از جنبههای گوناگون مدلول و نشانگر همان جنبه میشوند. واقعیّت این است که اشتراک لفظی [وجوه کلمات] جز در فرهنگِ لغات وجود خارجی ندارد؛ زیرا الفاظ مشترک به هنگام کاربرد و در متون زبانی، از میان معانی مختلف که دارند، جز به یک معنا به کار نمیروند» (عبدالتوّاب، 1367: 376).
در زبانشناسی، پالمر ترادف را هممعنایی به معنای یکسانی معنا نامیده است. این واژهها یا هممعنا هستند یا در هممعنایی با یکدیگر قرار گرفتهاند و او معتقد است که هممعنایی واقعی در میان واژهها وجود ندارد و هیچ دو واژهای دقیقاً یک معنا ندارند و میان آنها پنج تمایز قایل است:
1ـ گروهی از این واژهها به گونههای خاصّ زبان تعلّق دارند؛ برای مثال یکی از این دو واژه مترادف در منطقهای بیشتر کاربرد دارد و واژۀ دیگر در منطقهای دیگر. 2ـ چند واژة هممعنا در سبکها و کاربردهای مختلف هممعنا هستند؛ مثلاً لفظی در یک معنا ادبی باشد و لفظی در همان معنا در سبک محاورهای و غیرادبی به کار رود. 3ـ برخی از واژهها تنها از نظر عاطفی یا سنجش معنایی از یکدیگر متمایزند، در حالی که معنای آنها یکسان است. 4ـ برخی از واژهها از نظر همنشینی در محدودیّت هستند؛ یعنی آوردن واژهای در ارتباط با واژة خاص میسّر است. 5ـ اینگونه به نظر میرسد که معنای برخی از واژهها نزدیک به هم یا بر روی هم قرار میگیرد؛ یعنی این واژهها در مفهومی سُست در هممعنایی با یکدیگرند، نظیر واژههای «شایسته»، «کامل»، «جا افتاده»، «به حدّ رشد رسیده» و «بالغ».
پالمر معتقد است دو واژة واقعاً هممعنا باید بتوانند در تمام جایگاهها به جای یکدیگر بنشینند، ولی در این مفهوم واژههای کاملاً هممعنا اصلاً وجود خارجی ندارند و همین مسئله میتواند این نتیجه را داشته باشد که هیچ دو واژهای یک معنای واحد ندارند (ر.ک؛ پالمر، 1366: 111ـ105). سیوطی نیز در کتاب ارزشمند المزهر در مورد پدیدة ترادف چنین میگوید: «ترادف ناشی از وضع دو لغت است که این حالت، فراوان است؛ یعنی یکی از دو قبیله، یکی از دو اسم (مترادف) را وضع میکند و قبیلة دیگر، اسمی دیگر را برای آن مسمّی، بدون آنکه یکی از دیگری خبر داشته باشد، وضع میکند. آنگاه این دو وضع مشهور میشوند و دو واضع پنهان و از ذهنها دور» (سیوطی، 1325، ج 1: 402).
آنچه که مترجم در فرایند ترجمه نیازمند آن است، اینکه به تفاوتهای بین واژگان مترادف وقوف داشته باشد و با تسامح به ذکر معنای کلّی تمام واژگان نپردازد، چراکه به اعتقاد بسیاری از زبانشناسان، هیچ دو واژهای را نمیتوان یافت که از هر نظر کاملاً با هم منطبق باشند. بنابراین، ترجمۀ چنین واژگان به اصطلاح مترادفی نیازمند دقّت و نازکبینی بسیاری است تا بتوان به ترجمهای دقیق و متعادل دست یافت. در همین راستا، یکی از انواع تعادل و برابری واژگانی، برابری چند به یک میباشد؛ بدین معنا که چندین واژه در زبان مبدأ، از یک معادل در زبان مقصد برخوردار باشند؛ به عنوان نمونه، امیر متّقیان، علی(ع) در خطبة یکصد و پانزده که از خداوند طلب نزول باران میکنند، واژههای زیادی در مورد انواع و اقسام باران و ابرها ایراد فرمودهاند که در زبان فارسی، معادلی جز واژة کلّی باران و ابر برای آنها وجود ندارد. وظیفة مترجم در این باره آن است که با شناخت کامل از اجزاء و آحاد معنایی هر واژه، با کاربست افزودنیهای تفسیری، قدم در راه دستیابی به تعادل دقیق و کامل بنهد. در این خطبه، برای واژۀ ابر، واژگانی همچون «غمام: ابر»، «سحاب: ابر»، «جهام: ابر بی باران»، «مخایل: ابر پُرباران»، «عارض: ابری که بر کرانۀ افق پیدا میشود و همچنین به معنای ابر انبوه است»، «رباب: ابر سفید»، «قزع: ابر پراکنده و تکّهتکّه» ذکر شده است. در اینجا به عملکرد مترجمان در قبال ترجمۀ این نوع واژگان میپردازیم:
m «أَخلَفَتنَا مَخَایِلُ الجُودِ .... وَلاَ جَهَامٍ عَارِضُهَا وَلاَ قَزَعٍ رَبَابُهَا» (نهجالبلاغه/ خ 115).
* دشتی: «ابرهای پرباران از ما پشت نموده است... و نه ابری بیثمر و کوچک و پراکنده» (دشتی، 1379: 157).
* جعفری: «ابرها با علامت بارش باران نهال امید در درون ما کاشتند، ولی این نهال را به ثمر نرسانده، از فضای ما دور شدند... ابری که در پهنة فضا گسترده است، خالی از باران و قطعاتش گسیخته از هم مباد» (جعفری، 1358: 342).
* شهیدی: «ابرهامان که باراندار مینمود، به خشکابر مبدّل گردید... نه ابرش بیباران» (شهیدی، 1372: 133).
* فقیهی: «ابرهایی که بارانزا پنداشته میشوند، از ما پشت نموده... نه ابری بیباران که در کرانة آسمان پدیدار میگردد و نه ابری سفید با قطعههای کوچک و پراکنده» (فقیهی، 1381: 223).
* فیضالإسلام: «و ابرهایی که احتمال باران داشت، با ما مخالفت ورزید (ابرها ظاهر میشد و بیننده را امید باران در دل میانداخت، ولی نمیبارید). ابر پهن آن در افق بیفایده و ابرهای پراکندهاش سفید» (فیضالإسلام، 1331: 361).
در ترجمههای فوق، کاستیهایی در زمینۀ برابریابی دقیق دیده میشود؛ به عنوان نمونه، دشتی، دو واژة «عارض» و «رباب» را نادیده گرفته است. علاّمه جعفری نیز در ترجمة واژه «مخایل» آن را به شکل خنثی و به معنای کلّی ابرها ترجمه نمودهاند و واژة «رباب» را که به معنای «ابر سفید و کمباران» است، ترجمه نکردهاند. در ترجمه استاد شهیدی نیز واژههای «عارض»، «قزع» و «رباب» ذکر نشده است. در میان ترجمههای نامبرده، ترجمة فقیهی و فیضالإسلام بهترین ترجمهها از دو جملة این خطبه میباشد، چراکه معنای دقیق واژگان در ترجمه آورده شده است. البتّه ناگفته نماند که در ترجمة فیضالإسلام، عبارت «مخالفت ورزید» صحیح به نظر نمیرسد و در ترجمة فقیهی نیز بهتر بود که به جای عبارتِ «از ما پشت نمود»، از عبارت ِ«به ما پشت نمود» استفاده میشد، چراکه منطبق با زبان فارسی معیار نیست.
** ترجمة پیشنهادی: «ابرهای بارانزا به ما روی نیاوردهاند... و نه ابری بیباران که در افق ظاهر میشود و نه ابرهای پراکنده و سفیدرنگ بیباران».
4ـ1ـ2) برابری یک به جزء
از دیگر مباحث مهمّ معناشناسی، طرح مؤلّفههای معنایی است. یکی از نخستین تلاشهایی که در زبانشناسی جدید در زمینة تحلیل مؤلّفهای صورت گرفته است، در قالب دستور زایشی و در آثار کتز (Katz) و فودر (Foder) مشاهده میشود. منظور از تحلیل مؤلّفهای این است که مفهوم کلّی کلمة واحدی تمام شده تلقّی نمیشود، بلکه ترکیبی از مؤلّفههاست. این ویژگی در زبانشناسی جدید با اصطلاح خاصّی که پیشتر گفته شد، معرّفی گردیده است، ولی در حوزة مطالعات اسلامی، این گونه برچسب خاص برای آن نیامده است (ر.ک؛ جلالی و ویسی، 1386: 71).
آحاد معنایی، به عنوان روشی در معناشناسی، میکوشد که با تجزیۀ واحدهای لغوی به عناصر کوچکتر معنایی تشکیلدهندۀ آن، روابط معنایی واژهها و از این راه، ساختار معنایی یک زبان را بررسی کند. وظیفة مترجم در این زمینه آن است که سعی کند واژهای را که در زبان مقصد به عنوان معادل برای یک عنصر واژگانی زبان مبدأ پیشنهاد میکند، در بر گیرندۀ کلّیّۀ آحاد معنایی عنصر واژگانی زبان مبدأ باشد (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1392: 70).
یکی از مهمترین شیوههای ارزیابی و تحلیل ترجمه، بررسی واژههای زبان مبدأ از منظر تجزیه بر آحاد معنایی میباشد، بدینگونه که ناقد ابتدا به تجزیۀ یک واژه از زبان مبدأ بر اساس آحاد تشکیلدهندۀ معنایی میپردازد و آنگاه چگونگی ارجاع تمام آحاد و مؤلّفههای واژۀ زبان مبدأ را در زبان مقصد تحلیل میکند. دلیل این امر آن است که در همۀ زبانها، واژگان مترادف زیادی وجود دارند که در برخی موارد از منظر مؤلّفههای معنایی با یکدیگر متفاوت میباشند. وظیفۀ مترجم در چنین مواردی این است که از نظر انتقال، تمام آحاد معنایی تشکیلدهندة واژگان زبان مبدأ نیز اصل امانتداری را رعایت نماید.
سباستین لوبنر (Lobner) برخی از سودمندیهای تحلیل آحاد و مؤلّفههای معنایی را چنین برمیشمرد: 1ـ از این طریق، امکان مقایسة معنایی زبانهای مختلف آسانتر میشود. 2ـ معنای واژهها به ترکیبهایی از معناهای پایه فرو کاسته میشود. 3ـ میتوان الگوهایی از معنای واژهها ارائه داد. 4ـ امکان تفسیر دقیق مدخلهای واژگانی به وجود میآید. 5ـ میتوان از طریق آنها روابط معنایی را تبیین کرد. 6ـ میتوان از این طریق، ویژگیهای ترکیبی مدخلهای واژگانی را تبیین نمود (ر.ک؛ لوبنر، 2000 م.: 139ـ137).
یکی از چالشهایی که مترجم در فرایند ترجمه، بهویژه ترجمۀ متون دینی با آن مواجه میشود، این است که واژگانی در زبان مبدأ به کار رفتهاند که از آحاد و اجزای معنایی زیادی برخوردارند و پایبندی به ذکر تمام آن آحاد معنایی، باعث شباهت ترجمه به تفسیر خواهد شد و توجّه ننمودن به آن نیز موجب پدیدۀ کاهش معنایی میشود. در چنین مواردی، مترجم یا معنایی اخصّ از معنای دقیق واژۀ زبان مبدأ ارائه میدهد و یا بخشی از آحاد و اجزای معنایی واژه را در زبان مقصد منتقل نمیکند؛ برای نمونه به ذکر شواهدی در اینباره میپردازیم. امام علی(ع) در آغاز نهجالبلاغه میفرماید:
m «الحَمْدُ للهِ الَّذَی لاَ یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ القَائِلُونَ» (نهجالبلاغه/ خ 1).
واژه های «الحمد» و «مدحة»، دو واژهای هستند که در ترجمه، معادلی تقریباً نزدیک و برابر با یکدیگر دارند، امّا تفسیر این دو واژه و نقاط اشتراک و افتراق این دو بسیار فراتر از آن است که بتوان تنها با یک واژه، معادلی دقیق برای هر دو ذکر کرد. مرحوم خویی به نقل از زمخشری در تفسیر خود از این جمله میگوید: «حمد، مدح و شکر هر سه از معنایی نزدیک به هم برخوردارند که بر ستایش دلالت میکنند، امّا حمد، اخصّ از مدح میباشد. واژۀ حمد برای ستایش کسی بهکار میرود که از نعمت دانش و زندگی برخوردار باشد، امّا مدح برای اشیاء غیرجاندار نیز بهکار میرود و دوم اینکه حمد پس از دریافت نیکی و احسان از طرف مقابل صورت میگیرد، امّا مدح در هر دو حالت بهکار میرود و سوم اینکه حمد برای سپاس در برابر نیکیهایی به کار میرود که از روی اختیار شخص رخ داده است؛ مانند بخشش، امّا مدح برای ستایش صفات پسندیدۀ غیراختیاری مانند زیبایی و غیره به کار میرود. طبیعی است که دستیابی به معادلی که بتواند همۀ این ویژگیها را در خود جای دهد، امری ناممکن است و تنها بخشی از معنای کلّی آن در ترجمه به کار میرود» (خویی، 1358، ج 1: 294). برای نمونه به چند ترجمه از این جمله میپردازیم:
* دشتی: «سپاس خداوندی که سخنوران از ستودن او عاجزند» (دشتی، 1379: 21).
* جعفری: «سپاس خدای را که حقّ ستایشش بالاتر از حدّ ستایشگران است» (جعفری، 1358: 13).
* فیضالإسلام: «حمد و سپاس خداوندی را سزاست که همة گویندگان از مدح و ثنای او عاجزند» (فیضالإسلام، 1331: 26).
* فقیهی: «سپاس و ستایش ویژۀ خداست که هیچ زبانی از عهدۀ آن برنیاید» (فقیهی، 1381: 13).
* شهیدی: «سپاس خدایی را که سخنوران در ستودن او بمانند» (شهیدی، 1372: 70).
ترجمههای فوق، همگی تنها به معنای خنثی آن اشاره کردهاند. در واقع، در برابری یک به جزء که اینجا رخ داده است، تنها یکی از آحاد معنایی واژۀ زبان مبدأ آورده شده است و از این رو، آن را برابری یک به جزء نامیدهاند. از سوی دیگر، در برخی موارد نیز واژهای در زبان مبدأ وجود دارد که مترجم، معادلی را برای آن به کار میگیرد که تنها زیرشاخهای از معنای کلّی آن را به زبان مقصد منتقل کرده است.
** ترجمة پیشنهادی: «تمامی سپاسها تنها از آن خداوندی است که ستایشگران نمیتوانند حقّ ثنای او را ادا کنند».
برای شفّافیّت مطلب، به بخشی دیگر از همین خطبه میپردازیم. امام علی(ع) ضمن بیان خلقت نخستین جهان، به مسئلۀ تکبّر شیطان پرداختهاند و میفرمایند:
m «و تَعزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ، وَاسْتَوْهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ» (نهجالبلاغه/ خ 1).
واژۀ «صلصال» در عبارت فوق، تنها به معنای خاک نیست، بلکه همان گونه که در تفاسیر قرآن و نهجالبلاغه آمده است، نوعی خاص از خاک میباشد. مرحوم خویی در تفسیر این واژه میگوید: «الصَّلصَالُ الطِّینُ الیَابِسُ الغَیرُ المَطبُوخِ الَّذِی یَسمَعُ لَهُ عِندَ النُّقِرِ صَوتٍ کَمَا یَصوتُ الفَخَّارُ: صلصال به گِلِ خشکشده و گرماندیدهای میگویند که هنگامی که بدان ضربه وارد میشود، صدایی شبیه صدای ضربه زدن به کوزه از آن متصاعد میشود» (خویی، 1358، ج 2: 40). بدیهی است که ذکر تمام آحاد معنایی مختصّ به واژۀ «صَلصَال» را نمیتوان در ترجمه ذکر کرد، مگر آنکه در پانویس اشارهای به آن شود. همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، این مسئله موجب پیدایش پدیدۀ کاهش معنایی خواهد شد. برای نمونه به چند ترجمه از این جمله میپردازیم:
* دشتی: «شیطان به آفرینش خود از آتش افتخار نمود و آفرینش انسان را از خاک پست شمرد» (دشتی، 1379: 23).
* جعفری: «به منشأ آفرینش خود که آتش بوده است، بالید و تکبّر ورزید و مادّة خلقت آدم را که گلپارهای بوده است، پست و خوار شمرد» (جعفری، 1358: 33).
* شهیدی: «خلقت آتش را ارجمند شمرد و بزرگمقدار، و آفریده از خاک را پست و خوار» (شهیدی، 1372: 72).
* فقیهی: «و زایش از آتش را به خود بالید و آفرینش از خاک را بکاهید» (فقیهی، 1381: 20).
* فیضالإسلام: «از جهت اینکه از آتش آفریده شده، خود را بزرگ دانست و آدم را که از پارهگِلِ خشکی به وجود آمده، خوار و کوچک شمرد» (فیضالإسلام، 1331: 29).
همانگونه که میبینیم، در چهار ترجمۀ نخست، معنای واژة «صلصال» با کمبود تمام آحاد معنایی ذکر شده است و تنها فیضالإسلام به یکی از آحاد معنایی واژة «صلصال» که همان «خشک بودن» میباشد، اشاره نموده است، چراکه بیان تمام اجزای تفسیری واژه موجب تبدیل ترجمه به تفسیر خواهد شد و در زبان مقصد نیز واژهای مستقل یافت نمیشود که بتواند تمام مؤلّفههای معنایی واژة مبدأ را در خود داشته باشد.
** ترجمة پیشنهادی: «شیطان خلقت خود از آتش را برتر دانست و آفرینش انسان از پارهای خاکِ خشکیده را کوچک و ناچیز برشمرد».
1ـ5ـ3) برابری یک به صفر
در فرایند ترجمة متون، گاهی مترجم با برخی اصطلاحات مواجه میشود که یا جزء آداب و فرهنگ زبان مبدأ میباشد و در زبان مقصد، معادلی برای آن وجود ندارد و یا اینکه آن واژه به همان صورت در زبان مقصد رواج پیدا نموده است و در زبان مقصد نیز معادلی خاص برای آن تعریف نشده است. مونا بیکر (Mona Baker)، یکی از نظریّهپردازان صاحبنام در مطالعات ترجمه، در کتاب خود با عنوان «به عبارت دیگر»، به بیان یازده مشکل در زمینة برابریابی دقیق در فرایند ترجمه پرداخته است و آنگاه برای حلّ این نوع مشکلات، هشت راه حل ارائه میدهد. یکی از مشکلاتی که مونا بیکر بدان اشاره میکند، مسئلة واژگان ترجمهناپذیر و یا برابری یک به صفر میباشد. ایشان برای برطرف کردن چنین چالشی، راه حلهای ذیل را پیشنهاد میکند: الف) ترجمه با واژهای کلّیتر. ب) ترجمه با واژهای خنثیتر و یا عمومیتر. ج) ترجمه با استفاده از جایگزینهای فرهنگی. د) ترجمه با استفاده از واژة قرضی. هـ) ترجمه با استفاده از واژة قرضی به همراه توضیح و تفسیر اضافه (ر.ک؛ بیکر، 1393: 53ـ34). فرحزاد نیز برای مقابله با چنین چالشی، سه راه حل ارائه میکند:
1ـ گرتهبرداری از واژگان زبان مبدأ.
2ـ استفاده از چند واژه یا یک عبارت به عنوان معادل تفسیری.
3ـ گرتهبرداری از واژة زبان مبدأ به همراه توضیح واژه در پانویس که به نظر میرسد این روش، مناسبترین راه حل میباشد.
این نوع واژگان را معمولاً با اصطلاحاتی همچون «ترجمهناپذیر»، «معادل صفر» و یا «بیمعادل» بهکار میبرند (ر.ک؛ فرحزاد، 1383: 2).
پیتر نیومارک این پدیده را با عنوان «انتقال» چنین معرّفی میکند: «انتقال آن است که یک واژه یا تعبیر و یا قالب بیانی به طور مستقیم از زبان مبدأ وارد زبان مقصد شود؛ زیرا در زبان مقصد معادلی برای چنین عناصری یافت نمیشود. از این رو، در متون ترجمه شده به عنوان عناصری جدید و ناآشنا به شمار میآیند و اهل زبان در متون تألیفی و در زبان گفتاری خود آنها را بهکار نمیبرند» (نیومارک، 1372: 103).
در خطبههای نهجالبلاغه نیز برخی از واژگان از چنین ویژگی برخوردارند که ابتدا به برخی از آنها و پس از آن، به تحلیل عملکرد مترجمان در مواجه با چنین واژگانی میپردازیم. امام(ع) میفرماید:
m «أَنَا فَوَاللهِ دُونَ أَنْ أُعْطِیَ ذلِکَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِیَّةِ» (نهجالبلاغه/ خ 34).
واژة «مشرفیّة» یکی از نامهای شمشیر است که در میان اعراب بسیار مشهور میباشد. ابنمیثم در شرح این واژه میگوید: «این نوع شمشیر منسوب به یکی از شهرهای یمن به نام مشرف میباشد که شمشیرهای آبدیده و برّان در آنجا ساخته میشد» (بحرانی، 1362، ج 2: 82). در برابریابی و ترجمة این واژه، برخی از راه حلّهای ارائهشده دربارة ترجمة این نوع واژهها را ملاحظه خواهیم کرد:
* دشتی: «به خدا سوگند! از پای ننشینم؛ قبل از آنکه دشمن فرصت یابد، با شمشیر آبدیده چنان ضربهای بر پیکرة او وارد خواهم ساخت...» (دشتی، 1379: 61).
* جعفری: «امّا من ـ سوگند بهخدا ـ با قدرتی که به وسیلة شمشیر، سلطه را به دست دشمن نخواهم داد» (جعفری، 1358: 153).
* شهیدی: «به خدا! پای پس نگذارم و بایستم تا شمشیر مشرفی از نیام برآید» (شهیدی، 1372: 88).
* فقیهی: «امّا من ـ پس به خدا سوگند ـ برای اینکه دشمن بر من تسلّط نیابد، چنان با شمشیر مشرفی بر فرقها میکوبم...» (فقیهی، 1381: 79).
* فیضالإسلام: «به خدا سوگند! پیش از آنکه به دشمن فرصت و توانایی دهم، با شمشیرهای مشرفی (مشارف نام قرائی بوده که شمشیر مشرفی به آن منسوب است) چنان به او خواهم زد...» (فیضالإسلام، 1331: 115).
در ترجمههای فوق، دشتی بهجای گرتهبرداری از این واژه، آن را با عبارات و واژههای دیگری همچون «آبدیده» ترجمه کرده است، امّا دیگران به غیر از جعفری، از گرتهبرداری استفاده کردهاند و مرحوم دشتی نیز در پاورقی به توضیحی دربارة این واژه روی آورده است و فیضالإسلام نیز در داخل متن به توضیح این واژه پرداخته است. امّا جعفری تنها به معنای خنثی و کلّی این واژه، یعنی همان شمشیر بسنده کرده است که معادلی صحیح و جامع به شمار نمیرود. بهترین رویکرد در قبال ترجمة این عبارت آن است که واژة «مشرفی» به طور مستقیم وارد ترجمه شود و آنگاه در پاورقی به اختصار در این باره توضیحی داده شود.
** ترجمة پیشنهادی: «به خدا سوگند! من پیش از آنکه تسلیم شوم، با شمشیر مشرفی چنان ضربتی بر دشمن وارد میکنم...».
نتیجهگیری
با گسترش روزافزون روشها و شیوههای هدفمند و مؤثّر تحلیل و ارزیابی ترجمه و رشد مطالعات ترجمه در عرصة زبان و دانش زبانشناسی، نقد و ارزیابی ترجمه به سمت و سوی علمی شدن پیش میرود و نظریّهپردازان در تلاش برای ارائۀ چارچوبی دقیق و علمی در راستای نقدی به دور از سلیقه میباشند. در این راستا، آنچه که مورد تأکید همة صاحبنظران حوزة ترجمه میباشد، ارائة راهکارهای مناسب برای دستیابی به تعادل و برابری در ترجمه میباشد. همانگونه که در این مقاله نیز اشاره شد، یکی از مهمترین اجزای جمله که در دستیابی به تعادل و برابری سهم بسزایی را به خود اختصاص داده است، واژگان میباشند. آنچه که مترجم را در رسیدن به مقولۀ برابری واژگانی در فرایند ترجمه یاری میکند، شناخت لایههای مختلف معنایی و توجّه به بافت کلام و موقعیّت کاربردی واژه میباشد. از این رو، با ارائۀ نوعی تقسیمبندی پنجگانه از برابری واژگانی، به تحلیل و جزئینگری برخی واژگان خطبههای نهجالبلاغه پرداختیم و شاهد عملکرد مترجمان در قبال ترجمة واژگان مورد بحث بودیم. آنچه که در پایان بدان دست یافتیم، شامل موارد ذیل میباشد:
1ـ در ترجمة متون دینی، مسئلة انتقال مفهوم و پیام اصلی زبان مبدأ از اهمیّت بیشتری نسبت به دیگر متون برخوردار است و در این راستا، نظریّة تعادل ترجمهای واژگانی میتواند بخشی قابل توجّه از مقولة امانت در ترجمه را در این فرایند عملی سازد. هرچند دستیابی کامل به تعادل ترجمهای بین دو متن، امری ناممکن تلقّی میشود، امّا با این حال، مهمترین وظیفة مترجم، یافتن برابرنهادهایی است که قابلیّت انتقال تأثیر زبان مبدأ بر زبان مقصد را داشته باشند.
2ـ وظیفة مترجم در وهلة نخست، آگاهی از معنای ارجاعی و مطلق یک واژه است و آنگاه باید به نقش بافت در ترجمه وقوف کامل داشت، امّا در بررسی واژههای پیشنهادی در این پژوهش، ترجمة مرحوم دشتی و جعفری در ارائة حتّی معانی ارجاعی و پایة برخی واژگان دچار التباس شدهاند و به ارائۀ برابرنهادهای غیردقیقی پرداختهاند و در برابری یک به چند، اکثر ترجمهها کمتر به مسئلۀ چندمعنایی و اهمیّت بافت در ارائۀ برابرنهادهای واژگانی اهتمام ورزیدهاند.
3ـ در برابری چند به یک نیز با مسئلۀ ترادف و اهمیّت کارکرد تجزیه بر آحاد معنایی در شناخت تفاوتهای بین واژههای به اصطلاح مترادف مواجه هستیم که مترجمان نهجالبلاغه در این باره تا حدود زیادی به شکل دقیق عمل نکردهاند. با این حال، ترجمههای فقیهی و فیضالإسلام در این نوع برابری بیش از ترجمة دیگران قابل قبول هستند.
4ـ در برابری یک به جزء و یک به صفر، به مسئلة امکانات زبانی زبانهای مختلف پرداخته میشود و اینکه مترجم در زبان مقصد، در برخی موارد نمیتواند به ذکر برابرنهادهای دقیق واژگانی بپردازد و دلیل این امر نیز این است که یا در زبان مقصد، واژهای مستقل به عنوان معادل برای واژۀ زبان مبدأ وضع نشده است و مترجم مجبور به استفاده از خود واژة زبان مبدأ میباشد و یا اینکه واژۀ پیشنهادی معادل، از تمام لایهها و آحاد معنایی واژۀ زبان مبدأ برخوردار نیست.
مراجع
قرآن کریم.
آذرنوش، آذرتاش. (1389). فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی. چاپ دوازدهم. تهران: نشر نی.
ابن أبیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله. (1337). شرح نهجالبلاغه. قم: نشر کتابخانة عمومی آیتالله مرعشی نجفی.
ابنمنظور، محمّد بن مکرّم. (1363). لسانالعرب. قم: نشر ادب الحوزة.
بحران، کمالالدّین ابنمیثم. (1362). شرح نهجالبلاغه. بیجا: نشر دفتر نشر الکتاب.
ایزوتسو، توشیهکو. (1378). مفاهیم اخلاقی ـ دینی در قرآن مجید. ترجمة فریدون بدرهای. تهران: نشر فروزان.
بیکر، مونا. (1393). به عبارت دیگر. ترجمة علی بهرامی. تهران: نشر رهنما.
پالمر، فرانک ریچارد. (1366). نگاهی تازه به معنیشناسی. ترجمة کوروش صفوی. تهران: کتاب ماد.
جعفری، یعقوب. (1377). « ضرورت شناخت وجوه و نظایر در ترجمة قرآن کریم». دوفصلنامة ترجمان وحی. صص 21ـ9.
جلالی مریم و ویسی الخاص. (1386). «بررسی مبحث وجوه، نظایر و روابط مفهومی در قرآن و مقایسة آن با مطالعات موازی در زبانشناسی نوین». پیک نور. سال هفتم. شمارة اوّل. صص 71ـ59.
حدّادی، محمود. (1384). مبانی ترجمه. تهران: نشر رهنما.
خویی، حبیب الله. (1358). منهاج البراعة فی شرح نهجالبلاغة. تهران: مکتبة الإسلامیّة.
دُلیل، ژان. (1381). تحلیل کلام، روشی برای ترجمه؛ نظریّه و کاربرد. ترجمة اسماعیل فقیه. چاپ دوم. تهران: انتشارات رهنما.
دو سوسور، فردینان. (1378). دورة زبانشناسی عمومی. ترجمة کوروش صفوی. تهران: نشر هرمس.
دیوان الهذلیین. (1364ق.).. عنی بتصحیحه احمد الزّین و محمود ابوالوفاء. القاهرة: دارالکتب المصریّة.
ساسانی، فرهاد. (1383). «معناشناسی گفتمانی نگاهی به فیلمک اروپا و آمریکا». مجموعه مقالات هماندیشی نشانهشناسی هنر. انتشارات فرهنگستان هنر. صص 79ـ75.
سجودی، فرزان. (1380). ساختگرایی، پساساختگرایی و مطالعات ادبی. ترجمة گروه مترجمان. تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، حوزة هنری.
سعیدیان، اسماعیل. (1392). اصول و روش کاربردی ترجمه. چاپ سوم. تهران: انتشارات رهنما.
سیّدی، حسین. (1375). «نقش بافت در فهم واژگان قرآنی». مجلّة دانشکده ادبیّات و علوم انسانی مشهد. شمارة 1 و 2. صص 60ـ45.
سیوطی، جلالالدّین. (1325). المزهر فی علوم اللّغة و انواعها. تصحیح محمّد ابوالفضل ابراهیم. القاهرة: دار إحیاء الکتب العربیّة.
شاملی، نصرالله و اعظم پرچم. (1389). «تداخل معنایی واژگان مترادف در ادبیّات جاهلی و واژگان قرآن». مطالعاتاسلامی:علومقرآنو حدیث. سال چهل و دوم. صص 58ـ31.
صفوی، کوروش. (1392). هفت گفتار دربارة ترجمه. چاپ یازدهم. تهران. نشر مرکز.
عبدالتوّاب، رمضان. (1367). مباحثی در فقهاللّغة و زبانشناسی عربی. ترجمة حمیدرضا شیخی. مشهد: آستان قدس رضوی.
فرحزاد، فرزانه. (1383). «ترجمهشناسی مکتب لایپزیک». فصلنامة زبان و ادب. شمارة بیستم. سال هفتم. صص 236ـ229.
فیروزآبادی، سعید. (1387). پانزده گفتار در ترجمه. تهران: نشر کتاب پارسه.
فیروزآبادی، مجدالدّین. (1429ق.). القاموس المحیط. القاهرة: دار الحدیث.
لطفیپور ساعدی، کاظم. (1392). درآمدی بر اصول و روش ترجمه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
مکارم شیرازی، ناصر. (1390). پیام امام امیرالمومنین(ع)؛ شرح تازه و جامعی بر نهجالبلاغه. قم: انتشارات امام علی بن أبیطالب(ع).
نهجالبلاغه. (1358).شرح و ترجمة محمّدتقی جعفری. تهران: دفتر نشر.
ـــــــــــ . (1379). ترجمة محمّد دشتی. قم: انتشارات مشرقین.
ـــــــــــ . (1373). ترجمة سیّد جعفر شهیدی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
ـــــــــــ . (1381). ترجمة علیاصغر فقیهی. تهران: انتشارات مشرقین.
ـــــــــــ . (1331). ترجمه و شرح سیّد علینقی فیضالإسلام. تهران: بینا.
نیومارک، پیتر. (1372). دورة آموزش فنون ترجمه. ترجمة منصور فهیم و سعید سبزیان. تهران: نشر رهنما.
ولیپور، واله. (1382). «بررسی نظریّات معادلیابی در ترجمه». متنپژوهی ادبی. شمارة هجدهم. صص 227ـ216.
Bolinger, Dwight and Donald Sears. (1968/1981). Aspects of Language. Newyork.
Cat ford, J.C. (1965). A Linguistic Theory of Translation. London: Oxford University Press.
Fawcett, P. (1997). Translating and language: Linguistic theories Explained. Manchester: StJerome publishing.
Jacobson, R. (1959/2000). On linguistic aspects of translation. In Lawrence Venuti. Pp. 3-11-18.
Kenny, D. (1998). Equivalence’’. Mona baker. Pp.77-80.
Lobner, S. (2000). Understanding Semantics. London: Arnold.
Munday, J. (2001). Introducing translation studies; Theories and applications. London: Routledge.
Nida, E. A. and Charles R. Taber. (1982). the Theory and Practice of Translation. Leiden: E.J. Brill.
کتاب داستان نویسان ایران از انقلاب تا انقلاب به کوشش یعقوب آژند به همت انتشارات مولى منتشر شد خرید از کتابگاه
کتاب داستان نویسان ایران از انقلاب تا انقلاب به کوشش یعقوب آژند به همت انتشارات مولى منتشر شد خرید از کتابگاه
. داستان نویسان ایران از انقلاب تا انقلاب به کوشش یعقوب آژند؛ انتشارات مولى.
... داستان نویسی مدرن ایران برآمده طبقه جدید و از برای پیشبرد سازوکارهای فرهنگی و فکری آن بود که به تدریج سطوح مختلف جامعه ایران را تحت پوشش گرفت و نمودار اندیشههای روشن آن شد. شناخت داستان نویسان شناخت اجزای تشکیل دهنده این طبقه جدید است که آمال و ارزوها و ارای خود را در مطاوی داستانها گنجاندند تا محیطی ایده آل و
جامعه آرمانی بسازند که بهتر شدن و دگرگونی از خصایل آن بود. طرح ابتدایی کتاب کلیت و حیثیت ادبی داستان نویسان را در چارچوبی معیارمند در نظر داشت هدف این بود که زندگینامه آنها فراتر از گفتارهای معمولی و چارچوب کلیشهای .باشد این نکته تا حد مقدور با کمک منابع فراهم آمد تا شناختی همه جانبه از کیفیت کوشندگی و جهات متقابل و متناظر زندگی و بداعت هنری آنان به دست دهد. شیوه کار بر پایه مدخلها شکل گرفت و هر مدخل نام اشهری است که نویسنده بدان شهرت یافته نام خانوادگی یا نام مستعار اجزای مدخل اطلاعاتی را
درباره تاریخ و محل تولد سیر تحصیلات مشاغل و مناصب کوشندگیهای ادبی و مطبوعاتی و فرهنگی و اندیشه ها و ارای علمی نشانها آثار داستانی و فرهنگی و هنری در بر دارد مشخصات آثار چاپی نیز در حد مقدور ثبت شده اند.
این کتاب جهت نمای زندگی و کارنمای داستان نویسان در فاصله دو انقلاب
است...
برای خرید کتاب داستان نویسان ایران از انقلاب تا انقلاب به کتابگاه (اینجا) مراجعه بفرمایید
کتاب کتاب داستان نویسان ایران از انقلاب تا انقلاب به کوشش یعقوب آژند از کتابگاه تهیه بفرمایید
کتاب مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار دوجلدی اثر سید عبدالله الشبر به همت نشر دارالحدیث به چاپ دوم رسید
کتاب مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار دوجلدی اثر سید عبدالله الشبر به همت نشر دارالحدیث به چاپ دوم رسید
كتاب دو جلدی «مصابيحالانوار فی حل مشكلات الاخبار» تأليف السيد عبدالله شبر، تحقيق مجتبی محمودی به زبان عربی، در قطع وزيری از سوی سازمان چاپ و نشر دارالحديث منتشر شده است.
در مجموعه احاديث گران بهايی كه از معصومان(ع) به يادگار مانده، همچون برخی آيات كتاب الهی، مواردی وجود دارد كه فهم مدلول واقعی آنها، نياز به دقت و تبحر ويژهای دارد و در اصطلاح علمالحديث به اين دسته از احاديث، احاديث مشكله اطلاق میشود و از ديرباز، عالمان و محققان بزرگی در تبيين برخی از آنها، رسالهها و يا كتابهايی ارائه دادهاند. يكی از اين قبيل آثار ارزشمند كه ۳۶۳ مورد از احاديث مشكله را در خود جای داده و به شرح و بررسی آن پرداخته، «مصابيحالانوار فی مشكلات الاخبار» تأليف سيدعبدالله (ت ۱۲۴۲ ه ق) است. مؤلف از شاگردان ممتاز سيدمحسن اعرجی و شيخ جعفر كاشفالغطا بوده كه در زمينههای مختلف همچون؛ تفسير، حديث، شرح حديث، كلام و ... قلم زده و در زمان خودش به «مجلسی سانی» معروف بوده است. وی ضمن بررسی محتوای هر يك از روايات نقل شده و شرح و توضيح مفردات و دشواریهای متن، به آرا و نظرات و شرح حال مختلف، از جمله علامه مجلسی، پدر دانشمندش، محدص جزائری، فيض كاشانی، محقق مازندرانی و غيره پرداخته است. در تحقيق اين اثر گرانقدر، به سه نسخه مهم خطی تكيه و به بيش از ۲۲۵ مصدر حديثی و لغوی مراجعه و همه آرا و اقوال به دقت، مستند سازی شده است و همراه با ۱۳ فهرست به جامعه علمی كشور تقديم شده است. پژوهشهای اين اثر در گروه احيا و تصحيح متون پژوهشكده علوم و معارف حديث مؤسسه علمی ـ فرهنگی دارالحديث صورت گرفته است. يادآوری میشود، كتاب دو جلدی «مصابيحالانوار فی حل مشكلات الاخبار» تأليف السيد عبدالله شبر، تحقيق مجتبی محمودی به زبان عربی، در قطع وزيری و ۱۰۰۰ نسخه سال ۱۳۹۰ از سوی سازمان چاپ و نشر دارالحديث منتشر شد و در سال 1402 به چاپ دوم رسید.
برای خرید کتاب مصابیح الانوار فی حل مشکلات الاخبار به کتابگاه (اینجا) مراجعه کنید
صدر كتاب مصابيح الأنوار للسيد عبد الله الشبر، الصادر عن دار الحديث، في مجلدين، بطبعته الثانية.
صدر كتاب "مصابيح من نور في حل مشكلات الأخبار" في مجلدين للسيد عبد الله شبر، بحث مجتبى محمودي في اللغة العربية، عن مؤسسة دار الحديث للنشر والنشر.
وفي مجموعة الأحاديث الثمينة التي ذكرها المعصومون (عليهم السلام)، كبعض آيات الكتاب المقدس، هناك حالات يحتاج فهم معناها الحقيقي إلى دقة وخبرة خاصة، وفي مصطلح علم الحديث الحديث، ويشار إلى هذه الفئة من الأحاديث بالأحاديث الإشكالية، ويمكن القيام بها ولفترة طويلة، قدم كبار العلماء والباحثين أطروحات أو كتب لشرح بعضها. ومن هذه المؤلفات القيمة التي تضم 363 موضوعا من الأحاديث المشكلة ويشرحها ويحللها “مصحاب الأنوار في المشاغل الأخبار” تأليف السيد عبد الله (ت 1242هـ). كان المؤلف من تلاميذ السيد محسن عرجي والشيخ جعفر كشف الغطا المتميزين في مجالات متعددة مثل؛ كتب التفسير والحديث وشرح الحديث والكلام وغير ذلك، وكان يعرف في عصره بـ "مجمع أهل السنة". وفي أثناء دراسة محتوى كل رواية من الروايات المروية وشرح مفردات النص وصعوباته، ناقش آراء وآراء وسير أشخاص مختلفين، ومن بينهم العلامة المجلسي، ووالده العالم، مهداس الجزائري، فايز كاشاني، محقق مازندراني، و اخرين. اعتمدنا في بحث هذا العمل الثمين على ثلاث مخطوطات مهمة، وأشرنا إلى أكثر من 225 مصدراً حديثاً ومعجمياً، وتم توثيق جميع الآراء والأقوال بعناية وعرضها على المجتمع العلمي في البلاد مع 13 قائمة. وقد أجريت أبحاث هذا العمل في قسم إحياء وتصحيح النصوص بكلية البحوث لعلوم الحديث والتربية بمعهد دار الحديث العلمي الثقافي. تجدر الإشارة إلى أن كتاب مصابيح النور في حل مسائل الأخبار في مجلدين للسيد عبد الله شبر، بحث مجتبى محمودي في العربية، صدر في قطزي وزيري و1000 نسخة عام 1390 عن دار الحديث منظمة النشر والنشر، ووصلت الطبعة الثانية عام 1402. .
sadar kitab masabih al'anwar lilsayid eabd allah alshabra, alsaadir ean dar alhadithi, fi mujaladayni, bitabeatih althaaniati.
sadar kitab "masabih min nur fi hali mushkilat al'akhbari" fi mujaladayn lilsayid eabd allah shibra, bahath mujtabaa mahmudi fi allughat alearabiati, ean muasasat dar alhadith lilnashr walnashri.
wfy mjmwet alahadyth althmynt alty dhkrha almeswmwn (elyhm alslam), kbed ayat alktab almqds, hnak halat yhtaj fhm menaha alhqyqy 'ila dqt wkhbrt khast, wfy mstlh elm alhdyth alhdyth, wyshar 'ila hdhh alfyt mn alahadyth balahadyth al'ishkalyt, wymkn alqyam bha wlftrt twylt, qdm kbar alelma' walbahthyn atrwhat aw ktb lshrh bedha. wmn hdhh almwlfat alqymt alty tdm 363 mwdwea mn alahadyth almshklt wyshrhha wyhllha "mshab alanwar fy almshaghl alakhbar" talyf alsyd ebd allh (t 1242h). kan almwlf mn tlamydh alsyd mhsn erjy walshykh jefr kshf alghta almtmyzyn fy mjalat mteddt mthl; ktb altfsyr walhdyth wshrh alhdyth walklam wghyr dhlk, wkan yerf fy esrh b "mjme ahl alsn". wfy athna' drast mhtwa kl rwayt mn alrwayat almrwyt wshrh mfrdat alns wsewbath, naqsh ara' wara' wsyr ashkhas mkhtlfyn, wmn bynhm alelamt almjlsy, wwaldh alealm, mhdas aljzayry, fayz kashany, mhqq mazndrany, w akhryn. aetmdna fy bhth hdha aleml althmyn ela thlath mkhtwtat mhmt, washrna 'ila akthr mn 225 msdraan hdythaan wmejmyaan, wtm twthyq jmye alara' walaqwal benayt werdha ela almjtme alelmy fy alblad me 13 qaym. wqd ajryt abhath hdha aleml fy qsm 'ihya' wtshyh alnsws bklyt albhwth lelwm alhdyth waltrbyt bmehd dar alhdyth alelmy althqafy. tjdr al'ishart 'ila an ktab msabyh alnwr fy hl msayl alakhbar fy mjldyn llsyd ebd allh shbr, bhth mjtba mhmwdy fy alerbyt, sdr fy qtzy wzyry w1000 nskht eam 1390 en dar alhdyth mnzmt alnshr walnshr, wwslt altbet althanyt eam 1402. .
صفحه8 از11